برخلاف مرحوم دکتر زریاب که در دائره المعارف چند سالی با ایشان مراوده داشتم و از خدمت آن استاد گرانمایه بهره می بردم من با مرحوم زرین کوب ارتباطی شخصی نداشتم، جز چند باری و آن هم زمانی که اواخر عمر استاد هفته ای شاید یک روز به مرکز می آمد. با این وصف من خود را شاگرد آثار مکتوب استاد زرین کوب می دانم.
درست به خاطر نمی آورم از کی اما نیک می دانم نخستین کتابی که از آن مرحوم خواندم کتاب فرار از مدرسه بود. شاید هنوز دبیرستان می رفتم. از شوق خواندنش به خاطر دارم نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم. غزالی را که تا پیش از آن برای من شخصیتی منفور جلوه می کرد تبدیل کرد به متفکری پرسش بر انگیز (و البته پر خطا). اذعان می کنم هنوز هم غزالی خوانی و تأمل مدام در تفکر و آثار او یکی از دلمشغولی های من است.
بعد از فراغت از خواندن فرار از مدرسه به خاطر می آورم رفتم جلوی دانشگاه و تک تک آثار استاد زرین کوب را هر آنچه تا آن زمان منتشر شده بود خریدم و شروع کردم به خواندن. اول از دو قرن سکوت شروع کردم و بعد رفتم سراغ دو کتاب او درباره تاریخ ایران، پیش و پس از اسلام. خواندن آثار استاد برای من لذت تاریخ خوانی را دو چندان کرده بود. به واسطه آن کتاب ها طبعا با کتاب های بسیاری دیگر آشنا می شدم و از جمله آثار مرحوم عباس اقبال و مشیر الدوله پیرنیا و مجتبی مینوی و بسیاری دیگر.
مجموعه های مقالات مختلف استاد زرین کوب را بعد از آن یک به یک خواندم. بعد رفتم سراغ آثار او در زمینه ادبیات فارسی و شعر و نقد ادبی و فلسفه تاریخ. بعد هم آثارش درباره مولانا. در قلمرو وجدان که منتشر شد گمان می کنم بعد از یکی دو روز بعد از انتشار آن را خریدم و شروع کردم به خواندنش. این کتاب خلاصه بسیار مفیدی است درباره عقاید و ملل و نحل. خواندنش من را با آن قلم سحار و با شکوه استاد زرین کوب به وجد می آورد و به اعماق تاریخ بابل و مصر و چین و هند و بین النهرین و ایرانشهر می برد.
به خاطر دارم حتی خواندن تاریخ فلسفه غرب را هم اول با چند مقاله استاد زرین کوب آغاز کردم. بعد البته به دانشکده ادبیات رفتم و به گروه فلسفه. در آنجا آن سال ها تمرکز بیشتر بر فلسفه غرب بود. الآن را نمی دانم. هر چه هست یادم میآید که کاپلستون را که در دانشگاه می خواندیم مربوط بود به بعد از خواندن دو سه اثری از استاد زرین کوب درباره تاریخ فلسفه غرب. آشناییم با تاریخ تصوف ایرانی هم نخستین بار با آثار استاد شروع شد و جرقه های علاقه به آن شکل گرفت.
دو سه سالی به هرحال گذشت، به ویژه بعد از سنوات دبیرستان تا همه آثار استاد تا آن زمان را توانستم بخوانم. بعد از آن از استاد زرین کوب کتاب های متعدد دیگری هم منتشر شد، بیشتر درباره شاعران ایرانی و یا زندگی نامه هایی برای کسانی مانند حلاج ، بیشتر با رنگ و لعاب داستانی. شاید آثار استاد آن جذبه سابق را دیگر برای من نداشت. نمی دانم اما مطمئنم هفت هشت کتاب آخر استاد را نخوانده ام. شاید آخرین کتابی که از استاد خواندم نقش بر آب بود که مجموعه ای است از مقالات و بسیار جذاب و خواندنی.
هر چه هست توصیه ام به دوستان جوان و فاضل این است که دست کم برای یک زمان بندی معین از خواندن آثار زرین کوب غفلت نکنند. خواندن آثارش به آدم نوعی دیدگاه باز و تاریخی و نوعی رواداری در اندیشه را تعلیم می دهد که در کمتر نوشته هم سطح معاینه می توان دید. روحش شاد و یادش زنده باد.