الوند بهاری
گال… گال… گالری مجموعهای است از پنجاه نوشته نهچندان بلند کریم امامی (۱۳۰۹ ـ ۱۳۸۴) درباره رویدادها و مسائل مربوط به هنرهای تجسمی ایران، در سالهای ۱۳۴۱ ـ ۱۳۴۷، سالهایی که او خبرنگار و نویسنده روزنامه کیهان اینترنشنال بوده است. عمده این مطالب را هم به زبان انگلیسی و برای همان روزنامه نوشته است.
دو سال پیش، منتخبی از نقدها و یادداشتهای کریم امامی (به زبان انگلیسی) درباره ادبیات، هنرهای تجسمی، سینما، و تئاتر ایران در آن سالها، در کتابی با عنوان Karim Emami on Modern Iranian Culture, Literature & Art (گردآورده گلی امامی، ویراسته حورا یاوری) در نیویورک منتشر شد. پس از آن، خانم امامی تصمیم گرفت مطالب مربوط به هنرهای تجسمی به فارسی ترجمه شود. حالا آن مقالهها، با ترجمه مهران مهاجر، به فارسی منتشر شده است. البته، در گال… گال… گالری مطالبی غیر از مقالات کتاب انگلیسی هم هست: ترجمه چند نوشته امامی برای کیهان اینترنشنال، که در آن کتاب نیست، و نیز دو مقاله فارسی او درباره آثار اردشیر محصص.
اهمیت این نوشتهها شاید بیشتر مربوط به جایگاه تاریخی آنها باشد؛ ظاهراً پیش از کریم امامی کسی در مطبوعات ایرانی چنین مطالبی درباره اخبار گالریها و نقد آثار هنرمندان حوزههای گوناگون هنرهای تجسمی نمینوشته است. مخاطبان این نوشتهها عموم خوانندگان روزنامه بودهاند و امامی، با بهکارگیری زبانی ساده و ساختاری جذاب، در جلب نظر خوانندگان موفق بوده است. اینکه نیم قرن پیش، در یکی از روزنامهها (نه نشریهای تخصصی) هفتهای یک یا دو مطلب «عامفهم و خاصپسند» درباره گالریها منتشر میشده است، بیش و پیش از هر چیز دیگر، گویای احساس ضرورتی است برای تشویق عموم مردم به گشتوگذار مستمر در گالریها. با این نوشتهها، خوانندگان روزنامه، بیگمان، پس از مدتی احساس میکردهاند با دنبال نکردن رویدادهای هنری چیزی از دست میدهند. از این لحاظ، شاید در روزگار ما هم جای چنین مطالبی، دستکم در نشریات عمومی و برای مخاطب نامتخصص، خالی باشد. با اینهمه، چنین برمیآید که نقدهای امامی در محافل هنری و بر کارهای هنرمندان هم بیاثر نبوده است.
بحث تخصصی، و داوری درباره ارزش این نوشتهها را بهتر است به اهلفن و آگاهان از تاریخ نقد هنرهای تجسمی در ایران واگذارم. امیدوارم دربارهاش بیشتر بنویسند.
آنچه باعث شد در اولین فرصت «دستبهکیبرد» شوم و از این کتاب بنویسم لرزهای بود که بر جان و تنم افتاد، با دیدن صفحه حقوقی کتاب و خواندن اسم خودم، آن هم بهعنوان «نسخهپرداز»ش. چند روزی گذشته است و هنوز حالم خوش نیست. راست این است که نه «نسخهپرداز» این کتاب بودهام و نه هیچ چیز دیگرش. البته، از اینکه قرار است چنین کتابی دربیاید باخبر بودم؛ بیشتر مطالبش را هم پیش از انتشار خوانده بودم، اما وظیفهای نداشتهام. هیچوقت هم در استخدام انتشارات نیلوفر نبوده و قراردادی، نه برای این کتاب و نه هیچ کتاب دیگر، با این ناشر نبستهام. «نگاه کردن» کتابِ چاپنشده یک چیز است و «نسخهپردازی» (یا ویراستاری یا پذیرفتن هر مسئولیتی) چیزی دیگر.
خلاصه ماجرا این است که گردآورنده کتاب، خانم گلی امامی، چون از ارادتم به کریم امامی و علاقهام به انتشار مقالات او باخبر بودند، و چند سال پیش هم اجازه داده بودند مجموعهای دیگر از مقالات او فراهم کنم ــکه امیدوارم امسال آماده انتشار شودــ از من خواستند متن فارسی مقالهها را، پیش از انتشار، بخوانم. ناشر هم مرا بهواسطه ابوالحسن نجفی میشناخت و سلاموعلیکی داشتیم. اولین نمونه را در بهار ۱۳۹۳ از ناشر تحویل گرفتم. آن زمان، هنوز تمام مقالهها ترجمه نشده بود. خواندم و نکتههایی را که به نظرم رسیده بود، در جلسهای حضوری، به خانم امامی گفتم که برخی از آنها را پذیرفتند؛ مثلاً اینکه عنوان کتاب چیز دیگری بود و من، با توجه به حالوهوای نوشتهها، تیتر یکی از همانها را پیشنهاد کردم و پذیرفته شد. یا اینکه با دیدنِ مقاله «کاکتوس» ــ که امامی به فارسی نوشته است ــ پیشنهاد کردم یادداشتِ «کاریکاتور به تیزی تیغ» (هر دو درباره اردشیر محصص) را هم به مطالب کتاب بیفزایند که افزودند. تاریخ اولین چاپ بعضی از نوشتهها، به علتی که در «یادداشت گردآورنده» ذکر شده است، معلوم نیست. تعداد مقالههای بیتاریخ بیش از این بود. تاریخ دقیق یا تقریبیِ چندتایی از آنها را توانستم پیدا کنم (و این از مزایای چاپ فارسی بر چاپ انگلیسی است). در این میانه، چیزهایی هم درباره بعضی کلمهها یا جملهها نوشته بودم که برخی از آنها را گردآورنده و مترجم پذیرفتند و به کار بستند. اینها بعضی از پیشنهادهایم بود، بدون ادعایی و پذیرفتن مسئولیتی.
نمیدانم تصور ناشر از وظایف «نسخهپرداز» چیست که اینهمه را در بر میگیرد. نظیر این کمکهای دوستانه را، پیش و پس از این کتاب هم، برای کتابهای دوستان نویسنده و مترجم کردهام؛ دیگران هم کردهاند، از جمله آقای اصغر مهرپرور، از یاران و همکاران قدیمی کریم امامی در فرانکلین و سروش، که در فرصتی کوتاه، داوطلبانه، یک بار متن همین کتاب را خواندند و نکتههایی را یادآوری کردند (که برخی از آنها، برخلاف کار من، مربوط به نسخهپردازی بود و البته نمیدانم کدامها رعایت شد و کدامها نه). آقای مهرپرور هم مسئولیتی در این کتاب ندارند. اصولاً، اگر قرار باشد از چنین یاریدهندگانی نام ببرند و تشکر کنند، جایش در مقدمه پدیدآورندگان است (آن هم با این توضیح که اینان مسئولیتی در خطاهای احتمالی ندارند)، نه درج نام آنان در صفحه حقوقی که هم مسئولیتهایی به حساب افراد میگذارد و هم فهرستنویسان و کتابشناسان را در ثبت اطلاعات کتاب و تنظیم کارنامه اشخاص گمراه میکند.
نقدهایی که این سالها بر بعضی کتابها نوشتهام گواه آن است که نسخهپردازی را کار کمارزشی نمیدانم؛ برعکس، کمبود نسخهپردازان ماهر را از بزرگترین مشکلات ناشران امروز میدانم و درست به همین سبب که نسخهپردازی را «تخصص» میدانم ــ و این را هم میدانم که هرگز برای این کار آموزش ندیدهام و هنوز هم درست نمیدانم که تلقی ناشران از نسخهپردازی چیست و چه کارهایی را در حوزه وظایف نسخهپرداز میدانندــ زیر بارش نمیروم.
البته، با دیدن این کتاب، در مقام خواننده، بهسرعت میتوانم بفهمم عنوان روی جلدش با عنوانی که در صفحات پیش از متن آمده است هماهنگ نیست (علامت تعجب روی جلد نیست و در متن هست)، همچنانکه در نظر اول، روی جلد، میبینم بین واژههای دوم و سوم فاصله نگذاشتهاند. اینها را لازم نیست نسخهپرداز باشم تا بفهمم (همانطور که آشپزی بلد نیستم، ولی بینمک یا شور بودن غذا را میفهمم). مدعی نیستم کارهای خودم خالی از خطاست، ولی خطایی را که با یک نگاه پیدا میکنم قطعاً، اگر جلد و صفحات پیش از متن را قبل از انتشار کتاب نشانم میدادند، یادآوری و اصلاح میکردم و نمیگذاشتم کتاب اینگونه منتشر شود.
گال… گال… گالری البته، به نسبتِ خیلی از کتابهایی که این روزها میبینیم، تروتمیز درآمده است؛ اما ناشر و گردآورندهاش لابد بهیاد دارند با دیدن یکی از آخرین نمونهها، در مقام همان خواننده پیش از انتشار، گفته بودم آغاز شدن دومین صفحه متن با «سطر بیوه» و شروع شدن «نمایه» از صفحه سمت راست (زوج) در شأن کتابی نیست که روی جلدش نام کریم امامی باشد و عاقبت، چون فرصت نداشتند، گفتم اختیار و مسئولیت با خودتان است و اگر پای من در میان میبود، اجازه چاپ نمیدادم. حالا، با سهلانگاری ناشر، یکی از حساسترین و پُراشکالترین کارهای کتاب به حساب من نوشته شده و به خوانندگان چنین القا شده است که اولاً، مسئولیت «نسخهپردازی» را پذیرفتهام. ثانیاً، بابت این کار، دستمزدی گرفتهام. ثالثاً، بیکفایتیام در این کار تا حدی است که خطاهایی به این وضوح از دستم درمیرود، سه «تهمت»، با فقط سه واژه اضافی در صفحه «حقوقی».
فارغ از جفایی که بر من رفته است، اینکه در «صفحه حقوقی» کتابی که نویسندهاش کریم امامی است ــ که میدانیم عمری از حقوق اهلقلم نوشت ــ یکی از نخستین «حقوق» آدمیزاد (آگاهی او از اینکه میخواهند نامش را در هزار نسخه بنویسند و مسئولیتی بر دوش او بگذارند) پایمال شده و اطلاعی خلاف واقع درج شده است اندوه و تأسف را دوچندان میکند. امیدوارم ناشر پرسابقه و خوشنام برای جبران خطایی که کرده و لطمهای که خورده است تدبیری بیندیشد.
میپذیرم که با نیت خیر و برای قدردانی، و چهبسا «سورپرایز» کردن من، چنین کردهاند، اما انتظار دارم خودشان را جای من بگذارند و بپذیرند که انداختن مسئولیت خطاهای احتمالی به گردنِ کسی که بیمزد و منت، برای ادای دین به کریم امامی، کتابی را خوانده و پیشنهادهایی برای بهتر شدنش عرضه کرده است از اخلاق و جوانمردی بهدور است.
*به نقل از مجله شهرکتاب، شماره ۱۱ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵)، صص ۱۲۶ و ۱۲۷.
**درباره نسخه انگلیسی کتاب کریم امامی نقد و معرفی محمد استعلامی را در ایران نامه بخوانید.