یادی از آریان‌پور به سبک چیزنویسی بی.بی.سی

حمید علوی
بی بی سی فارسی

امیرحسین آریان‌پور، جامعه‌شناس، پژوهنده تاریخ و مترجم چپ‌گرای ایرانی پانزده سال پیش، در مرداد ماه سال ۱۳۸۰ چهره در نقاب خاک کشید. او از جمله روشنفکرانی بود که چند دهه بر جامعه روشنفکری ایران تاثیر گذاشته بود.

دو سال آخر زندگی، بیماری پارکینسون او شدت یافت به حدی که امورات زندگی برایش ناممکن شده بود.

گفته می‌شود هر کس با آریان‌پور نشست و برخاستی داشته چند ویژگی عمده او به چشم اش می‌آمده: دانش وسیع و طرح مباحث علمی به زبانی روشن و ساده، نگاه امیدوار و رو به فردا و لحن متین و آرام و لبخندش.

او در سراسر زندگی خود به امپریالیست‌ستیزی، مبارزه با استبداد و مخالفت با تکامل بشر اعتقاد داشت. آریان پور در کتاب “آستانه رستاخیز” (۱۳۳۰) در این باره نوشت: “اگر نسلی در یکی از پله‌های [تکامل] یا حتی بالاترین پله توقف کند، مسلماً از ایفای نقش اجتماعی خود باز خواهد ماند و چیزی به مواریث نسل های پیشین نخواهد افزود…[در این شرایط] خداوندان زر و زور با بت‌شکنان آزاداندیش در می‌افتند و منادیان بهبود را سر کوب میکنند.”

  • خلاصه این بند از راهک: او ضدامپریالیست بود. یک کتاب به اسم آستانه رستاخیز هم نوشته است.

فرزندی از طایفه شورشی

۸ اسفند ۱۳۰۳ فرزندی از طایفه‌ای لر به دنیا آمد که جد پدری او از طایفه نایبیان بود. این طایفه روحیه شورشی داشتند و برای دولت‌ها مشکلاتی را به وجود می‌آوردند.

بنا به برخی منابع، جد پدری آریان‌پور زمانی به “قصد تسخیر بیرجند و بشرویه به قلب خراسان اردوکشی کردند.” بعدها این خاندان به سمت کاشان کوچانده شدند. به این ترتیب آریان‌پور در کاشان متولد شد.

پدر بزرگ او “نایب حسین کاشی” از مشروطه‌طلبان بود و از طرف مادری نیز نسب او به مورخان دوره قاجار می‌رسید. فخر ایران سپهری، مادرش، خاله سهراب سپهری بود.

خانواده آریان‌پور سپس به تهران کوچ می‌کنند و امیرحسین تحصیلات خود را در دانشکده ادبیات تکمیل می‌کند اما در زمینه‌های مختلف علوم اجتماعی و تربیتی و جامعه‌شناسی و فلسفه نیز تحصیل کرد. زمینه فعالیت فکری آریان‌پور وسیع بود و جامعه‌شناسی، فلسفه، تاریخ، علم و فرهنگ‌نویسی و واژه‌گزینی را در برمی‌گرفت. همزمان کار معلمی و ترجمه را هم آغاز کرد.

از جمله فعالیت‌های دیگری آریان‌پور، ورزش بود که در سال ۱۳۲۱ در رشته وزنه‌برداری در کشور قهرمان می‌شود و در ۱۳۲۳ در میان “کشورهای خاور نزدیک” یا “آسیای غربی” که مشتمل بر برخی کشورهای اروپای شرقی و برخی کشورهای خاورمیانه بود، قهرمان وزنه‌برداری شد. به گفته دوستانش او سال‌ها به طور مستمر به کوهنوردی می‌پرداخت.

به این ترتیب آریان‌پور نه تنها دانش و ورزش را در خود جمع کرد بلکه ناسازگاری با قدرت‌های حاکم وقت نیز یکی از ویژگی‌های همیشگیش شد. اخراج‌های متعدد او از شغل خود نشان‌دهنده روحیه شورشگری او بود.

  • خلاصه: از خانواده ای شورشی بود. ورزش هم می کرد. زمینه فعالیت اش وسیع بود.

یغماگر کاشانی

بدیع‌الزمان فروزانفر استاد برجسته ادبیات، از جمله اساتید آریان‌پور بود. به گفته آریان‌پور، فروزانفر او را “فرزند” خود خطاب می‌کرد و تا زمانی که زنده بود، آریان پور را “از مخاطرات می‌رهاند.”

از خاطراتی که از او به جامانده یکی مربوط به ۱۳۴۷ است. گویا روزی در جشن ورزشی دانشگاه تهران، ورزشکاران برای تقدیر از آریان‌پور، جام قهرمانی خود را به این “قهرمان سابق” وزنه‌برداری می‌دهند. جهانشاه صالح رئیس وقت دانشگاه تهران می‌گوید ببینید همشهری دلاور من قلب دانشگاه ما را غارت کرد. فروزانفر که در آن زمان رئیس دانشکده الهیات بود به طنز گفت: “ناراحت نباشید، جد امیرحسین سرتاسر ولایت ما را غارت کرد.” اشاره فروزانفر به حمله طایفه نایبیان به خراسان بود. یکی دیگر از همکاران دانشگاهی به این گفت‌وگوها اضافه می‌کند که “امیدوارم آریان‌پور با علم خود، ایمان ما را غارت نکند.” اشاره گوینده به نگرش ماتریالیستی آریان‌پور بود.

  • خلاصه: فروزانفر او را فرزند خطاب می کرد و از مقامات امپریالیست محافظت می فرمود.

 آمریکا و اخراج ها

آریان‌پور زمانی برای تحصیل فلسفه ابتدا به بیروت و بعد به آمریکا سفر می‌کند. اما آنجا اتفاقی می‌افتد که نشان از روحیه عصیانگر اوست. مهدی محقق پژوهشگر و استاد دانشگاه تهران، از جمله دوستان آریان‌پور درباره سفر او به آمریکا نوشته است که در یکی از کلاس‌های درس، استاد مربوطه به دانشجوی سیاه‌پوستی توهین می‌کند.

“آریان‌پور بلند شد و هرچه ناسزا بود در حضور دانشجویان نثار استاد نژادپرست کرد و از دانشگاه روانه فرودگاه شد.”

آریان‌پور به دلیل اعتراضات و مخالفت‌هایش چندین بار از سمت‌های شغلی برکنار شد.

به گفته آریان‌پور خدمت دانشگاهی او از دانشکده ادبیات شروع شد و در دانشگاه حقوق و علوم سیاسی ادامه داشت و سپس “به هدایت” فروزانفر به دانشکده الهیات رفت.

  • خلاصه: آریان پور در دانشگاه به استاد فحش داد و سوار هواپیما شد (کجا رفت؟) و باز فروزانفر او را نجات داد (بالاخره درس اش را خواند؟)

سال ۲۹ که در دانشکده ادبیات بود به این دلیل که “دانشجویان را به شرکت در تظاهرات دانشجویی برای ملی شدن نفت تشویق” کرده بود، عذرش خواسته شد.

سال ۳۱ به دعوت دو تن از استادان دانشکده حقوق به بخش رشته جدیدالتأسیس “علوم اداری” دعوت می‌شود. “پس از گذراندن امتحان و دوره کارآموزی [برای مشغول به کار شدن]، درس ‘روش تحقیق’ و اداره کمیسیون ‘واژه‌سازی’ را بر عهده گرفتم.”

اما به گفته آریان‌پور، بنا به خواست حکومت هیئتی از مأموران آمریکایی به نام استادان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به دانشکده حقوق آمدند. از نظر آریان‌پور چون این هیئت ماهیت سیاسی و مقاصد خاص داشت، بین استادان ایرانی و این هیئت اختلاف پیش آمد.

آریان‌پور به انتقاد و مجادله با کفیل آمریکایی موسسه علوم اداری می‌پردازد. به این ترتیب آریان‌پور از موسسه “رانده” و به او اخطار می‌شود که در “لیست سیاه” سفارت آمریکا قرار خواهد گرفت.

سپس فروزانفر از آریان‌پور دعوت می‌کند به دانشکده الهیات برود.

در سال ۴۲ خود را به دانشسرای عالی منتقل می‌کند. به گفته خودش کلاس‌های او “بیش از پیش جاذب دانشجویان گردید. اما رادیکالیسم شورانگیزی که به برکت دانشجویان مبارز بر کلاس‌های من مستولی شده بود” باعث شد در سال ۴۴ به خاطر “اهانت به اعلیحضرت، تقبیح دستگاه آموزش و پرورش، حمله به رئیس دانشسرای عالی و مهمانان آمریکایی او” اخراج و از تدریس در دانشکده‌های دیگر محروم و “به دست سازمان امنیت” سپرده شود.

اما دانشجویان و برخی استادان مانند محسن هشترودی و عبدالله شیبانی اعتراض کردند و “با پایمردی استاد فروزانفر” دوباره به دانشکده الهیات “تبعید شد.”

آریان‌پور چه در قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب که خانه‌نشین‌اش کردند، مورد ضرب و شتم و تهدید قرار گرفت.

  • خلاصه: آریان پور از همه جا اخراج می شد و فروزانفر به حمایت اش ادامه می داد. ضرب و شتم هم شد (کی و کجایش مهم نیست).

آموزش و پرورش

به نظر آریان‌پور هر دانشجویی باید از تفکر منطقی و شور انقلابی برخوردار باشد. “هر محصل امروز که الزاماً روشنفکر فرداست و باید همراه و در میان مردم، جامعه را به پیش برد، اگر از قدرت تفکر منطقی و بیداری اجتماع و شور انقلابی بی‌بهره باشد، از عهده رسالت بزرگ خود برنخواهد آمد.”

از این‌رو آریان‌پور به آموزش دانشجویان به شکلی که مرسوم بود باور نداشت. فعالیت‌های آموزشی او طوری بود که اعتراض برخی از استادان در پی داشت.

احسان نراقی نقل می‌کند که وقتی آریان‌پور در دانشکده علوم اجتماعی بود، سر کلاس می‌رفت و می‌گفت همه استادان اینجا جاهلند و دانشجویان بیشتر از آنها سواد دارند و به همه نمره ۲۰ می‌داد. “عادت داشت به دانشجو پروری. از لحاظ حرفه‌ای، خلاف قاعده استاد و دانشجو رفتار می‌کرد.”

آریان‌پور در مورد تعلیم از واژه “هم‌آموزی” مدد می‌جست یعنی رابطه استاد و دانشجو را دو طرفه می‌دید نه یک طرفه که استاد صرفاً اطلاعاتی را به دانشجویان منتقل کند.

“من روش ‘هم‌آموزی’ را پیشنهاد می‌دهم که در این روش، دانشجویان فرصت می‌یابند تا حد امکان به احراز دید علمی و بینش تاریخی برانگیخته شوند و سپس به مطالعه و مخصوصاً تحقیق فردی کشانیده شوند و معلم و استادش چه در مدرسه و چه در خارج مدرسه، در مطالعه و تحقیق آنها سهیم شود. بدین ترتیب بدون حضور و غیاب کردن و جزوه گرفتن و امتحان کردن و نمره دادن، می‌توان بسیاری از دانشجویان را صرفاً در جریان هم‌پژوهی و هم‌اندیشی و همکاری، به راه علم و خدمت مردمی انداخت. من به برکت این شیوه، از هزاران دانشجو درس گرفته و همواره مهر و صفا دیدم.”

  • خلاصه: آریان پور به همه نمره می داد. احتمالا برای همین دانشجوها خیلی دوست اش داشتند.
  • خلاصه ۲: او به هم آموزی معتقد بود.

فرهنگ چهارزبانه

آریان‌پور در میان تألیفات و ترجمه‌های متعدد خود، به کار واژه‌سازی هم مشغول بود. به گفته خودش، نخستین کسی که معادل ‘ایسم’ را ‘گرایی’ گذاشت، همو بود. گفته می‌شود در طول چهل سال بالغ بر سیصدهزار فیش‌ گرد آورد.

این فرهنگ که گویا هنوز به مرحله چاپ نرسیده، به قصد “یافتن معادل‌هایی برای اصطلاحات نسبتاً تازه فلسفه و علوم انسانی” شکل گرفت.

آریان‌پور در این باره گفته بود که در ابتدای کار “مطابق قواعد زبان فارسی به ساختن لغت پرداختم. ولی به زودی با راهنمایی خردمندانی مانند دکتر محمدباقر هوشیار و سعید نفیسی و ابراهیم پورداود و دکتر محمد معین به متن‌های کهن فارسی روی آوردم و متوجه شدم که در کتاب‌های کهن، گنجینه‌ای از واژه‌های از یادرفته ولی قابل استفاده وجود دارد.”

  • خلاصه: از این بند اگر شما چیزی فهمیدید به ما هم بگویید! فرهنگی چهارزبانه می نوشته؟ بر اساس متون فارسی؟

کامنت نهایی: این متن پریشان و دست و پا شکسته (که مدعی است در باره جامعه شناسی طراز اول نوشته شده ولی یک کتاب جامعه شناسی هم از او یاد نکرده) اصولا از کجا اینهمه نقل قول آورده است؟ کسی در بی بی سی منابع نوشته ها را چک نمی کند؟ انسجام و درستی روایت و معناداری به کنار. آیا کسی نباید از نویسنده بپرسد چرا از اینجا و آنجا بدون ذکر منبع چیزهای پراکنده ای برداشته کولاژ کرده و چنین “چیز”ی نوشته است؟ آیا نویسنده و بی بی سی فکر می کنند می شود در دنیای امروز مخاطب را گول زد و منابع را مخفی نگه داشت؟ آیا یک رسانه جهانی نباید نگران کپی رایت باشد؟ نباید مراقبت کند نویسندگان اش پخته خواری نکنند؟ یا بخش فارسی مستقل از بخش جهانی است؟ و اینهمه خطا در مقابل کدام نکته باارزش در این متن نادیده گرفته شده؟ ارزش افزوده این چیزنویسی چیست؟ چه نکته تازه ای در آن هست؟ اصلا کسی این متن را (به غیر از نویسنده اش) پیش از انتشار خوانده است؟ – م.ج

همرسانی کنید:

مطالب وابسته