سلیم ایوب زاد
بی بی سی فارسی
شهزاده سمرقندی (نظروا) برنده جایزه بهترین نویسنده زن سال ۲۰۱۶ در جشنواره کتاب اوراسیا در لندن شد. این جشنواره از تاریخ ۲۵ تا ۲۸ ماه نوامبر در لندن برگزار شد و در آن ۱۴۰۰ نویسنده از ۴۳ کشور جهان شرکت داشتند. شهزاده سمرقندی تا به حال سه رمان و دو مجموعه شعر به چاپ رسانده است و مقیم هلند است.
او زاده سمرقند است و از سال گذشته تلاش دارد مادران تاجیک را به نوشتن خاطرات خود تشویق کند. دفتر خاطرات مادر خود او با عنوان «خاطرات مادری از سمرقند» همزمان با خاطرات پدرش (هر دو به خط سیریلیک) منتشر شده است.
رمان دوم شهزاده سمرقندی، “زمین مادران” یکی از قلههای نثر تاجیک در آغاز سده بیست و یک است. با بهترین شیوه نه تنها سیمای زن، بلکه نشیب و فراز فروپاشی شوروی سابق را به رشته تصاویر شاعرانه و روانشناسانه کشیده است.
نام کتاب خود یک تلمیح نفیسی است به رمان نویسی سنتی در تاجیکستان، پاسخی است به “زمین پدران” [از یوسف اکابرف، ۱۹۷۴] یا رمانهایی مانند آن که قهرمانان محوری آنها مردان اند.
مولف آن حقیقتی را میگوید که هرچند زمین به نام پدران پیوند میگرفت و رئیسان کارفرمایان سر مزرعه مردان بودند، در اصل آن زمینِ زنان بود، که با عرق جبین آنها، دستان نازک آنها و محبت بیپایان آنها محصولی میداد که کشور را میخوراندند و میپوشاندند.
زنان در این زمین قهرمانی میکردند، هرچند میوه کارنامه آنها نصیب دیگران میگشت. اما کار زمین که به نوعی برایشان درک جان و روانشان بود، با آن مرام مشخص روزگار معین آنها را به وجود میآورد. رویدادهای اساسی اثر در دوره انقلابی تاریخ، شکست آن و مرام یکسان آن به وقوع میپیوندند. اما این همچنین دوره بلاغت قهرمان محوری رمان-دوشیزه آفتاب نیز است.
+ صد زن: زنان باید درد خود را روی کاغذ بریزند (شهزاده در گفتگو با بی بی سی)
شهزاده در تصویر این واقعیت به صف آن نویسندگان کم شمار ما وارد میشود که رمان را در ادبیات معاصر ما جامه نو و امروزی میپوشانند. کتاب او نه تنها از لحاظ ساختار و شیوه حکایت یک نوگانی است و با صحنههای دلنشین و پرشدتاش خاطرمان است، بلکه بار گران معنی میکشد و چند خط اندیشه را با هم میبافد.
زمین همچون یک مفهوم مقدس. زحمت زنان. عشق و کار. حقیقت و ساختهکاریها. دوشیزهای با یک دل پر از عشق بینهایت. عشقی که باید به خرج رود، اما خریداری ندارد. پاش خوردن نظام موجوده و کشور یگانه، روزگار و آرزوهای او را به بن بست و شکست روانی میبرند.
موفقیت شهزاده در آن است که سخنش رنگین است. سخنش رنگ است، صداست، حرارت است. چنان سخن بیخطا به نشان میرسد و آنچه را میسازد که نویسنده در نظر داشت و حتی بیشتر از آن را و درک این به میزان سخندانی خواننده برمیگردد.
با هر فصلی از رمان مفهومها، قهرمانها، منظرهها و سخنان تدریجا به رمزها تبدیل مییابند. رمزگشایی “زمین مادران” به کندوکاوهای بیآخر میکشد. اما مهمترین آنها این است که زمین بی آب بیابان است. منظره کشتی که روی ریگ درمانده است.
زمین زن دل او و آبی که مزرعه را شکوفا میکند، عشق است. جستوجوی این دردانه، دوشیزه را به دورادور میبرد تا نهایت به زن بدل شود و این حقیقت را درک کند. از نخستین شعرهایش تا اولین رمانش “سندرم استکهلم” و “زمین مادران” و خبر نشر رمان تازهاش “ریگستان” میتوان گفت که شهزاده به کمال هنری رسیده است و شکی نیست که در آینده از او رمانهای نو به نویی را خواهیم خواند.
برشی از رمان زمین مادران
وقتی بعد از سالها به دیدار آرال رفتم، دیدم تنها چیزی که توانستم درک کنم کشتیهای بزرگی بود، فرو رفته به ریگ و استخوانهای خرد و ریز شده ماهی و پرندگان. با همان شیوه که تراکتور کالخوز فرو رفته بود به خاک. به خود فکر کردم که چرا هیچ باری هم آرزو نکردم، راننده کشتی باشم و از این ساحل به آن ساحل دریا بروم. شاید به آن دلیل که به جز خاک چیز دیگری را ندیدم، نشناختم و درک نکردم.
اما از کودکی کابوسی داشتم که هر تابستان تکرار و تکرار میدیدم. کشتی بزرگتر از تایتانیک پشت مدرسه توقف کرده است و آخرین بوقهای خود را میزند. همه منتظر من اند. اما من همیشه دنبال چیزی میگردم و کشتی بدون من در صحرای پنبه راه میافتد و از چشم دور میشود.
دنبال چیزهای کوچک، گاه لباس شنا و گاه جامهدان و گاه دفتر خاطرات مادر. اما هر بار کشتی را از دست میدهم. کشتی سفید عظیمی که با ارمان (حرمان) بوقهای آخر خود را به هزاران هزار کیلومتر میفرستد تا من بشنوم و خود را برسانم. من همین جام، همین جا پشت این پنجره اما یک لحظه، یک لحظه صبر کنید دفتررا پیدا نمیکنم. دفتر؟ نه کالای شنا. آه جامهدانم کو؟… غرق عرق در جای خواب دست و پای میزنم. رفت! رفت! کشتی رفت! بیدار میشوم و گریه میکنم.
تنهاترین و بیآزارترین در محل بودم. گاهی حتا خوابهایم را به کسی هم نمیگفتم. کسی شاید درک نمیکرد. انگار دیگران کابوس نمیدیدند و میترسیدم که به حالام بخندند. کشتی … در صحرا؟.. نه این خوابها را به کسی نمیشد گفت.
——————————————
*بخشی از آغاز رمان را می توانید در اینجا بخوانید و با صدای نویسنده گوش کنید.
——————————————
**سلیم ایوب زاد (زاده ۱۹۶۰ در مسچای تاجیکستان)، نویسنده و روزنامه نگار شناخته تاجیک از ۱۹۹۵ مقیم پراگ است. از کتابهای او می توان به “تاجیکان در قرن بیستم” (آمستردام، ۲۰۰۶) و مجموعه داستان “دیوار” (دوشنبه، ۱۹۹۱)، “گنگ خوابدیده” (مسکو، ۱۹۹۹) و “کمی لَترَه” (دوشنبه، ۲۰۰۷) اشاره کرد.