مهدی خلجی
بی بی سی فارسی
اردیبهشت ۱۳۹۰
«پیامبر فرمود: هر کس به فارسی سخن گوید، زباناش عیبناک شود و مردانگیاش برود.»
«متأخران میگویند مردم دوزخ به زبان فارسی پاسخ میگویند.»*
این دست روایتها ساخته شد تا مشعل زبان فارسی در سرزمین ایران خاموش شود و ورود اسلام و حمله نظامی عربها، ایران را مانند مصر، نه تنها اسلامی که عربی کند و پیوند زبانی و ذهنی ایرانیان را با جهان پیشا اسلام بگسلد؛ کوششی که فرجامی نیافت و زبان فارسی همچنان عنصر مهمی از هویت ایرانی برجا ماند.
در برابر این حدیثهای برساخته، حدیثهای دیگری جعل شد در فضلیت و برتری زبان فارسی تا موقعیت فارسیزبانان را در جامعهی تازه مسلمانشده استوار کند. از آغاز تاریخ اسلام، زبان خود موضوع و آماجی سیاسی شد و رواج و رکود کاربرد یک زبان از مناسبات قدرت در جامعه پرده برمیداشت.
زبان مقدس، زبان قدرت
زبان عربی در اسلام مقدس است. مقدس بودن زبان پیامبر را در این دین هنگامی بهتر میشود فهمید که با زبان مسیح مقایسه شود. زبان مسیح و انجیلنویسان آرامی بود و اکنون آرامی در شمار زبانهای مرده است. الاهیات مسیحیت پیوندی با این زبان ندارد و در واقع یونانی شدن میراث مسیح آغاز رشد و نیرو گرفتن مسیحیت است.
در اسلام، عربی بودن، وزن الاهیاتی و دینی بسیار بنیادی دارد. معجزهی پیامبر، زبانی است؛ قرآن. در قرآن بارها به زبان عربی و عربی بودن وحی اشارت رفته است. فقیهان بنیادگذار، مانند امام محمد بن ادریس شافعی، چنان در دفاع از عربیتِ متن قرآن پیش رفتند که حتا وجود واژههای بیگانه (دخیل) در قرآن را نفی کردند.
همانگونه که برخی پژوهشگران یاد کردهاند، دفاع شافعی از سره بودن زبان قرآن و پیراسته بودناش از واژههای زبانهای بیگانه (از جمله فارسی) تنها دفاع از زبان عربی نبود؛ بلکه دفاع از متنی بود که قرائت آن به زبان عربی خاص قبیله قریش ثبت شده است. کوشش شافعی دفاع از سره بودن یا پیراستگی زبان قریش و تأکید بر اقتدار و برتری آن بر دیگر زبانها یا گویشهای عربی بود.
با توجه به اختلاف قرائتهای قرآن و نیز نزاع بر سر جانشینی پیامبر، تثبیت قرآن با قرائت قریش بخشی از تلاش خلفای نخستین برای استقرار بخشیدن به اقتدار سیاسی قریش تعبیر شده است. سویههای ایدئولوژیک تأکید بر زبان، زمانی بیشتر آشکار میشود که در نظر بگیریم شافعی، به ویژه پس از درگذشت استادش امام مالک بن انس، مناسبات حسنهای با نظام سیاسی زمانه خود برقرار کرد.
رویکرد سیاسی شافعی در قیاس با منش سیاسی امام ابوحنیفه که هر گونه همکاری با حکومت را نفی میکرد و زندان و شکنجه را به جان میخرید معنادارتر میشود. ابوحنیفه همچنین به فتوای خود درباره جواز خواندن نماز به زبان فارسی آوازه دارد. این فتوا نقش مهمی در تسهیل ارتباط ذهنی و روحی ایرانیان تازهمسلمان یا به زورمسلمانشده با دین اسلام بازی کرد.
ایرانیان بسیاری مانند سیبویه چنان در دانش صرف و نحو یا دستور زبان عربی چیرگی یافتند که از بنیادگذاران یا نظریهپردازان نخستین آن به شمار میروند. تسلط در زبان عربی، شیوه یا راهی بود برای جستن مقامی شایسته در مناسبات تازه قدرت که زیر شمشیر خلافت اسلامی شکل میگرفت. حتی بسیاری از ایرانیان نام فارسی خود را به نامی عربی تغییر میدادند.
بحثهای فقهی درباره خواندن نماز به زبان فارسی، شنیدن قرآن به زبان فارسی، ترجمه قرآن به زبان فارسی و از این دست موضوعات، قرنها تداوم یافت. حکومتهای محلی در ایرانزمین هر گاه توانایی ایستادگی در برابر قدرت مرکزی خلافت را مییافتند، در احیای میراث پیشااسلام ایرانی میکوشیدند و در پرورش و گسترش زبان فارسی همت میگماشتند.
شماری اندک از فقیهان نیز رسالههایی به فارسی نوشتند. در دورههای محدودی نیز زبان رسمی دربار در قلمروهایی از ایران فارسی شد. با این همه، برای سدههایی پیاپی، زبان عربی، زبان سیاست و قدرت باقی ماند و به تبعِ آن، زبان فقه نیز عربی بود. فقه، شرح قانون شریعت است و شریعت، وجه قانونی قدرت سیاسی است. گفتار فقهی غالب، گفتار قدرت و فقیهان آن، ناگزیر از برقراری نوعی مناسبات با قدرت سیاسی بودند.
سنتِ نوشتار فارسی
شیخ روزبهان بقلی شیرازی از عارفان نامدار ایرانی خدا را در خواب میدید که با او به فارسی سخن میگوید. او کتاب عبهر العاشقین فی احوال العشق را با عبارتهایی عربی در ستایش خداوند آغاز میکند اما چون به سخن عشق میرسد ناگهان زبان به فارسی برمیگرداند. «و مرا گفت به دیدهی انسانی در عالم انسانی نگر.»
زبان عربی که در فرهنگ اسلامی زبان خدا دانسته شد، بیش از هر چیز زبان تحکمآمیز و اقتدارجوی فقه بود. اگرچه اغلب متون علمی از ریاضیات و فلسفه گرفته تا تاریخ و حکایت به عربی نوشته شد، اما عربی زبانی بود که قدرت سیاسی و شریعت آن را رسمیت بخشیده بود و اگر کسی به عربی نمینوشت، چه بسا اثر او در کنف حمایت امیر و شاهی قرار نمیگرفت و در گذر زمان به تندباد حادثه تباه میشد.
شاهان و شاهزادگان یا وزیران و دبیران ایرانی میکوشیدند تا به قدر توانایی خود زبان فارسی را گسترش دهند و نوشتن کتابهای تاریخ و ادب و علم را به فارسی تشویق معنوی و حمایت مالی کنند.
اما شاید بیش از هر طبقه دیگر عارفان و اهل طریقت بودند که زبان فارسی را زبان غالب و محبوب خود نگاه داشتند. زبان عارف، در برابر زبان فقه که زبان خداست، زبان آدمی است؛ زبان دل و عشق. جز به زبان مادری دل بستن و شرح دلدادگی دادن بسیار دشوار است.
عرفان زبان نارسمی، زبان مردمان عادی، زبان روزمره را نگاهبانی کرد و اشکال گوناگون صمیمت زبان فارسی را طی قرون برای نسلهای بعد بایگانی نمود. نثر و شعر صوفیانه، قلب تپنده میراث زبان فارسی پس از اسلام است که در کنار ادب حماسی مانند شاهنامه یا ادب تاریخی – سیاسی مانند تاریخ بیهقی وظیفه اصلی زنده نگاهداشتن این زبان را بر دوش آورده است.
نه عرفان، نه شاهنامه، نه تاریخ بیهقی، هیچ کدام جزو تعلیم رسمی مدارس دینی نبود و نظام تعلیمی حاشیهای به شمار میرفت. فقیهان نه به شاهنامه روی خوش نشان میدادند، نه به تاریخنگاری فارسی، نه به تصوف و اهل مواجید و مکاشفه. مدارس دینی رسمی که پر از «قیل و قال» بود و گاه کسانی مانند ابوحامد غزالی را از خود میگریزاند، همه در سیطره زبان عربی بود.
آنان که پرورندگان زبان فارسی بودند، در بسیاری دورهها، از کانون قدرت به دور یا از خوان نعمت سلطان و ملازمان او محروم بودند.
صفویان و فارسی شدن شریعت
صفویان این روند را برهم زدند. بنیادگذاران سلسله صفوی که خود ترکزبان بودند رؤیای تجدید ایرانزمین با همان مرزهای پیشااسلام را در سر میپروراندند و رقیب اصلی خود را امپراتوری عثمانی – ترکزبانی دیگر – میدانستند.
نه تنها تشیع در مقام ایدئولوژی رسمی، مرزی روشن میان ایرانِ صفویان و باقی سرزمینهای اسلامی کشید که رسمیت یافتن زبان فارسی نیز عاملی دیگر در تمایز ایران از جهانِ ترکزبان یا عربزبان اسلامی شد.
ایرانیان که اغلب سنی و فارسی زبان بودند، به حکم حکومت باید شیعه میشدند و برای دگر گردانیدن آیین تودهها باید آیین به زبان مردمان عادی برگردانده میشد. شاهان صفوی فقیهان را به نوشتن رسالههای فارسی برای توده مردم تشویق کردند.
احتمالا نخستین رساله عملیه فقهی به زبان فارسی «جامع عباسی» نوشته شیخ بهایی است که به «امر اشرف اقدس» شاه عباس نوشته شد، زیرا «توجه خاطر ملکوت ناظر اشرف اقدس کلب آستان علی بن ابی طالب، شاه عباس الحسینی الموسوی الصفوی بهادرخان… به انتشار مسائل دینی و اشتهار معارف یقینی مصروف و معطوف است و اراده خاطر اقدس آن است که جمیع خلایق و شیعیان و غلامان حضرت امیر المؤمنین، عارف به مسائل دین مبین و واقف بر احکام حضرات ائمهی معصومین باشند.»
محمدباقر مجلسی و دیگران نیز به نوشتن رسالههای فارسی ترغیب شدند. به واقع، با ایدئولوژیک شدن تشیع، فرایند تودهای کردن این مذهب نیز آغاز شد و زبان فارسی نقشی بنیادی در تودهای کردن آن گزارد.
زبان فارسی ابزار تثیبت و استقرار سلطه فقیهان شیعی در جامعه ایرانی بود. بدون فارسی شدن فقه شیعه، تشیع نمیتوانست ایدئولوژی حکومت سیاسی قرار گیرد
نگارش مذهبی از دوران صفوی تا دوران جدید در دو ژانر متفاوت صورت میگیرد: ژانر مدرسی که مخاطبان آن فقیهان و فاضلان و طالبان فقه هستند و ژانر تودهای که مخاطبان آن توده مومنان و عاملان به فقهاند. دسته اخیر برای عمل به شریعت به رسالههای عملیه، یا راهنمای عمل فقهی نوشته فقیهان رجوع میکنند و برای بالابردن آگاهی مذهبی خود، نوشتههای وعظ و اخلاق و حدیث و قصص انبیا و امامان را میخوانند (مانند حلیه المتقین محمد باقر مجلسی، روضه الشهدای ملاحسین کاشفی و معراج السعاده ملامحمد مهدی نراقی).
نگارش متون مذهبی به زبان مادری، تأثیری ماندگار در بدل کردن تشیع به عنصری اساسی از هویت ایرانی داشته است. فارسینویسی فقیهان و محدثان به زمینیتر، عرفیتر و اینجهانیتر کردن فقه شیعه و در نتیجه به سیاسیتر کردن آن یاری رسانده است. بدون فارسی شدن فقه شیعه، تشیع نمیتوانست ایدئولوژی حکومت سیاسی قرار گیرد.
با این حال، تعلیم زبان فارسی در مکتبها و مدارس دینی، جز در سالهای آغازین و به قصد آموزش ابتدایی صورت نمیگرفت و زبان فارسی هیچگاه نتوانست در چارچوب تعلیمات دینی از زیر سیطره سنگین زبان عربی بیرون آید. زبان فقیهان ایرانی، آمیزهای شگفتانگیز از عربی و فارسی شد، فارسی تغلیظ شده با عربی و حتی لهجه عربی /یا عربی رقیقشده با زبان فارسی؛ شکلی از زبانی مصنوعی و قراردادی که نشان از تعلق به طبقه اجتماعی «علما» بود و منزلت و جایگاه ویژهای به گویندهی آن زبان میبخشید.
و به فرجام، هیچ روشن نیست که فارسینویسی فقیهان در شیوه اندیشیدن فقهی و منش سیاسی آنان تأثیری جدی گذاشته باشد. فرایند اندیشیدن فقهی همچنان به زبان عربی صورت میبست و فارسی نویسی نه در تولید فکر فقهی که تنها در توزیع آن به کار میآمد.
* نگاه کنید به: آذرتاش آذرنوش، چالش میان فارسی و عربی سدههای نخست، تهران: نشر نی، ۱۳۸۵.