امیر طاهری
بی بی سی و منافع بریتانیا در ایران
تالیف: آنابل سربرنی و معصومه طرفه
ناشر: آی. بی. تورس ۲۰۱۴، ۲۲۶ صفحه
“کار کار انگلیساس!” این ضربالمثل معروف، حتی به شوخی هم که گفته شود، برای بسیاری از ایرانیها همواره طنین خاصی دارد. این ضربالمثل که پیشینهاش به قرن نوزدهم برمیگردد، بازتاب این گمان است که بریتانیا (که در ایران به سادگی به آن انگلستان میگویند) کارگردان پشت صحنه سیاست بینالمللی است. دائی جان ناپلئون، یکی از خندهآورترین شخصیتها در ادبیات مدرن ایران میگوید: “حتی خورشید هم بی اجازه انگلیسیا طلوع نمیکند.”
از آنجا که امپراتوری بریتانیا بایگانی تاریخ تحلیل و ماشین جنگی آن دیگر قدرت فشار گذاشتن واقعی بر هیچ کسی را ندارد، پرسش این است که این کهنهکار «ارباب جهان» چگونه میتواند بر اوضاع در بیرون از مرزهایش اثر بگذارد؟
پاسخ، برای بسیاری از ایرانیان، از جمله شاه فقید، در سه حرف خلاصه میشود: بی بی سی.
در این چارچوب، سه حرف یاد شده، به آن بی بی سیای اشاره ندارد که بریتانیاییها در کشور خودشان میشناسند، و به آن گوش میدهند. آن بی بی سیای که سوء ظن شدید بسیاری از ایرانیان را بر میانگیزد، سرویس یا بخش متمایزی از این مجتمع بزرگ رسانهای است. تا همین اواخر، بی بی سی ورلد سرویس (بخش جهانی بی بی سی) مستقیماً با بودجه دولت و زیر نظارت دوگانه وزارت خارجه و خزانهداری (وزارت دارایی) بریتانیا اداره میشد. و از آنجا که سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی بریتانیا هم زیر نظر خزانهداری کار میکنند، غالباً، و نه همواره دقیقاً، فرض میشد که سرویس اطلاعاتی و امنیتی بریتانیا نیز در تعیین نحوه عملیات این شبکه نقشی دارد.
«آنابل سربرنی» و معصومه طرفه [که خود سالها از تهیهکنندگان ارشد بخش فارسی بی بی سی بوده است] در این کتاب جذاب و به خوبی تحقیق شده، کوشیدهاند تا بر نقشی نور بتابانند که بخش فارسی بی بی سی در رویدادهای اصلی تاریخ مدرن ایران بازی کرده است.
آنها روایت خود را در هفت پاره تاریخی بخشبندی کردهاند.
بخش نخست به تاسیس بی بی سی، اندکی پس از آغاز جنگ جهانی دوم، اختصاص دارد. رضاشاه، فرمانروای ایران در آن روزگار، با گرفتن موضع بیطرف، میکوشید تا ایران را از این جنگ دور نگاه دارد. با این حال، واضح بود که دل او با نیروهای «محور»، بخصوص با آلمانی هاست.
رضا پهلوی، پیش از رسیدن به تاج و تخت پادشاهی، بالا رفتن از نردبان ترقی را در مقام وزیر جنگ و نخست وزیر با آرام کنار نهادن سید ضیاء طباطبائی یعنی مردی آغاز کرد که لندن از او به عنوان رهبر کودتای ۱۲۹۹ بر ضد احمدشاه قاجار پشتیبانی کرده بود. بریتانیاییها از رضا، فرمانده پیشین تیپ قزاق، تشکیلاتی که روسیه تاسیس و مجهز کرده بود، همواره بدشان میآمد. در دهه ۱۳۱۰ در حالی که رضاشاه با برگ «(نژاد) آریایی» بازی میکرد، و همزمان از اخراج چهارهزار تکنیسین، و ای بسا جاسوس آلمانی از ایران سر باز میزد، این بد آمدن بریتانیاییها از او شدت گرفت.
بدینسان، آنچنان که این کتاب نشان میدهد، ماموریت اصلی رادیوی جدید بی بی سی به زبان فارسی، افترا زدن به رضاشاه، تشویق مخالفت با حکمرانی اقتدارگرایانه او، و در وقت خودش، آماده ساختن ایرانیان برای لشکرکشی بریتانیا و متحد روس آن به کشورشان بود.
سربرنی و طرفه تلویحاً اذعان میکنند که سنجش تاثیر واقعی و بالفعل برنامههای فارسی بی بی سی [بر مخاطبانش] دشوار است. در آن زمان، شمار گیرندههای رادیویی در ایران چندهزار دستگاه بیشتر نبود و حتی تعداد کمتری [از این رادیوها] میتوانستند اموج کوتاه مخابره شده از هند را دریافت کنند. در نتیجه، این واقعیت که رضاشاه سرنگون شد، بیشتر ناشی از تجاوز همه جانبه بریتانیا و شوروی به ایران بود؛ نه ناشی از تبلیغات بی بی سی. بریتانیا و روسیه، در پی شکست دادن ایران، بر سر آینده آن با هم اختلاف پیدا کردند. بریتانیاییها رضاشاه را ناگزیر از استعفاء کردند و کوشیدند تا تخت و تاج ایران را به قاجارها که از دهه ها پیش مزدور (در فهرست حقوق بگیران) لندن بودند، باز گردانند. شورویها نپذیرفتند و بر ادامه پادشاهی پهلوی ها و به تخت نشستن ولیعهد، محمدرضای جوان، پای فشردند و او به عنوان پادشاه جدید ایران سوگند خورد. بار دیگر حد اعلای نقش بی بی سی در این تحول بسیار ناچیز بود.
در «کنفرانس تهران»، از ششم تا نهم آذرماه ۱۳۲۲ وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، از ملاقات با شاه جدید ایران سر باز زد. در مقابل، ژوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، به دیدن شاه جوان رفت.
با دور تند به بخش دوم افسانه دور و دراز بخش فارسی بی بی سی بپردازیم.
سربرنی و طرفه، در این بخش، به بحران ملی شدن نفت در ایران پرداختهاند. آنها نشان میدهند که دولت بریتانیا به روشنی از بخش فارسی بی بی سی به عنوان ابزاری تبلیغاتی بر ضد محمد مصدق، نخست وزیری بهره گرفت که با ماموریت اجرای قانون ملی شدن نفت، با توشیح شاه به این مقام منصوب شده بود. وزارت خارجه بریتانیا به بی بی سی تعلیم داد که از مصدق تصویری عوامفریب و خشکه متعصب به دست دهد که ایران را به سوی فاجعه رهنمون میشود. سرانجام، مصدق، عمدتاً به لطف خطاهای سیاسی خودش تا تبلیغات بی بی سی، از کرسی قدرت به زیر کشیده شد.
بخش سوم این کتاب به دورهای طولانی، از ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۷ میپردازد که بی بی سی در آن تقریباً فراموش شده بود.
بر اثر روابط نزدیک میان تهران و لندن، بخش فارسی بی بی سی ضرورتی نمیدید که هیچ گونه فشاری بر سران ایران بگذارد. به انگشت شمار ایرانیانی که در آنجا کار میکردند اجازه داده نمیشد که به دلخواه خود مطلبی تهیه کنند که اندک رنگ و بویی از مسائل سیاسی داشته باشد، و از آنها عمدتاً به عنوان مترجمان متونی استفاده میشد که بخش جهانی بی بی سی به زبان انگلیسی میفرستاد. بخش فارسی بی بی سی، سالی یک بار، به مناسبت زادروز محمدرضاشاه پهلوی، سرود شاهنشاهی ایران را پخش میکرد.
فصل چهارم در برگیرنده سپتامبر ۱۹۷۸ (شهریورماه ۱۳۵۶) تا بهمن ماه سال ۱۳۵۷ است که آیتالله خمینی قدرت را در دست گرفت.
بخش فارسی در آغاز کوشید تا روی سنت کاملاً جاافتاده بی بی سی شرط بندی کند، یعنی به نام روزنامهنگاری ِ عینی به «همه طرفهای درگیر» فرصتی یکسان بدهد تا حرفشان را بزنند. (ژان لوک گدار، کارگردان نامدار فرانسوی، این سنت را قاعدهای میداند که بر پایه آن، به هیتلر و کلیمیان هر یک پنج دقیقه فرصت داده میشود که نظرشان را درباره هولوکاست، شرح دهند!) به هر صورت، بخش فارسی بی بی سی به سرعت موضع روزافزون هوادارانهای به سود گروههای ضد شاه گرفت.
به نوشته مولفان این کتاب، “بخش فارسی بی بی سی احتمالاً هیچگاه به اندازه سالی که منجر به پیروزی انقلاب شد، محبوب نبوده است.” با این حال، بی بی سی فارسی، همچنین، هیچگاه به اندازه آن ماهها در گزارشهایش جانبدارانه و حتی گاه فراتر از هر حدی عمل نکرده است.
نویسندگان این کتاب، به عنوان نمونهای از این «فراتر از حد رفتن» گزارشی را تمام و کمال به دست میدهند که به روشنی به سود خمینی و گروه اوست، و آن را باقر معین نوشته و در رادیو خوانده است. خود آقای معین به نویسندگان این کتاب گفته که به «انقلاب» سمپاتی داشته است. به هر روی، ای بسا منصفانه نخواهد بود اگر دلالت کنیم که باقر معین این کار را خودسرانه و بر ضد سیاستهای بی بی سی یا دولت بریتانیا انجام داده است. اندکی بعد که باقر معین تا مقام تهیه کننده ارشد، و سپس معاونت و حتی ریاست بخش فارسی ارتقاء داده شد، موضوع چنین خودسریهایی اصلاً در میان نیامد.
جرج براون، وزیر خارجه بریتانیا کوشید تا با این ادعا از توضیح درباره قضیه بگریزد که برنامههای بی بی سی به زبانهای خارجی، از جمله به زبان فارسی، بازتاب طرز فکر کسانی است که در آن کار میکنند، نه بازتاب دیدگاههای دولت بریتانیا.
آقای براون نوشت که در چنین برنامههایی «کارمندانی از مهاجران و پناهندگانی از آن کشورها خدمت میکنند که با نظام حکومتی کشورهایشان در تخاصماند، و پیش از هر چیز، به همین علت است که آنها پناهندهاند.”
با این حال، در آن زمان، هیچ یک از کسانی که برای بخش فارسی بی بی سی کار میکردند نه مهاجر بود، و نه پناهنده. یکی از این کارمندان، لطفعلی خنجی، که چهرهای است بسیار محترم، به مولفان این کتاب میگوید که او و هشتاد در صد از کارکنان بی بی سی در آن زمان هوادار انقلاب بودهاند. «اندرو ویتلی»، گزارشگر ارشد بی بی سی در تهران در آن زمان نیز به مولفان این کتاب میگوید که با انقلابیون همدل بوده چون “عدالت در طرف آنها” جای داشته است.
او همچنین مدعی است که برنامههای بی بی سی به تسریع پیروزی انقلاب یاری داد؛ به زبان دیگر، به تسریع پیروزی طرفی یاری داد که آقای «ویتلی» حامی آن بود.
مولفان این کتاب از قول «کریس رندل» از بخش پژوهشی بی بی سی اذعان میکنند که به خبرهای مربوط به فعالیتهای مخالفان (اپوزیسیون) شاه وقت بیشتری داده شده بود. آنها همچنین نشان میدهند که تلاشهای حامیان شاه برای آنکه دیدگاهشان را مطرح کنند به هیچ جایی نرسید. با هیچ یک از هواداران شاه، چه درون و چه بیرون از ایران، مصاحبه نشد. حتی زمانی که وزیر دارایی ایران از لندن بازدید کرد شبکه تلویزیونی غیر دولتی «آی.تی.وی» با او مصاحبه کرد، و نه بی بی سی. سید حسین نصر، پژوهشگر شیعی سرشناس که در آن زمان رئیس دفتر شهبانو فرح بود، کوشید تا بی بی سی را ترغیب کند که به حامیان شاه هم فرصتی بدهد که حرفشان را بزنند اما او نیز ناکام شد.
مولفان این کتاب، با اثبات این که بی بی سی به صورتی فزاینده به سوی اردوی مخالفان شاه کشیده شد، پافشاری میکنند که “به نظر نمیرسد که دولت بریتانیا در مورد بیثبات کردن شاه راساً نیتی داشته است.” آنابل سربرنی و معصومه طرفه، سپس، احتمال میدهند که بخش فارسی بی بی سی این موضع [ضد شاه] را با انگیزههایی شرافتمندانه گرفت. «دیوید پرمن» از بخش جهانی بی بی سی که رادیوی فارسی از زیر مجموعههای آن بود، میگوید: “بیشتر ما نمیدانستیم آیتالله چه چیزی است، حتی تصورش را هم نمیکردیم که او [خمینی] روزی رهبر ایران خواهد شد. ما خواهان دموکراسی برای ایران بودیم.”
دو مولف این کتاب نشان میدهند که کارکنان بی بی سی فارسی نمیتوانسته اند خودسرانه کاری کرده باشند. سیاست بریتانیا، در قبال شاه، در پی روشن شدن اینکه او دیگر توانایی حفظ قدرت را ندارد، تغییر کرد. «نیکلاس برینگتن»، از وزارت خارجه بریتانیا که در آن زمان مسوول نظارت بر برنامههای بی بی سی به زبانهای خارجی بود، توصیه کرد که از “مصلحتبینیهای کوتاه مدت”، مانند “خشنود ساختن شاه”، پرهیز شود. به گفته او منطق پشت سر ِ پخش برنامه به زبانهای خارجی “کار میان مدت و درازمدت، برای نفوذ کردن در کسانی است که روزی حکومت جایگزین را تشکیل خواهند داد.” «برینگتن» سپس پرسیده است: “آیا نوعی از منافع ملی [بریتانیا] در این وجود ندارد که ایرانیان را به سنتهای مردمسالارانه غرب آشنا کنیم و عادت دهیم و آنها را با این سنت همدل و همراه سازیم، بخصوص در زمانی که مخالفان محلی [شاه در داخل ایران] بلندگویی ندارند.”
این نکته که آقای «برینگتن» این حرفها را «شکمی» نگفته بود، به زودی، با دادن لقب «شهسواری» و ماموریتهای والای سفارتی به او نمایش داده شد.
بخش پنجم این کتاب به ایران دوران ملاها میپردازد.
پس از سال ۱۳۵۷ بی بی سی بار دیگر در زمینه محو شد. بی بی سی در قبال رژیم خمینی موضعی به شدت خنثی در پیش گرفت، و در عوض، به بی بی سی اجازه داده شد که دفترش در تهران را حفظ کند. در طول هشت سال ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی که جناح او توانست این مقام را با ریاست محمد خاتمی حفظ کند، روابط تهران و لندن اگر نه خصوصاً گرم، که حسنه ماند. بخش فارسی به روشنی به محمد خاتمی و وعدههای آزادمنشانه و اصلاحگرایانه او علاقهمند بود. اینکه بی بی سی فارسی در دوران ریاست جمهوری خاتمی بازتاب دهنده سیاست دولت بریتانیا بر پایه حمایت تام و تمام از این رئیس جمهوری «اصلاحگرا» بود، راز و رمز ناگشودهای به شمار نمیرفت. جک استرا، وزیر خارجه بریتانیا پنج بار به تهران سفر کرد، یعنی بیش از دیدارهای او از هر پایتخت دیگری در جهان، و محمد خاتمی را به عنوان دوست دموکراسیهای غربی ستود.
با ظهور محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جدید جمهوری اسلامی، اوضاع بار دیگر عوض شد. او پس از شکست دادن جناح هاشمی رفسنجانی، برچیدن شبکهای از ارتباطاتی را آغاز کرد که جک استرا در عرض سالهای پیش به راه انداخته بود. بی بی سی فارسی، بالطبع، در بازتاب دادن بیزاری دولت بریتانیا از محمود احمدی نژاد، لحنی انتقادی در قبال جمهوری اسلامی گرفت. در انتخابات بحث انگیز ۱۳۸۸ بی بی سی قویاً طرف مخالفان احمدی نژاد را گرفت و در میان هواداران گروه معروف به «جنبش سبز»، شنوندگان بسیاری برای خود یافت.
لندن با بودجه سالانه ۲۲ میلیون دلار و ۱۵۰ کارمند یک شبکه تلویزیونی فارسی زبان به راه انداخت. بسیاری از کارکنان جدید این شبکه از میان روزنامهنگاران نزدیک به جناح رفسنجانی– خاتمی به خدمت گرفته شدند. همچنان که احمدی نژاد این روزنامهنگاران را تصفیه میکرد، آنها [نیز] به اروپا و آمریکای شمالی آمدند و شبکهای در حمایت از رفسنجانی– خاتمی در خارج پدید آوردند. چندین تن از اعضای برجسته جناح هاشمی رفسنجانی به تحلیلگران و صاحبنظران منظم بی بی سی فارسی بدل شدند؛ از جمله علی اصغر رمضانپور، معاون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه محمد خاتمی، و عطاء الله مهاجرانی، معاون رئیس جمهوری و سخنگوی دولت رفسنجانی؛ و وزیر ارشاد در دولت نخست خاتمی.
انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری اسلامی در تیرماه گذشته، آتش امیدهای تازهای به تجدید شبکه نفوذ بریتانیا در تهران را روشن کرده است. روابط دیپلماتیک که در دوران احمدی نژاد تعلیق شده بود، از سر گرفته شده و هیات پارلمانی بریتانیا از ایران دیدن کرده است. لندن تلاشهای حسن روحانی در راه کاهش تنش با دموکراسیهای عمده، بخصوص با آمریکا را تایید کرده است.
این را که همدلی بسیاری با حسن روحانی وجود دارد، مولفان با این تاکید نشان دادهاند که او (روحانی) با “رای خیره کننده در دور اول انتخابات” پیروز شد. با این حال، واقعیت این است که [بجز دور اول احمدی نژاد که کارش به دور دوم و رقابت با هاشمی رفسنجانی کشید] همه روسای جمهوری اسلامی تا کنون در همان دور اول انتخابات به پیروزی رسیدهاند. حسن روحانی در واقع با ضعیفترین نتایج در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی به این مقام رسیده است. او فقط با پنجاه ممیز هفت دهم در صد آراء در انتخاباتی پیروز شد که شمار واجدین حق رای شرکت کننده در آن از هر انتخابات دیگری در ایران پایینتر بود.
باید به یاد داشت که حسن نیت به حسن روحانی [به معنای] نادیده گرفته شدن پرونده جمهوری اسلامی پس از آغاز ریاست جمهوری اوست. از جمله نادیده گرفتن افزایش چشمگیر و تکان دهنده اعدامها، بازداشتهای سیاسی، بستن رسانههای گروهی و تقسیم مقامات دولتی میان افراد وابسته به [دستگاه های امنیتی] جناح رفسنجانی.
مولفان این کتاب مینویسند: “باید امیدوار بود که حسن روحانی فضای رسانهای در ایران را باز کند” و به بی بی سی اجازه دهد که “صرفاً به عنوان یکی دیگر از شبکههای سودمند تلویزیونی” در داخل ایران کار کند.
سربرنی و طرفه تاکید میکنند که بی بی سی به عنوان [ابزار] “پروپاگاند [تبلیغات] دولتی” آغاز به کار کرد اما به “مدافع زیرک و با ظرافت ِ روزنامه نگاری منصفانه و متوازن، در نقش بهترین مامور ارزشها و نفوذ بریتانیا” متحول شد.
از دیدگاه مولفان، کارکنان بی بی سی اگر به مخالفان شاه، و سپس به مخالفان احمدی نژاد، یاری دادند، به این دلیل بود که آنها “در اردوگاه ایجاد مردمسالاری و دموکراسی، و نه الزاماً در طرف بریتانیا، جای داشتند.”
از آنجا که به سختی میتوان تصور کرد که بریتانیا پولی را خرج «تبلیغات ضد دموکراسی» کند، نتیجهگیری، ناگزیر، این خواهد بود که بخشهای خارجی بی بی سی، از جمله بخش فارسی، بازتاب دهنده مقاصد راهبردی دولت بریتانیا بوده است، و به این کار نیز ادامه خواهد داد.
PERSIAN SERVICE
The BBC and British Interests in Iran
By: Annabelle Sreberny and Massoumeh Torfeh
Published by: I.B.Tauris, London 2014
———–
با اندک ویرایش. این معرفی و نقد در زمان انتشار کتاب در سال ۲۰۱۴ نوشته شده و به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن بازنشر می شود.