بودجه برای پژوهش نیست چون می‌گویند کاربرد ندارد

مهدی زارع
روزنامه شرق

فعالان حوزه پژوهش در همه کشورها به دنبال توجیه جایگاه مهم پژوهش در توسعه و پیشرفت جامعه (کشور خود و جامعه جهانی) هستند و معمولا یکی از خواسته‌های مهم پژوهشگران، درخواست سرمایه‌گذاری از سوی دولت و بخش خصوصی و تأمین بودجه برای انجام فعالیت‌هایشان است. این خواسته البته در کشور ما به شکل دیگری نیز مطرح است: اساسا بودجه چندانی به پژوهش اختصاص داده نمی‌شود! بنابراین پژوهشگران باید از اساس برای اینکه به پژوهش توجهی حداقلی شود، بکوشند و گاه بجنگند! چند چالش در اینجا مطرح است:

۱- بعضی مدیران اجرائی در ایران می‌گویند همین مختصر بودجه‌ای که اکنون صرف پژوهش می‌شود، به چه نتیجه کاربردی می‌انجامد؟ واقعیت آن است که بودجه چندانی صرف نمی‌شود و هر آنچه «تخصیص» می‌یابد، اکنون صرف گردش بعضی کارهای علمی و پشتیبانی از پروژه‌های از‌قبل‌موجود می‌شود. فرایند آنچه اجرا می‌شود، نیز همچنان بسیار کند است و بنابراین بخشی از پژوهش‌ها که برای رفع مستقیم مشکلات هستند، به جواب‌هایی دیرهنگام می‌رسند. (در جهانی که سرعت در عرصه تولید علم و توسعه فناوری بسیار سریع است، پژوهشگران ایرانی در رقابتی به‌شدت ناعادلانه مشغول دویدن هستند!)

۲- سؤال‌هایی که از سوی بعضی متولیان مسائل اجرائی مطرح می‌شود، اساسا «سؤال نیستند» یا آرزو هستد یا با واقعیت‌ها و شرایط کشور تناسبی ندارد؛ آگاهی‌هایی گاه ناپخته که با بهره‌گیری از فناوری‌های برخط ارتباطی، از دنیای بیرون می‌رسند. کارایی و به‌ سرانجام‌ رسیدن پژوهش‌ها، نیازمند مشارکت دانشمندان و پژوهشگران (و به‌ بازی‌ گرفتن آنها از سوی مسئولان) در «طرح سؤال» و «طرح مسئله» است. اگر چنین مشارکتی نباشد، فهرست آرزوها همواره از «اهداف» دست‌یافتنی و سنجیدنی و اندازه‌گیری (که با مسائل ملی و سؤالات واقعی متناسب باشند)، بسیار دور هستند و بنابراین هیچ‌وقت دست‌یافتنی نیستند.

۳- دوگانه «دانشمند-مدیر اجرائی» که یکدیگر را درک نکنند حداقل «مفید» نیست (یعنی مدیر اجرائی دانشمندان را انسان‌هایی ذهن‌گرا و دست‌نیافتنی و ناآشنا به مسائل بداند و دانشمندی که مدیران را ناآشنا به علم و روش علمی، روزمره و بدون هدف درازمدت بشناسد). بعضی از این نسبت‌هایی که دو سوی ماجرا به هم می‌دهند و تصوری که هریک از دیگری دارد، ممکن است به بخش‌هایی از واقعیت نزدیک باشد؛ ولی مسئله آن است که ادامه این دوگانه مفروض، چه فایده‌ای به حال دو طرف و اساسا چه سودی برای جامعه و مردم دارد. به باور نگارنده، نه دانشمندان افرادی صرفا ذهنی و کتابخانه‌ای و آزمایشگاهی و بی‌درد هستند و نه مدیران همگی ناآشنا به علم و روش علمی و روزمره. تعامل دو طرف و تلاش هر دو سوی برای درک طرف مقابل می‌تواند به پایان (یا تضعیف) این دوگانه (که متأسفانه در کشور ما در ذهن هر دو سو بسیار قوی است)، بسیار کمک کند.

۴- جامعه‌ای می‌تواند به دستاوردهای علم و پژوهش باور داشته باشد که اساسا با علم، روش علمی و تفکر عملی سازگار باشد. تلاش برای توسعه و ترویج علم می‌تواند به پذیرش این باور (و در نتیجه اثربخشی دستاوردهای علم و پژوهش‌های علمی) در یک جامعه، بسیار کمک کند.

۵- در سال‌های اخیر (بین‌ سال‌های ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴) تولید ناخالص داخلی ما از حدود ۶۰۰‌ میلیارد دلار به حدود ۳۰۰ ‌میلیارد دلار رسیده است. در همین مدت، سهم پژوهش از تولید ناخالص داخلی (بودجه تخصیص‌یافته) از حدود ۰,۴ درصد به ۰.۱ درصد کاهش یافته است. (در پایان سال ۱۳۹۴ بودجه تخصیص‌یافته به پژوهش حدود یک‌هشتم سال ۱۳۹۱ بوده است!) در این مدت جمعیت کشور حدود چهار‌ میلیون نفر افزایش یافته و بخش جدیدی از متخصصان ایرانی فارغ‌التحصیل شده و متقاضی کار شده‌اند. اگر دانشجویان تحصیلات تکمیلی در سال ۱۳۹۴ را (مطابق آمار وزارت علوم) حدود ۲۰۰‌ هزار نفر در دانشگاه‌های دولتی و مطابق آمار دانشگاه آزاد اسلامی، حدود ۵۰۰‌ هزار نفر در این دانشگاه در نظر بگیریم، به آمار حدود ۷۰۰‌ هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی در ایران می‌رسیم. این تعداد دانشجوی تحصیلات تکمیلی می‌تواند با برنامه‌ای درست و کلان به‌عنوان همکار و فرصتی برای توسعه علم در کشور تلقی شود. سؤال آن است که آیا برای چنین جمعیتی از تحصیلات تکمیلی، جایگاهی در برنامه توسعه کشور در نظر گرفته شده است؟

———————
*نویسنده استاد پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله و عضو وابسته فرهنگستان علوم است.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته