مجله توفیق تریبون گروه‌های واپسگرا بود

ابراهیم نبوی
حلزون

حسین توفیق سردبیر نشریه توفیق و یکی از بازماندگان خانواده سرشناس توفیق، روز نهم فروردین امسال در تهران درگذشت. درگذشت او را به خانواده‌اش و خانواده طنز ایران و روزنامه نگاران ایرانی تسلیت می‌گویم. زمانی که حسین توفیق درگذشت، ۸۸ ساله بود و سالها بود که به ایران رفت و آمد می‌کرد و بارها گفته شده بود که او قصد راه اندازی مجدد نشریه توفیق را دارد. خبری که هرگز جدی نبود، نه چنان زمینه‌ای وجود داشت و نه طنز و مخاطب بیست سال گذشته ایرانی در حال و هوای چنین طنزی زندگی می‌کردند.

عادت این است که در مرگ بزرگان افسانه سرایی کنیم و تلاش کنیم از آنها چهره‌ای مقدس بسازیم. من قصد چنین کاری را ندارم و گمان می‌کنم فرهنگ امروز ایران هم چنین چیزی را تاب نمی‌آورد. ترجیح می‌دهم در این فرصت ضمن دادن تصویری واقعی از حسین توفیق و خانواده او که نشریه فکاهی توفیق را بنیان گذاشتند و در فاصله نیم قرن، آن را منتشر کردند، به خوانندگان طنز ایرانی بدهم.

افسانه پنجاه ساله

گفته می‌شود توفیق به مدت پنجاه سال طنز انتقادی را در جامعه ایران زنده نگه داشته بود. این افسانه منطبق بر واقعیت نیست. نشریه توفیق در فاصله سالهای تاسیس از ۱۳۰۲ تا ۱۳۲۰ نشریه‌ای فکاهی هم نبود، نشریه‌ای ادبی و اجتماعی بود که در دوران رضاشاه منتشر می‌شد، بعدها که این نشریه به نشریه فکاهی تبدیل شد، کوشش کرد تا با ساختن تاریخی طولانی برای خودش تاریخ سازی کند. در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ هم که همه نشریات روز ایرانی علیه حکومت و دربار مقاله می‌نوشتند، توفیق کار جدی فکاهی خودش را شروع کرد و جنبه اجتماعی و گاه سیاسی گرفت. در واقع این دوره نیز با انتشار کارهای درخشان ابوالقاسم حالت، و نقش او در سردبیری توفیق ارزش خاصی پیدا کرده است. با این همه اگر طنز ایران را در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بررسی کنیم، جز حالت و ابوتراب جلی که درخشش شخصی در حوزه طنز داشتند، بقیه طنزنویسان ایرانی مانند افراشته چهره‌های بسیار مهم تر و باارزش تر از توفیق داشتند. پس از واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز این نشریه چهارسال و نیم توقیف بود و از سال ۱۳۳۷ با توضیح این که نمی‌تواند خیلی چیزها را بنویسد کارش را شروع کرد و در واقع جز فاصله دوازده ساله آغاز حکومت محمد رضاشاه توفیق در سالهای ۱۳۳۷ تا دوران توقیف دائمی‌اش، به کار نوشتن فکاهیات می پرداخت. پس از سال ۱۳۵۰ نیز توفیق کاملا تعطیل شد، خانواده توفیق درگیر امور تجارت شدند و به طور کلی کار مطبوعاتی را رها کردند.

مهم ترین نشریه طنز پیش از انقلاب

آیا توفیق مهم ترین جریان در طنز پیش از انقلاب است؟ در طنز مطبوعاتی چنین است، اما نشریه توفیق اگرچه موفق شد که پیش از انقلاب مهم ترین نشریه فکاهی کشور باشد، اما هرگز نشریه طنز نبود. جز آثار حالت و جلی، سایر کارهای توفیق اعم از کاریکاتور و طنز، آثاری سطحی و سبک و معمولی، اگر نگوئیم مبتذل، بودند. ممکن است گفته شود که این موضوع به خاطر کیفیت موجود طنز ایران در آن دوران بود. این قضاوت صحیح نیست. در فاصله ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ طنزنویسان و کاریکاتوریست‌های بزرگی در کشور کار می‌کردند و آثاری مهم را عرضه کردند که هم از نظر کیفیت طنز و نقد طنزآمیز اهمیت داشت و هم از نظر استقبال با اقبال عمومی مواجه بود. اغلب این افراد فقط در سالهای نوجوانی و جوانی‌شان در توفیق حضور داشتند و وقتی طنزنویسان باارزشی شدند، از آن رفتند.

توفیق اصولا هیچ جایی برای طنز مستقل و با شناسنامه نبود و خانواده توفیق از هر نوع خلاقیت و نوآوری در گروه نویسندگان و کاریکاتوریست‌ها خودداری می‌کردند. گفته شده است که نشریه کاریکاتور دولو نشریه‌ای حکومتی بود و گویا حکومت پهلوی پس از توقیف توفیق همه طنز ایران را به دولو صاحب امتیاز کاریکاتور و افراد همکارش داد. در حالی که چنین ادعایی هم درست نیست. دولو کاریکاتوریست خوبی بود، افرادی هم که از توفیق به کاریکاتور رفتند، یعنی مرتضی محجوبی، محمد پورثانی، هادی خرسندی، غلامعلی لطیفی و سایرین طنزنویسان و کاریکاتوریست‌های بهتری بودند و نشریه کاریکاتور هم از نظر کیفیت نقد و هم کیفیت طنز از توفیق بسیار باارزش تر بود. حداقل تا قبل از سال ۱۳۵۴ نشریه کاریکاتور دوران خوبی را گذراند و کارهای خوبی را عرضه کرد. از سوی دیگر طنزنویسان مستقل دهه بیست تا پیش از انقلاب هم مانند جواد مجابی، فریدون تنکابنی، هادی خرسندی، ایرج پزشکزاد، پرویز شاپور، علی عبدالخالق (بعدا بهروز نسب شد)، خسرو شاهانی، و کاریکاتوریست‌هایی مانند محصص و سخاورز و درم بخش و دیگران هم بسیار از کاریکاتوریست‌های توفیق که غالبا نقاشی‌های درجه سه منتشر می‌کردند بسیار بهتر بودند. جز عمران صلاحی که تا سن بیست سالگی در نشریه توفیق کار می‌کرد و پس از آن به طور انفرادی به کارش ادامه داد، کمتر طنزنویس یا طنزسرای با اهمیتی در توفیق کار می‌کرد. بعدها مرتضی فرجیان سعی کرد این افراد را در گل آقا جمع کند و به نوعی همان تجربه توفیق در گل آقا پی گرفته شود، اما آن افراد در واقع ضعیف ترین نویسندگان گل آقا بودند و کیفیت نشریه گل آقا به واسطه شخص کیومرث صابری، ابوالفضل زرویی نصرآباد، سیامک ظریفی، بهروز قطبی و تنی چند از جوان ترهای گل آقا بود و صابری هم وقتی شروع به تکرار شیوه رفتار توفیق در گل آقا کرد به تدریج محبوبیت و کیفیت گل آقا از دست رفت و نشریه تبدیل به عادت هفتگی خوانندگانش شد.

خانواده توفیق

نشریه توفیق به شیوه‌ای قدیمی و کمابیش شبیه به نشریات آمریکایی بازاری اداره می‌شد. کسی در آن شخصیت نداشت و معمولا جز چند نفری که اسامی شناخته شده بودند، بقیه افراد اسامی مستعاری بودند که نه هویت داشتند و نه هرگز جز عکس‌های سالانه چیزی از آنها دیده می‌شد. هر سال یک عکس دسته جمعی که سر اعضای تحریریه در اندازه انگشتی بود در نشریه آخر سال منتشر می‌شد و فقط اسامی مستعار افراد نوشته می‌شد. کاریکاتوری هم وجود نداشت. در جلسه تحریریه افراد می‌نشستند و خبرهای روز را می‌گفتند و اگر کسی سوژه‌ای به ذهنش می‌رسید می‌گفت و براساس آن کاریکاتوریست بقول خود توفیقی‌ها آن را نقاشی می‌کرد.

کاریکاتوریست معنی نداشت. سوژه طنزها و اشعار هم گاهی به همین شکل تعیین می‌شد. عمران صلاحی یک بار به من گفته بود که حسین یا عباس توفیق عکس یکی از هنرپیشه‌های زن هالیوودی را که از برجستگی‌های کافی برخوردار بود و سوار الاغ بود به من داد و گفت شعرش کن. در این میان گروهی از کارکنان توفیق به کارشان ادامه دادند و گروهی دیگر هم کم کم از توفیق رفتند. بایکوت بیرون رفته‌ها تا سالها ادامه داشت. گمان می‌کنم حسن توفیق که دبیر بخش کاریکاتور بود در حیاط هفته نامه گل آقا و به واسطه پادرمیانی صابری پس از بیست سال حاضر شد با لطیفی دست بدهد و با هم رابطه دوستانه داشته باشند.

تمام حقوق همه نوشته‌ها جزو اموال خانوادگی توفیق بود و افراد حتی به نام خودشان هم نمی‌توانستند از نوشته‌های خودشان استفاده کنند. بعدها حضور فرجیان و البته با تمایل صابری همین شیوه نادرست را به گل آقا هم کشاند. چندان دلچسب نیست اگر بگوئیم اگرچه توفیق نشریه‌ای عامه پسند بود و عوام از آن استقبال می‌کردند، اما تعطیل آن هم موجب شکوفایی طنز اجتماعی در ایران شد و هم باعث شد سیطره توفیقی‌ها بر طنز از میان برود.

روغن نباتی و باسن‌های عظیم و عصایی و فسنجون و بادمجون

به طور کلی، نشریه توفیق از کلیشه‌هایی برای طرح انتقادات اجتماعی استفاده می‌کرد. این کلیشه‌ها شوخی‌های بامزه‌ای گاه به همراه داشتند، اما نگاه توفیق همانند بخش مهمی از روشنفکران عامه گرای آن دوران، جانبدار گرایش‌های واپسگرای روز بود. امیر عباس هویدا که موضوع انتقادات توفیق علیه حکومت بود، همواره به عنوان کثیف ترین بخش حکومت پهلوی شناخته شده است، حتی تا همین امروز هم این تصویر وجود دارد. در حالی که او نماینده بخش مدرن و روشنفکر حکومت پهلوی بود و تنها کسی بود که اجازه انتقاد از خودش را می‌داد، آخرین این انتقادات را پرویز صیاد در مجموعه کاف شوی خودش با شخصیت بلژیکی که نماد هویدا بود، سالها پس از توفیق انجام داد.

افراد مختلفی می‌گویند که توفیق بخاطر فلان و بهمان شوخی توقیف شده است، بعضی‌ها یک شوخی با برادر شاه را ذکر می‌کنند و گاهی شوخی با خود شاه را مورد اشاره قرار می‌دهند. اغلب این اشارات غیرواقعی است. تا آنجا که من می‌دانم و در گفتگو با افرادی مانند محمد پورثانی و علی بهروز نسب به دست آوردم، این که هویدا عامل توقیف توفیق بود و اینکه او با بیرحمی این نشریه را نابود کرد، اگر نگوییم بکلی دروغ است، حداقل تمام حقیقت نیست. توفیقی‌ها پس از خروج گروه مهمی از طنزنویسان مستعد خودشان دچار بحران شدند و با گرفتن مجوزهایی در مورد تجارت کار توفیق را رها کردند.

نشریه کاریکاتور هم جایگزین توفیق نبود. نه خط مشی توفیق را داشت و نه مخاطبان آن را. اتفاقا کاریکاتوری‌ها در نقد اجتماعی و سیاسی بسیار بهتر و درست تر از توفیق عمل می‌کردند. توفیق جز با تکرار شوخی‌های سطحی جنسی، طرح موضوع روغن نباتی و این که مصرف روغن نباتی به عنوان یک کالای غربی باعث می‌شود تا قدرت جنسی مردان کم شود و این توطئه‌ای علیه مردان است، شوخی‌های سطحی علیه زنان، شوخی با دو نماینده مجلس (بادمجون و فسنجون) که غالبا شوخی‌های سطحی بود، شوخی دائمی با مینی ژوپ به عنوان مصداق بارز جامعه فاسد مدرن، یا نماد قرار دادن فریدون فرخزاد به عنوان هنرمند فاسد و همجنسگرا معمولا از حد جوک‌های جنسی سخیف بالا تر نمی‌رفت.

توفیق، واپسگرا یا منتقد

به گمان من توفیق نماینده گروههای واپسگرای اجتماعی در مخالفت با تغییرات اجتماعی و مدرن شدن کشور بود. این روزها کوشش می‌شود که تصویری رویایی از گروهی مبارز و منتقد از توفیق نشان داده شود که این تصویر اگر نگوییم کاملا، حداقل می‌توانیم بگوئیم تا حد زیادی غیرواقعی است. هویدا که همیشه با نام «عصایی» یا «هوپیدا» یا چیزهایی شبیه این خوانده می‌شد، یک روشنفکر مدرن تحصیلکرده بود که تمام تلاش خودش را برای بهبود شرایط ایران به کار برد و بخش اعظم پیشرفت‌های ایران در فاصله سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ که درخشان‌ترین سالهای توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران بود به او برمی‌گشت.

در میان تمام نویسندگان توفیق چند نفری استثنا بودند: کیومرث صابری، عمران صلاحی، پرویز شاپور و مسعود کیمیاگر و همان دو سه نفری که مانند هادی خرسندی و محجوبی و دو سه تن دیگر از توفیق رفتند. لشگر نامهایی مانند محمد خرمشاهی که در همه عمرش دو سه مضمون را هر روز یک بار به مدت پنجاه سال به شعرهای تکراری کشید و اسامی فراوان طنزسرایان و طنزنویسانی که همه شبیه هم حرف می‌زدند و اصولا هیچکدام مولف نبودند و جز فکاهه چیزی نمی‌گفتند، طنز عامه پسند و سطحی توفیق را شکل می‌داد که هیچ چیز مهمی نیست، جز یک افسانه سازی بیهوده. که همه چیز آن پشت نامی به نام توفیق و تصویر کاکاتوفیق پنهان شده است.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته