مترجم خوب کتاب تازه معرفی می‌کند؛ ترجمه تکراری نمی‌کند!

سایر محمدی
در گفتگو با فرناز تیمورازف
روزنامه ایران

هیچ وقت فکرش را نمی‌کرد در نخستین گام‌ها با معرفی نویسنده‌ای چون فردریک بکمن و ترجمه نخستین رمان این نویسنده سوئدی تحت عنوان «مردی به نام اوه» که در مدتی کمتر از شش ماه سیزده بار تجدید چاپ شده، تبدیل به نامی آشنا برای جامعه کتابخوان کشور شود: فرناز تیمورازف. زنی حدوداً ۳۰ ساله مقیم سوئیس که در ایام نمایشگاه برحسب اتفاق در غرفه نشر نون – ناشر این رمان و دیگر آثار فردریک بکمن – به هم معرفی شدیم و در پاسخ پرسشم که «این نام خانوادگی را آیا از اجداد روس خود به میراث برده‌ای؟» می‌گوید: «پدربزرگ و مادربزرگم روس بودند. در جریان جنگ جهانی دوم در گریز از مصیبت‌های جنگ یا از ترس استبداد استالین به ایران مهاجرت کردند، پدر و مادرم در ایران به دنیا آمدند و شناسنامه ایرانی دارند و من هم ایران زادگاهم و سرزمین رؤیاهای من است. من ایران را دوست دارم، اما اکنون به دلیل شغل همسرم مقیم سوئیس هستیم.» فرناز تیمورازف کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی را در ایران گرفت و به ترجمه ادبیات روی آورد و حاصل کار ترجمه یک رمان پلیسی برای انتشارات نیلوفر دو عنوان رمان برای نوجوانان از اریش کستنر به نام «امیل و کارآگاهان» و «امیل و سه دوقلو» برای نشر ماهی است. مترجم «مردی به نام اوه» رمان دیگری از فردریک بکمن را به نام «بریت ماری اینجا بود» ترجمه کرده که در نشر نون کمتر از دو ماه چهار بار تجدید چاپ شد.

فردریک بکمن را چه طور پیدا کردید؟ چون از قرار شما نخستین مترجمی بودید که او را به خوانندگان ایرانی معرفی کردند و با اقبال غیرقابل تصوری هم روبه‌رو شد. با انتشار رمان «مردی به نام اوه».
فردریک بکمن، نویسنده سوئدی را خودم پیدا کردم. یعنی در سوئیس دیدم این رمان مدتی طولانی در فهرست رمان‌های پرفروش قرار دارد. از آنجا که به ادبیات کشورهای اسکاندیناوی خیلی علاقه‌مندم کنجکاو شدم این رمان را بخوانم. درواقع به قصد ترجمه این رمان را برای مطالعه انتخاب نکردم. من پیش از آن از ادبیات سوئد آثار پلیسی را می‌خواندم و تا آن زمان رمان‌های عاشقانه، اجتماعی یا طنز از این کشور نخوانده بودم. وقتی رمان «مردی به نام اوه» را خواندم خیلی از آن خوشم آمد و لذت بردم. بنابراین تصمیم گرفتم ترجمه‌اش کنم، چون احساس می‌کردم ایرانی‌ها هم از این رمان استقبال خواهند کرد و نام من به عنوان نخستین مترجمی که فردریک بکمن را به فارسی‌زبان‌ها معرفی کرد، روی جلد کتاب «مردی به نام اوه» ثبت شد.

فردریک بکمن در ایران چهره ناشناسی در میان نویسندگان بود و هیچ کتابی از او به فارسی ترجمه نشده بود. مدیران نشر نون زمانی که ترجمه این اثر را به آنها پیشنهاد کردید چه عکس‌العملی داشتند؟
آقای جاوید دبیر مجموعه رمان‌های خارجی نشر نون ترجمه‌ام را تحویل گرفتند و گفتند ترجمه را می‌خوانیم و نظرمان را به اطلاع شما می‌رسانیم، البته من این نویسنده را به صورت خلاصه به ایشان معرفی کردم و راجع به این اثر به ایشان توضیح دادم و ویژگی‌های این رمان را گفتم. ایشان هم مدتی در این زمینه تحقیق کردند و سرانجام با مدیر نشر به توافق رسیدیم که این رمان را چاپ و منتشر کنیم.

ترجمه دیگری هم از رمان «مردی به نام اوه» از سوی ناشر دیگری منتشر شده است. آیا این دو ترجمه را مقایسه کرده‌اید؟
نه. مقایسه نکردم، فقط چند صفحه نخست آن ترجمه را در فضای مجازی خواندم. از نظر امانتداری باید روی این موضوع تأکید کنم که متن انگلیسی این رمان کامل نیست. خودم شخصاً از دو زبان این رمان را ترجمه کردم: آلمانی و انگلیسی؛ زبان اصلی کتاب هم سوئدی است. من هنگام ترجمه متن آلمانی و انگلیسی را جمله به جمله با هم مقابله کردم و دیدم ترجمه انگلیسی این رمان خیلی حذفی دارد، جملات نارسا و ناقص زیاد دارد، یعنی مترجم انگلیسی این اثر خیلی از جملات سوئدی (زبان اصلی رمان) را یا نفهمیده یا به سادگی از کنارش گذشته است. طبیعتاً کسی که از انگلیسی این رمان را ترجمه کند، منبع معتبری نیست، اما ترجمه آلمانی در مقایسه با ترجمه انگلیسی کامل‌تر بود و گویاتر. مطالبی که در آلمانی آمده بود در ترجمه انگلیسی نیامده بود، پس می‌توانم بگویم متن آلمانی کامل‌تر و مطمئن‌تر است. من متن سوئدی این رمان را هم دیدم و یکی از دوستان سوئدی من، هنگام ترجمه در برگردان برخی جملات و اصطلاحات به من کمک کرد. صفحاتی از ترجمه‌ام را خواند؛ در جاهایی که تردید داشتم و مطمئن نبودم که درست ترجمه کرده باشم آن بخش‌ها را مرور کرد و اگر مشکلی بود رفع کرد.

بعد از رمان «مردی به نام اوه» رمان دیگری از این نویسنده ترجمه کردید به اسم «بریت ماری اینجا بود» که آن را هم نشر نون منتشر کرد و در فاصله دو ماه چهار بار تجدید چاپ شد. ترجمه این رمان به پیشنهاد ناشر بود؟
ترجمه این رمان هم به انتخاب خودم بود، زمانی که رمان «مردی به نام اوه» را ترجمه کردم هم خودم از شیوه کار فردریک بکمن خوشم آمد، هم ناشر از این نویسنده استقبال کرد. به خاطر همین رمان هایش را خواندم. رمان دومش «مادربزرگ سلام رساند و…» را خواندم که به نظرم خوب بود. رمان سوم به اسم «بریت ماری اینجا بود» را هم خواندم. بین این دو من رمان «بریت ماری…» را برای ترجمه انتخاب کردم. چون در مقایسه با رمان نخست این نویسنده «مردی به نام اوه» که این قدر قوی و خوب بود، احساس کردم این رمان بیشتر می‌تواند رضایت خوانندگان را جلب کند.

نشر نون دو رمان دیگر این نویسنده را هم منتشر کرد منتها با ترجمه دیگران، خودت نخواستی دو رمان دیگر بکمن را ترجمه کنی؟
این دو رمان یکی «مادربزرگ سلام رساند…» به قلم نیلوفر خوش‌زبان ترجمه و منتشر شد که بکمن خلاق، شوخ‌طبع و نکته سنج در این رمان داستان زندگی و مرگ را روایت می‌کند و داستان یکی از مهم‌ترین حقوق انسان را، یعنی حق متفاوت بودن. رمان دیگر به اسم «هر روز راه خانه دورتر و دورتر می‌شود» به قلم الهام رعایی ترجمه شد و هر دو ترجمه را نشر نون منتشر کرد. در واقع با انتشار این چهار رمان همه آثار بکمن در ایران ترجمه و به بازار آمد و مجموعه کامل شد. راستش خودم نخواستم این دو رمان را ترجمه کنم چون وقت و فرصت آن را نداشتم. به دلیل اینکه ترجمه‌های دیگری در دست داشتم.

فکر می‌کنید این دسته از آثار و نویسندگانی چون بکمن چه ویژگی‌ها و خصوصیاتی دارند که هم خوانندگان اروپایی و امریکایی را مجاب می‌کند هم خوانندگان ایرانی را؟
فکر می‌کنم نخستین ویژگی این نویسنده طنزی است که در آثارش به شکلی استادانه‌ از آن بهره می‌گیرد؛ طنزی بسیار قوی در رمان‌هایش دیده می‌شود. معمولاً طنزهای اروپایی کمی تا قسمتی بی‌مزه و لوس است و در زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر ملموس نیستند. طنز باید در زبان و در فرهنگ یک ملت جاافتاده باشد. وقتی ما می‌خواهیم طنز را ترجمه کنیم همیشه با این مشکل روبه‌رو هستیم که هر گاه با اصطلاح و طنزی بر می‌خوریم که در زبان مبدأ جا افتاده و عمری طولانی دارد ولی در فرهنگ‌های دیگر مثلاً به زبان فارسی که ترجمه می‌شود دیگر آن معنا و ظرافت سابق را نمی‌تواند منتقل کند.

طنز باید آن قدر قوی و نافذ باشد که در همه جای دنیا و در همه زبان‌ها و فرهنگ‌ها رسا و جذاب و قابل درک باشد. بکمن در آثار خود توانسته این توانایی‌اش را آشکار کند؛ بی‌جهت نیست که آثارش به ۳۰ زبان ترجمه و منتشر شده است. دیگر اینکه در شخصیت‌پردازی تبحر خاصی دارد. به عمق شخصیت نفوذ می‌کند و شخصیت‌ها را از منظر روانشناختی، جامعه‌شناختی بخوبی تصویر می‌کند. از دیگر ویژگی‌های آثارش تصویری بودن رویدادهاست. یعنی بکمن این هنر را دارد که به جای گفتن نشان می‌دهد، یعنی وقایع را طوری روایت می‌کند که خواننده آن را در ذهن‌اش مجسم می‌کند.

تب تند فردریک بکمن امروز در میان کتابخوان‌ها به ویژه رمان خوان‌ها شیوع پیدا کرده و پس از چندی به عرق می‌نشیند، همچنان که روزی تب کوئیلو جامعه اهل کتاب را مبتلا کرد یا وین دایر… می‌دانید آثار نویسندگانی مثل بکمن بیشتر سرگرم‌کننده است تا تفکر برانگیز؟ رویکرد جامعه به این دسته از آثار را چگونه باید ارزیابی کرد؟
دقیقاً این آثار سرگرم کننده‌اند اما نه تنها جامعه ما به این دسته از آثار گرایش پیدا کرده بلکه در تمام دنیا این گونه آثار خواننده دارند. به نظر من علت این گرایش هم می‌تواند اینگونه توضیح داده شود که انسان امروز در دنیای مدرن و پست مدرن آنقدر درگیری ذهنی و احساس از خود بیگانگی و تنهایی دارد که می‌خواهد ساعاتی فارغ از هیاهوی اطراف در جهانی که نویسنده‌ای مثل بکمن خلق کرده خودش را غرق کند و از آن لذت ببرد. خواننده این گونه آثار نمی‌خواهد در لابه‌لای سطرهای کتاب به یاد مشکلات روزمره خودش بیفتد، می‌خواهد فراغتی که برایش فراهم شده با چاشنی چنین آثاری شیرین شود.

برای پروژه‌های بعدی نویسنده‌ای مثل فردریک بکمن سراغ دارید که به خوانندگان حرفه‌ای رمان معرفی کنید؟
نویسنده‌های زیادی را می‌شناسم و آثارشان را در نظر دارم که ترجمه کنم، فقط امیدوارم که فرصت‌اش را داشته باشم تا آن‌ها را به فارسی برگردانم چون آنقدر کتاب خوب و نویسنده خوب زیاد است که هنور در ایران معرفی نشده‌اند. اینکه چرا از یک نویسنده و از یک اثر ده‌ها ترجمه منتشر می‌شود برای من جای سؤال است. آنقدر کتاب خوب در دنیا داریم و آنقدر نویسنده خوب زیادند که حتی اسم‌شان هم به گوش ما نخورده‌اند. به خاطر همین تعجب می‌کنم که این همه کار تکراری ترجمه، چاپ و منتشر می‌شود.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته