راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

چرا زنان فیلسوف نمی‌شوند؟ آیا فلسفه حوزه‌ای مردانه است؟

مهسا رمضانی
روزنامه ایران

گفت‌وگو با دکتر شمس‌الملوک مصطفوی (استاد فلسفه)
وقتی تاریخ تفکر را مرور می‌کنیم، کمتر به نام زنان برمی‌خوریم یا شاید هم اصلاً برنخوریم! از قضا این مسأله خاص جامعه ما هم نیست و تقریباً این غیبت، در تمام تاریخ تفکر به چشم می‌خورد؛ گویی حوزه فکر، حوزه‌ای مردانه است و به نظر می‌رسد زنان سهم چندانی از این فضا ندارند. بررسی این ادعا که «زنان اثرگذاری کمتری در فضای اندیشگی دارند» و بررسی علل این امر، ما را بر آن داشت تا این موضوع را در گپ و گفتی با دکتر شمس‌الملوک مصطفوی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات به بحث بگذاریم. عمده فعالیت دکتر مصطفوی بر موضوع پدیدارشناسی هنر در دو حوزه پدیدارشناسی سوبژکتیو و غیرسوبژکتیو متمرکز است و سال‌ها است که در دانشگاه تهران در مقطع تحصیلات تکمیلی «پدیدارشناسی هنر» تدریس می‌کند. آنچه در ادامه می‌آید ماحصل این گپ و گفت است.
خانم دکتر مصطفوی، به اعتقاد شما در یک جامعه برای تولید متفکر و فیلسوف چه بسترهایی باید فراهم باشد؟
قبل از پرداخت به بحث، نخست باید روشن شود، تفکر چیست؟ متفکر کیست؟ فلسفه چیست؟ و فیلسوف کیست؟ ورود به این بحث مجالی مناسب می‌طلبد. در این گفت‌وگو «متفکر» در معنایی اعم از فیلسوف به کار خواهد رفت و «تفکر» نیز در معنایی اعم از تفلسف.در مورد فلسفه همان‌طور که می‌دانید فلسفه با «حیرت» آغاز می‌شود؛ یعنی فیلسوف برخلاف دیگر مردمان، آنچه را که در نگاه اول بدیهی به نظر می‌رسد تبدیل به مسأله می‌کند و درباره آن می‌اندیشد و چرایی و چگونگی آن را مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهد. از این‌رو است که طرح مسأله در هر حوزه‌ای، دستاورد «تفکر فیلسوفانه» است. این حیرت آنگاه که در مواجهه با هستی و نیز چگونگی دستیابی انسان به شناخت معتبر رخ می‌دهد، به طرح پرسش‌هایی مانند: وجود چیست؟ موجود کدام است؟ و… منجر شده است و در نتیجه تأسیس نظام‌های فلسفی گوناگونی را به دنبال می‌آورد.همچنین این حیرت و پرسشگری در هر شرایط تاریخی خاص، به متفکر مجال می‌دهد که مسائل مبتلابه جامعه و حتی عالم خود را مورد مداقه و کنکاش قرار دهد و با روشن کردن جوانب مختلف آن، سیر رسیدن به راه‌حل را برای صاحبنظران حوزه‌های مرتبط، هموار سازد. به این اعتبار می‌توانیم تفکر را در یک معنای عام، غور و تعمق در مسائل بنیادین عالم و مسائل مبتلابه آدم و گشودن افق‌های نو فراروی بشر بدانیم؛ که دراین معنا «فیلسوف» نیز یک «متفکر» است.در پاسخ به پرسش شما که چه عواملی به پرورش متفکران صاحب‌ رأی در یک جامعه کمک می‌کند، باید گفت که اگر در جامعه‌ای زمینه‌ها و بستر لازم برای اندیشیدن فراهم نباشد، تفکر در هیچ حوزه‌ای امکان بالیدن و رشد نخواهد داشت؛ از جمله می‌توان به «آزادی اندیشه» به عنوان بستری مهم برای رشد تفکر اشاره کرد همچنین عوامل دیگری مانند «احساس نیاز» و «اراده جمعی» برای برون رفت از کور فکری و نیز ایجاد «نشاط فکری» از سوی دست‌اندرکاران جامعه، خود بستر لازم برای ظهور متفکر و فیلسوف را در یک جامعه فراهم می‌کند.علاوه بر فراهم بودن بسترهای اجتماعی، پویایی و کنش فعال متفکر در این راستا نقشی تعیین‌کننده دارد. ایستایی و رکود با ذات تفکر در تعارض است. نمی‌توان در فضای فکر و اندیشه توقف کرد. سیالیت و حرکت و کشف افق‌های ناگشوده، خاصیت تفکر حقیقی است کما اینکه این ویژگی می‌تواند معیار محکمی برای سنجش تفکر حقیقی از تقلید تفکر باشد.

به اعتقاد شما، چه قابلیت‌هایی برای پرورش متفکر در جامعه ما وجود دارد؟
جامعه، قابلیت‌های درخور توجهی برای پرورش متفکر دارد. از این رو، برای ارتقای سطح اندیشه و پرورش تفکر می‌توان وارد «گفت‌وگویی هرمنوتیکی» با سنت و متون گذشتگان شد؛ چنین گفت‌وگویی به ما امکان می‌دهد که شیوه و روش پیشینیان را در مواجهه با مسائل جامعه‌شان مورد ارزیابی قرار دهیم و از این طریق به فهم عوامل پیشرفت یا انحطاط آن دست یافته آن را دستمایه اندیشه و تفکر در باب نسبت خود با جامعه و دیگران کنیم. دوم اینکه می‌توانیم پرسش‌های امروز خود را فرا روی متون گذشتگان قرار داده و پاسخ‌های درخوری به دست آوریم که هم به رشد و ارتقای اندیشه کمک کند و هم در جهت حل مشکلی از مشکلات موجود بر سر راه تفکر خلاق باشد.

متأسفانه نوع مواجهه ما با سنت و آثار پیشینیان بر اساس دو موضع افراط و تفریط بنا شده است؛ یعنی یا «تفاخر بی‌وجه به گذشته» یا «طرد بی‌منطق آن». این در حالی است که متفکر باید الگویی برای مواجهه معقول یعنی مواجهه‌ای انتقادی و فعال با تاریخ و سنت گذشته جامعه داشته باشد.

در این میان، چه سهمی را برای «زنان» قائل هستید، به اعتقاد شما، رد پای زنان در تاریخ تفکر ما کجا است؟
این پرسش خیلی مطرح می‌شود که آیا ما در طول تاریخ فلسفه تاکنون، در جامعه خود، زنان فیلسوف داشته‌ایم؟ باید بگویم که هر چند، در گذشته تاریخی خود می‌توانیم زنانی را نشان دهیم که در حوزه‌هایی چون سیاست، اقتصاد، عرفان و… صاحب نفوذ، نظر و رأی بوده‌اند اما در حوزه «فلسفه» به معنای خاص به‌سختی می‌توان چنین مواردی را نشان داد.

البته در جامعه ما، فلسفه و فلسفیدن، صرف‌نظر از مرد یا زن بودن، بنا به دلایل متعددی، با اقبال خوشی رو به رو نبوده است کما اینکه از ملاصدرا تا کنون، می‌توان کسانی را به عنوان متفکر متعاطی فلسفه معرفی کرد و لکن بجز برخی استثناها، فیلسوف به معنای خاص، یعنی مؤسس یک نظام فلسفی، نداشته‌ایم و این واقعیت پرسش‌برانگیز ربطی به زن بودن یا مرد بودن ندارد و در جای خود باید آسیب‌شناسی شود.
با این حال، روشن است که این نقد بیش از مردان، متوجه زنان است. در اکثر کشورهای توسعه‌یافته، با وجود اینکه تا چندین دهه پیش، ما شاهد عقب‌ماندگی زنان و حضور نداشتن آنها در صحنه تفکر، اندیشه، خلاقیت و رشد و توسعه بوده‌ایم اما امروز توانسته‌اند شرایط و امکان رشد و ارتقای همه جانبه را تا حدودی برای زنان فراهم نمایند ولی متأسفانه در جامعه ما، با وجود تغییرات درخور توجه و مثبتی که در چند دهه اخیر ایجاد شده است، هنوز بسترهای لازم برای ارتقای سطح فکری زنان جامعه، به گونه‌ای شایسته فراهم نشده‌ است.

علت این امر را چه می‌دانید؟
علل این عقب‌ماندگی و حضور نداشتن فعال و همه‌جانبه زنان در صحنه تفکر و اندیشه خلاق را باید از دو منظر بررسی کرد: نخست از منظر «تاریخی»؛ عمدتاً ساختار فرهنگی جوامع مختلف به گونه‌ای بوده است که زن را «جنس دوم» تلقی می‌کردند و وظیفه او را صرفاً خدمت‌رسانی به مرد و نیز رتق و فتق امور خانه و خانواده می‌دانستند و لذا هرگونه حضور وی در صحنه عمل اجتماعی را مغایر با این وظایف می‌پنداشتند. بر این اساس، اصولاً زنان را بی‌نیاز از ورود به حوزه اندیشه و تفکر و حتی گاه ناتوان از ورود به این حوزه
می‌شمردند. القای این باور نادرست که زنان قادر به اندیشیدن و بویژه قادر به تفلسف نیستند بنا به دلایل مختلف و علل گوناگون انجام پذیرفته است که شاید بتوان گفت یکی از آنها، نگرانی از ایجاد حس استقلال فکری و در نتیجه عدم تابعیت آن از مردان بوده است.

دوم، از منظر «شخصی»؛ به شرط اینکه یک فرد بتواند در جایگاه یک متفکر ظاهر شود، تأمل و تفکر درباره خود «تفکر» نیاز به شرایطی دارد و شرط تحقق آن احساس نیاز، انگیزه کافی، پذیرش توان فردی، شرایط مناسب زندگی و خود فرهنگ حاکم است که مشوق و برانگیزاننده فرد در این مسیر پرمخاطره است. این شرط در مورد زنان و مردان هر دو صادق است. وقتی انگیزه و علاقه به تحقیق و پژوهش و عشق به کمال در میان مردمانی از بین برود، چگونه می‌توان انتظار داشت که جامعه متفکرپرور باشد.

جامعه بی‌انگیزه و غیرخلاق، افراد بی‌انگیزه و غیرخلاق در خود می‌پروراند، همانگونه که عکس این مسأله نیز صادق است؛ یعنی تفکر و کنش خلاق افراد در شکل‌گیری فضای فکری جامعه مؤثر است. متفکر کسی است که دارای ایده نو و نظریه‌ای بدیع باشد و قادر به طرح پرسش‌های جدید و دادن پاسخ نو به پرسش‌های کهن باشد. بدیهی است که صرف داشتن انبوهی اطلاعات کسی را در جایگاه یک متفکر قرار نمی‌دهد، این در حالی است که فقدان شرایط لازم اجتماعی و فردی، برای پرورش متفکر و رشد تفکر، خیلی بیشتر از مردان، زنان جامعه ما را تحت تأثیر قرار داده است.

عدم تشویق و ترغیب دختران و زنان به مطالعه و تفکر و نبود فرهنگ‌سازی مناسب در این خصوص، امروزه نتایج تأسف‌بار دیگری نیز به بار آورده است و آن این است که طیف وسیع و درخور توجهی از نسل جدید دختران ما، در معرض هجوم انواع تبلیغات رسانه‌ای خارجی و فضاسازی‌های دنیای مجازی از «زن ایده‌آل» قرار دارند و نه تنها دیگر خود را متعهد به اصول و ضوابط اخلاقی خاصه زن سنتی نمی‌دانند بلکه تعریفی تحریف شده از زن اجتماعی را پذیرفته‌اند.

جامعه ما چقدر به توانایی زنان در جایگاه اندیشمند و متفکر باور دارد؟
از جمله عواملی که درحضور نداشتن فعال زنان در جایگاه اندیشمندان و متفکران طراز بالای جامعه، مؤثر است، این است که جامعه به توانمندی زنان در این حیطه، باور ندارد. این موضوع آنگاه ابعاد غم‌انگیزتری پیدا می‌کند که به این واقعیت اذعان کنیم که زنان خود نیز به توانمندی‌های خود باور ندارند. شاید بتوان این عامل را از موانع اساسی رشد و ارتقای زنان، نه تنها در حوزه تفکر فلسفی بلکه در دیگر حوزه‌های نظر و عمل اجتماعی دانست. در هر جامعه و هر برهه‌ای از تاریخ که این خودباوری در زنان ایجاد شده، نتایج حیرت‌انگیزی به بار آمده‌ است؛ برای مثال در جامعه خود ما در برخی حوزه‌ها همچون پزشکی چنین «خودباوری» و «دگرباوری» اتفاق افتاده است، از این رو، می‌توان نتایج شگفت‌انگیز آن را در حضور زنان متخصص، خلاق و صاحب‌نظر مشاهده کرد به طوری که در میان مردم نیز دیدگاه رایج بی‌اعتمادی به پزشک و متخصص زن تقریباً اصلاح شده است. اما متأسفانه در حوزه «فلسفه» هنوز راه درازی در پیش است که زنان ما به رسمیت شناخته شوند.

عبارت «زنان را چه به فلسفه!» برای همه اهالی فلسفه، عبارت آشنایی است. خوب بود به جای این عبارت، گفته می‌شد «تا اهلیت ورود به عالم فلسفه را پیدا نکرده‌اید، وارد نشوید» تا معلوم شود اهلیت‌داشتن ربطی به جنسیت ندارد و چه بسا مردانی که حضورشان در این وادی بی‌ثمر و گاهی حتی مضر به حال عالم فلسفه است؛ و براستی اگر کسی دغدغه فهم اسرار هستی را ندارد، اگر کسی حیرت فلسفی را تجربه نکرده است، اگر کسی وجودش در هستی برایش مسأله نیست و اگرهای دیگری که نیروهای محرک یک متعاطی حقیقی طریق تفلسف است، بهتر است وارد این وادی نشود که نتیجه‌اش جز سرگردانی و اتلاف وقت چیزی نخواهد بود.

شاید بتوان گفت تداوم بدبینی نسبت به زنانی که در حال حاضر به فلسفه اشتغال دارند (بر خلاف بسیاری از رشته‌های دیگر)، یکی از عوامل مهمی است که حضور زنان را در این عرصه کمرنگ کرده است؛ برای مثال در یک کرسی تدریس یا در یک بحث جدی رسانه‌ای، تصمیم‌گیرندگان ترجیح می‌دهند که مردان حضور داشته باشند و چه بسا اصولاً گزینه زنان را مدنظر نداشته باشند چه رسد به اینکه دعوت به عمل آید؛ البته خوشبختانه در بعضی از دانشگاه‌ها نشانه‌های خوبی دیده می‌شود.

زنان برای اینکه در فضای اندیشگی به رسمیت شناخته شوند باید از چه ساز و کاری استفاده کنند؟
معتقدم، زنانی که با انگیزه و علاقه در عرصه فکر و فلسفه حضور یافته‌اند، باید بیش از پیش در جهت رشد و ارتقای سطح دانش و تعمیق تفکر خود تلاش کنند به دو دلیل مهم؛ اول اینکه، حضور در این عرصه، خود نیازمند عشق وافر به مطالعه و یادگیری، کار پژوهشی جدی و پیگیر، تفکر و تعمق در دانسته‌ها و برخورداری از نگاه نقادانه به دانسته‌ها و طرح پرسش و ارائه نظر است هرچند این مهم خاص زنان نیست و شرطی ضروری برای هر طالبی است که در طلب حقیقت می‌خواهد طی طریق کند؛ و دوم، به این دلیل که زنان در رقابتی نابرابر با مردان قرار دارند و لذا باید از طریق نشان دادن قابلیت خود در آثار مکتوب و شفاهی، حضور خود را در این عرصه تثبیت کنند.

در مجموع باید بگویم که راهی پر سنگلاخ فراروی زنان دوستدار فلسفه و تفکر قرار دارد و این راه دشوارتر از مسیر زنانی است که در عرصه‌های دیگر به فعالیت مشغول هستند و پیمودن این مسیر جز با همت خود آنها مقدور نخواهد شد.

—————————————-

در همان صفحه روزنامه ایران که مصاحبه بالا نقل شده این مطلب هم با عنوان “نقد و نظر” منتشر شده است که نکات قابل تاملی در آن هست از جمله نفی ذات انگاری در مورد کار علمی زنان و مردان:

ردپای زنان در تاریخ تفکر ما
چرا زنان فیلسوف نمی شوند؟

دکتر یحیی یثربی
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی

اگر مروری بر تاریخ تفکر داشته باشیم، درخواهیم یافت که «تولید فکر» چندان هم قانونمند نیست اما با این حال، جوامع باید به الگو و فرمول‌هایی برای تولید فکر دست پیدا کنند؛ در این میان «شرایط جامعه» و نفس وجود «افراد اهل تأمل» فاکتورهای انکارناپذیری تلقی می‌شوند؛ برای مثال، تولید شعر تنها به زمینه و بسترهای اجتماعی وابسته نیست هر چند که وجود شرایطی همچون آزادی بیان و… لازم و ضروری به نظر می‌رسد.

از این رو، بر این باورم که برای تولید فکر در کنار «زمینه‌های اجتماعی» باید منتظر «متفکران بالقوه‌ای» بود که فضا را برای خود ایجاد و خود را ابراز می‌کنند و اساساً با ادامه دادن راه این افراد است که می‌توان به تولید فکر جامه عمل پوشاند. به عنوان مثال، شک دکارت در غرب زمینه‌ای برای به راه افتادن یک دستگاه فکری شد و این دستگاه بعدها در کار سایر متفکران ادامه پیدا کرد این در حالی است که اتفاقاً چند قرن پیش از دکارت، ایده او به وسیله برخی از متفکران معتزله و حتی دقیق‌تر از دکارت مطرح شده بود اما از آنجا که آن روزها جو جامعه، جو غیرعقلانی شده بود، متأسفانه مورد توجه قرار نگرفت و کسی دنباله‌اش را نگرفت.
بنابراین، شرط پیدایش تحول فکری در جامعه از طرفی «پیدایش ایده» و حرفی جدید در بعد فردی و «آمادگی جامعه برای پذیرش آن» در بعد اجتماعی است. واقعیت این است که باید شرایطی در جامعه فراهم باشد که حرف جدید فرصت ابراز و رشد داشته باشد. راه فکر از نقد و پیگیری نقد محقق می‌‌شود باید کاستی‌ها را تبدیل به «مسأله» و «تحقیق» کنیم تا بتوانیم همچون دیگران به تولید علم بپردازیم.

حال در پاسخ به اینکه زنان چه سهمی را از این فضا به خود اختصاص می‌دهند باید گفت که اساساً بین زن و مرد در این زمینه تفاوت ذات‌انگارانه‌ای وجود ندارد و شاید علت حضور کمرنگ‌تر زنان در عرصه تفکرورزی به «سبک زندگی» و «نوع مسئولیت زنان در خانواده» بازمی‌گردد که طی آن خواه‌ناخواه فرصت تولید فکر برای آنان را در مقایسه با مردان کاهش می‌یابد. واقعیت این است که زنان در مقابل مردان فرصت و مجال کمتری برای اندیشیدن دارند.

فارغ از جنسیت و فرصت‌های نابرابر، باید گفت که از هزاران میلیون انسان، تنها تعداد اندکی به عنوان فیلسوف بزرگ مطرح شده و در تاریخ ماندگار می‌شوند؛ برای مثال، در حوزه علمیه حدود ۲۰ هزار نفر درس می‌خوانند اما تنها دو نفر مرجع می‌شوند، در دانشگاه گاهی صد هزار نفر درس می‌خوانند اما شاید تنها یک نفر متفکر شود. ما فراوانی مطالعه را در میان زنان به اندازه مردان در طی تاریخ نداشتیم؛ یعنی ما هیچ وقت ده هزار طلبه زن نداشتیم که بعد بپرسیم که چرا از میان آنها مجتهد بیرون نیامد. اخیراً ما این فراوانی تحصیل علم حوزوی را در زنان شاهد هستیم، به این اعتبار می‌توان امیدوار بود که در سال‌های پیش‌رو زنان مجتهده برجسته‌ای را شاهد باشیم و این نسل بی‌شک ردپای خود را در تاریخ تفکر ایران خواهند گذاشت.

در عرصه فلسفه هم باید گفت که از قدیم در میان زنان پرداخت به فلسفه کم بود و زنان به ندرت می‌توانستند حتی سواد خواندن و نوشتن داشته باشند همان‌طور که در گذشته ما زنان پزشک، شیمیدان و فیزیکدان نداشتیم. در گذشته رشته‌ها محدود بودند و تعداد زنانی که درس می‌خواندند نیز اندک بودند ولی امروز اینگونه نیست و آثار این را در آینده خواهیم دید. می‌توان مطمئن بود در تاریخ تفکری که روایتگر این روزهای ما است رد پای زنان متفکر بسیار پررنگ خواهد بود.

بنابراین به اعتقاد من، یک عامل تعیین‌کننده برای بررسی حضور جدی زنان در عرصه‌های فکری همچون فلسفه «فراوانی آماری» است. وقتی زنان امکان آموزش دیدن نداشتن چگونه می‌توانستند فیلسوف شوند.
مسأله دیگر، این است که شرایط برای زنان امروز برای فیلسوف شدن آنان به اندازه کافی فراهم نیست؛ و علت این امر به سبک زندگی زنانه برمی‌گردد که خواه ناخواه فراغت کمتری را برای آنان به همراه می‌آورد.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته