چرا شهرزاد دهه ۳۰ به زبان دهه ۹۰ حرف می‌زند؟

سایه اقتصادی نیا

در مورد سریال شهرزاد از منظرهای گوناگون گفته‌اند و نوشته‌اند. سینماگران بیشتر بر عناصر بصری و تکنیکی این اثر متمرکز بوده‌اند. عده‌ای نقائصی در استنادات تاریخی آن جسته‌اند. انتقاداتی هم به گوشه‌هایی از شگردهای داستانی وارد کرده‌اند. من البته بیش از هرچیز متوجه متن فیلمنامه بوده‌ام.

قلم نغمه ثمینی را پیش‌تر از اینها می‌شناخته‌ام و، بر حسب این شناخت، قضاوت خود را خلاف انصاف نمی‌دانم. به نظرم نوشتن متنی که رنگ و بوی تاریخی دارد بدون کسب شناختی کامل از عناصر زبانی دورۀ تاریخی مورد نظر و تسلط بر زیر و بم مراتب زبانی غالب آن دوره یا امکان‌ناپذیر است و یا به خطاهایی می‌انجامد که در متن این اثر فراوان به چشم می‌آید. می‌گویم فراوان و، تا گزاف نگفته باشم، مشتی نمونۀ خروار می‌آورم.

داستان در دهۀ سی شمسی می‌گذرد و متن انباری است از ضرب‌المثل‌ها و مصطلحات مردم کوچه و بازار. نویسندگان برای درآوردن لحن شخصیت‌ها، از کلفت و نوکر و اراذل و اوباش گرفته تا پیر و جوان و تحصیلکرده و روشنفکر و دانشجو، بیش از هرچیز دست به دامن ضرب‌المثل‌ها شده و در استفاده از این مثل‌ها چنان ره افراط رفته‌اند که بیان شخصیت‌ها کاملاً غیرشخصی و غیرطبیعی شده است.

مثل‌ها تنها یکی از عناصر زبانی هر دوره‌ای هستند، نه تمام آن. در این اثر بار اصلی دیالوگ‌ها را مثل‌ها بر عهده گرفته‌اند و این از خلاقیت گفتاری شخصیت‌ها تا حدود زیادی کاسته است. همه با واحدهای پیش‌ساخته و جملات قالبی حرف می‌زنند. دیالوگ‌ها لباسی یکسان به تن کرده‌اند تا رنگ تاریخ به خود بگیرند و آنجا که این لباس را از تن به در می‌کنند تا از زبان خود شخصیت حرف بزنند، کار لنگ می‌شود. چطور لنگ می‌شود؟ اینطور که وقتی نویسنده می‌خواهد خودش بنویسد و به جای به کار بردن افراطی مثل‌ها هنر قلم خویش را نشان دهد، مصطلحات دهۀ هشتاد و نود شمسی را وارد متنی می کند که از دهۀ سی روایت می‌کند. این هم مشتی نمونۀ خروار:

۱. دست گلت درد نکنه (از اصطلاحات بی‌قوارۀ سال‌های اخیر که هنوز معلوم نیست خودش از کجا پیدا شد که حالا در دیالوگ قباد به شهرزاد دیده می‌شود!)
۲. من با مهندس بشارتی هماهنگ کرده‌ام. (هماهنگ کردن به معنی قرار را از پیش تعیین کردن و در جریان امور گذاشتن، که خود از زبان مجریان صداوسیما و طبقۀ کارمند و اداره‌جات به زبان مردم امروز راه یافته و در دهۀ سی چنین معنای مجازی‌ای از آن مستفاد نمی‌شد)
۳. موذمار (ترکیب جدیدی از دو کلمۀ موذی+مار یا مارمولک)
۴. عمرنات (صورت دیگر و تغلیظ شدۀ عمرا یعنی امری محال در همۀ عمر)
۵. اصغری ته شرمندگیه! (دیالوگ اصغری. ته چیزی بودن یا اند چیزی بودن جدید است و عمرش به زحمت به بیست سال می‌رسد)
۶. به فنا رفتن (که باز هم جدید است)
۷. به هیچیم نمی‌گیرم (دیالوگ قباد)
۸. می‌شنوین منو؟ (دیالوگ شیرین بر بالین پدرش. و دو اشکال دارد: هم گرته برداری است و هم جدید است. اصلاً گرته برداری نادرست از جملۀ انگلیسی Can you hear me خود گواه نو بودن این غلط مصطلح است)
۹. خانومی (خطاب قباد به شهرزاد)
۱۰. گیر می‌ده (دیالوگ بتول خانم. گیر دادن هم در دهۀ سی شمسی به معنای پیله کردن به کار نمی‌رفت)

از خطای فاحشی که در نامگذاری یکی از شخصیت‌هاست هم نگذریم: نام “تقی رفعت” که از پیشگامان شعر نو و نقد ادبی و مدیر روزنامه تجدد بود بر روی یک شخصیت لات چاقوکش نهاده شده و این را اگر مخاطبان عام سریال ندانند، نویسندگانی که دربارۀ فضای ادبی دوران معاصر مطالعه و پژوهش می‌کرده‌اند باید می‌دانستند.

به گمانم هیچ کار سخت و غیرممکنی نبود که نویسندگان، متن فیلمنامه را با چند متخصص زبان و ادبیات فارسی، بالاخص متخصصانی که بر تاریخ زبان و سیر دگرگونی‌های آن متمرکزند، به مشورت می‌گذاشتند. در مقایسه با میلیونها میلیونی که خرج ساخت این سریال شده، هزینۀ این بازخوانی قطره‌ای بود در برابر دریا.

کلام آخر این یادداشت کوچک را به نام بزرگ بهرام بیضایی مزیّن می کنم- او که بسی بیش از آنکه بنویسد، خواند. او که در تاریخ مو سپید می‌کند تا از تاریخ بنویسد. تاریخ ما را بنویسد.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته