یما ناشر یکمنش
بی بی سی فارسی
هنوز از آسترلیا به کابل نیامده بود. زنگ زدم گفتم، خداحافظ. دو سه روز بعد کابل میروم. در ضمن برایش خبر دادم که کتابش را در کابل تجدید چاپ کردهاند. دلخور شد. گفت، به صاحب همو انتشارات بگو که او ناجوان، نمیشد که از من لااقل یک اجازه می گرفتی؟ احوالش را در همان یکی دو روز رساندم. کسی خم به ابرو نیاورد. در کشوری که صاحب اثر به یک اجازۀ واهی دلخوش باشد، هر روز میتوان برای مرگ بسیار چیزها دلیل آورد.
ترجمه کرده بود. طنز نوشته بود. نمایشنامه برای اجرای رادیویی و روی صحنه نوشته بود. فیلمنامه نوشته بود. مقاله و کتاب نوشته بود. پژوهش کرده بود. نقد نوشته بود. در کارهای دیوانی در مطبوعات یک عمر را گذرانده بود. اینها را که با انبوهی از خاطرات او جمع میکردی، میشد: جلال نورانی.
نورانی نام پدرکلانش بود که محمد سالم پدرش آن را به حیث نام خانوادگی برگزیده بود. پدرش در کودکی یتیم شده بود و در ولسوالی قَرغَهیی ولایت لغمان مکتب میرفت و برای گذران زندگی گاو و گوسفند مردم را می چراند. وقتی محمد سالم نورانی در صنف ششم اولنمره شد، حکومت امانی او را برای تحصیل به ترکیه فرستاد. چهارده سال در ترکیه برای وزارت دفاع افغانستان به کسب دانش پرداخت. در همان سال ها عاشق کوثر، دختر شانزده سالۀ ترکی شد و با او به افغانستان آمد.
محمد سالم در مکاتب حربی به حیث معلم و مترجم به کار مشغول بود. پنجاه سال از عمرش گذشته بود که سکته کرد. کوثر با شغل معلمی در مکتب ملالی مخارج زندگی ده فرزند را به دست می آورد. می گفتند کوثر نورانی اولین زنی بود که با خواندن اعلانات در رادیو کابل آنوقت – با لهجۀ نوآموختۀ فارسی – دروازۀ رادیو را بر روی بانوان گشود.
جلال به عنوان چهارمین فرزند خانواده در ۳۱ سرطان ۱۳۲۷ خورشیدی برابر با ۲۲ جولای ۱۹۴۸ میلادی در شیرپور کابل چشم به جهان گشود. در ۷ حمل ۱۳۹۶ خورشیدی برابر با ۲۷ مارچ ۲۰۱۷ میلادی در یک گاراج در میان کوهی از تنهایی و انتظار در همان کابل، با یک چشم باز و یک چشم بسته، کتاب پنجاه سال نوشتن را بست و به دیار باقی شتافت.
جلال مکتب امانی را در سال ۱۳۴۶ خورشیدی به پایان رساند و در سال ۱۳۵۱ خورشیدی از دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل سند فراغت به دست آورد. از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۱ خورشیدی در شهر سن پترزبورگ زبان روسی را آموخت و سند فوق لیسانس در خبرنگاری را به دست آورد. با ناهید ازدواج کرد و زهره و زحل و ثریا و امیلیا حاصل این وصلت بود که از سال ۱۹۹۴ میلادی در شهر ملبورن آسترلیا به سر می برند.
صنف چهارم و پنجم مکتب بود که وظیفه خواندن روزنامه های اصلاح و انیس را پدرش به دوش او گذاشت. برای پدر که خسته از کار روزانه به خانه می آمد، با آواز بلند می خواند و او آنجا که ضرورت می بود، اصلاحش می کرد. مطالعه برای او از همینجا آغاز شده بود.
در زمستانها برای تمام خانواده رمان و داستان میخواند و آنچه باقی میماند، در تنهایی به سراغ خواندن آنها میرفت. پس از آموختن زبان آلمانی در مکتب، شروع کرد به ترجمه مطالب برای انیس اطفال. انیس اطفالی که بعدها دکمکیانو انیس نام گرفت و نورانی برای مدتی مدیر مسوول آن شد.
درگذشت پدر طلب می کرد تا با کارهای مطبوعاتی، بیشتر به مادر کمک کند. پیشنهاد کرد تا در روزنامه اصلاح، صفحه کودک ایجاد شود. مسئولیت آن را به دوش خودش گذاشتند. از آنجا به رادیو کابل کشانده شد و در نوشتن نمایشنامه ها و داستان های دنباله دار رادیو، همکاری را آغاز کرد.
آغاز طنزنویسی
انگیزه نوشتن طنز، آشنا شدن تصادفی او بود با علی اصغر بشیر هروی. علی اصغر بشیر در اواسط سال های دهۀ چهل خورشیدی در مجلۀ ژوندن صفحۀ داشت به نام کچری قروت. نورانی چند بار در دفتر ژوندون با او روبرو شده بود.
در ۲۸ حمل ۱۳۴۷ خورشیدی علی اصغر بشیر هروی با داکتر عبدالرحیم نوین، ترجمان، اولین هفته نامه طنزی افغانستان را اساس گذاشتند. درست یک سال بعد از اولین شمارۀ ترجمان، نورانی دل نادل، همکاری را با نوشتن طنز گونۀ با ترجمان آغاز کرد.
او که تمام روزنامهها و هفته نامههای کابل را میخواند، متوجه شده بود که بیشتر از تمام آنها، ترجمان با روحیه او سازگارتر است. این همکاری تا ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ خورشیدی که مجله متوقف شد، با هفت نام مستعار، هر هفته با چندین مطلب و بدون دریافت حق الزحمه ادامه پیدا کرد. نام های مستعار نورانی در ترجمان این ها بود: جیمنون، بچۀ جیمنون، اُشتوکا، چُوشکی، شیرپودری خور، گل سیب و گلبدست.
ذوق طنز نورانی را علی اصغر بشیر بیدار کرد و با مجال دادن در ترجمان پرورش داد. به تشویق همو هم بود که اولین مقاله پژوهشی خود را در مورد طنز زیر نام “طنز در آثار حکیم سنایی غزنوی” در سال ۱۹۷۷ در سمینار بین المللی حکیم سنایی غزنوی در کابل ارائه کرد. پس از متوقف شدن هفته نامه ترجمان، صفحه طنز و فکاهی ژوندن زیر نام گذرگاه تبسم و هزار و یک گپ و همچنان صفحۀ طنز و فکاهی روزنامه انیس زیر عنوان نیشخند و نوشخند میدان کار مطبوعاتی نورانی شده بود.
شهرتی که کار در ترجمان برایش به ارمغان آورده بود، پایش را به برنامههای انتقادی و کمدی رادیو کابل کشاند. باید هر ماه یک داستان دنباله دار، هر دو ماه یک رادیو درام، هر دو هفته یک دیالوگ انتقادی و هر هفته یک پارچۀ کوتاه تمثیلی می نوشت.
طنزها و ترجمه طنز
چاپ کتاب را با اولین گزینه طنزهای خود “ای همو بیچاره گک اس” در سال ۱۹۷۸ میلادی آغاز کرد. این گزینه شامل کارهای آغاز نویسندگی او می شد. همین گزینه را در سال ۲۰۱۰ میلادی با اضافه نمودن چند طنز دیگر از همان سال ها با نام تازۀ “نزدیک بود بی آب شوم” دوباره منتشر نمود.
“وغیره نویسی” گزینه دوم طنز های نورانی بود که در سال ۱۹۸۹ در کابل به زیور چاپ آراسته گردید. جدا از این دو گزینه که از نوشته های خود او بود، سه گزینه دیگر طنز را ترجمه و چاپ نموده که دو تای آن ترجمۀ طنز بلغاریا می باشد: “مُربای مُرچ” در ۱۹۸۳ میلادی و “چی کنم عادتم شده” در ۱۹۸۷ میلادی. بین سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲ خورشیدی میان هفته نامه ترجمان و نشریه استیرشل بلغاریایی رابطۀ همکاری ایجاد شده بود که این رابطه منجر به ترجمه چند طنز نورانی به زبان بلغاریایی و برعکس، برگردان دو کتاب از طنز بلغاریا به قلم نورانی شد.
ترجمه سوم او “طنز هایی از چهار گوشۀ جهان” نام دارد که شامل یکصد و یک طنز از بیست و هفت کشور جهان می باشد که در سال ۱۹۹۰ در کابل چاپ شده است. غیر از گزینه های طنزی که رسماً زیر نام خود چاپ کرده، رساله کوچک دیگری دارد با نام “طنز های منتخب و کارتون ها“. این رساله شامل سیزده نوشته طنزآمیز نثر و نظم است و زیر نام مولانا پرشنگ در مطبعه دولتی، بدون ذکر تاریخ به چاپ رسیده است. این رساله در آن زمان به حیث یک حربه تبلیغاتی علیه مخالفان دولت توزیع گردیده بود.
دیگر کتابهای نورانی
جدا از نوشتن طنز و نوشتن در مورد طنز، نورانی در مورد کودک و ادبیات کودک و نمایشنامه نویسی هم آثاری نوشته و یا برگردان نموده است. تیاتر کودک، مادر کلان (داستان برای کودکان)، تیاتر و مکتب (در مورد ترویج تیاتر در مکاتب به اضافه یازده نمایشنامه) و شیوههای تشویق و تنبیه در مکاتب از آثار چاپ شده او به شمار می رود. اولین کتاب (چاپ انتشارات پروگرس، مسکو) و قول شرف دو مجموعه داستان برای کودکان است که از زبان روسی ترجمه کرده؛ رنگ و بوی حرفه ها، داستان منظوم از نویسنده ایتالیایی جانی راداری است که از روسی به صورت منظوم به فارسی ترجمه نموده؛ سحرگاهان اینجا آرام است (چاپ پروگرس، مسکو) و کاروان دوستی دو رمانی است که از روسی ترجمه و دومی را در کابل به چاپ رسانده است.
“گفتاری در مورد ادبیات دراماتیک“، “گروتسک” و “پرودی و پرودی سازان” از آخرین رساله های بود که نورانی در کابل آن ها را به چاپ رسانید. در پرودی و پرودی سازان، اصطلاح “نقیضه” را که مهدی اخوان ثالث برای پرودی برگزیده، رد می کند و دلایل خود را می نویسد. یکی از آخرین نوشته های نورانی “ترجمان از دیگ کچری قروت بیرون آمد” است که آماده چاپ است. در این اثر در مورد مهم ترین نشریه طنز و یکی از مهم ترین طنزپردازان افغانستان، علی اصغر بشیر هروی، از زبان همکار نزدیک و شاهد مستقیم قضایا مطالب دست اول و حرف های نگفته آمده است.
پنج کتاب طنز یا هنر طنزپردازی اما شاید مهم ترین و مفصل ترین اثر پژوهشی در مورد طنز باشد که تا امروز در افغانستان به چاپ رسیده است. این اثر حاصل بیشتر از ده سال جستجو و تحقیق و استفاده از منابع فارسی و انگلیسی و روسی است. تعدادی از مباحث این کتاب برای بار اول در افغانستان مطرح می گردد. این اثر به علت غرابت موضوعات مطرح شده، نو بودن و پیچیده بودن مباحث، مفصل بودن اثر و بی توجهی نویسندگان و طنزپردازان هیچگاه معرفی و نقد نشد.
نیم قرن نوشتن
کار و کارنامه جلال نورانی، مانند کارهای همه نویسندگان دیگر، یک دست نیست. او با ترجمه طنز بلغاریا و قسماً طنز جهان، کاری غنیمتی برای پرورش ذوق طنز افغانستان کرده است. این ترجمهها به روال همان روزگار، برگردان طنزهای بود که در اتحاد شوروی آن وقت اجازه چاپ و نشر را به دست آورده بود. برای جامعه بسته افغانستان همان ها هم رایحۀ نوی را با خود به ارمغان می آورد.
فروش تمام نسخه های اولین ترجمه او، مُربای مُرچ در فقط سه ماه، پاداش آن کار ابتکاری او در آن روزگارِ بی کتابی ها بود. عیب بزرگ آن ترجمه و تمام ترجمه های طنز او زبان بد ترجمه آن است. ترجمه های او نیازمند یک ویرایش جدی بود، چیزی که در افغانستان آن روزگار و امروز اصلاً به آن اهمیت داده نمی شد و هنوز نمی شود.
قسمت اصلی و بزرگ از نام و آوازۀ نورانی مربوط می شود به هنر طنزپردازی او. ظاهراً پس از پنجاه سال طنزپردازی، چاپ فقط دو گزینه طنزی به هیچ صورت متناسب با شهرت او به نظر نمی رسد. او به روایت آثار منتشر شده خود در طنز، اکثراً فقط در سطح باقی می ماند. هیچگاه خطر نمی کند دورتر از سطح به هواهای تازه و اقالیم کشف ناشده سر بزند. او با آنکه آدم خوش ذوق و صاحب قریحه و شوخ طبع است اما عمیق نیست.
روزی در جریان صحبتها شکایت می کرد که رژیمهای گذشته در افغانستان هیچگاه اجازه نشر انتقاد از خود رژیم را حتی در قالب طنز هم نمی دادهاند. از او پرسیدم آیا خودش گاهی چنین کوششی کرده است. غافلگیر شده بود. پس از قدری تفکر گفت، نه. او مرد حرفها و اندیشههای بزرگ نبود. راه و رسم طنزپردازی او همان راه و رسم عزیز نسین است. از خود چیزی به این شیوه نیافزوده است. عزیز نسین را به کسوت یک کابلی در آورده و به کمک شیوه او، اینجا و آنجا چیز های را میبیند و نشان میدهد که بسیاری های دیگر هم می بینند، اما نمی توانند نشان دهند.
در طنزهای او شگردها و ابزار طنزپردازی به صورت خیلی محدود مورد استفاده قرار میگیرد. به شیوهها و قالبهای طنز توجه ندارد. در زبان طنزهای او قرار نیست اتفاقی بیافتد. اصلاً زبان را در طنز جدی نمی گیرد.
طنزپردازی های او مثل روزهای بی حادثه، مونوتن و بدون فراز و فرود است. شکار لحظههای یکنواخت است برای یک ذهن عامی و تنبل.
ذهنی که هیچ آموزش ادبی ندیده و تنها متکی به تجربه و حافظۀ خویش است. به مشکل میشود از میان کارهای او دو سه تا را انتخاب کرده و به عنوان حاصل یک عمر طنز نویسی او عرضه کرد.
آثار او همه تاریخ انقضا دارد. آدم بعد از خواندن دوکتاب او متوجه می شود که هیچ طنزی از او در حافظهاش باقی نمانده است.
نورانی از نامهای بزرگ طنزپردازی افغانستان است که هیچ طنز بزرگی نیافریده است. امروز راۀ طنزپردازی او بی پیرو باقی مانده است. طنز افغانستان سالها است از جلال نورانی عبور کرده و جز نام او، چیزی از او در حافظه ندارد.