روزنامه ایران
خوانشینو از «مناقب العارفین» اثر شمسالدین احمد افلاکی به قلم نرجس توحیدیفر هفته گذشته از سوی انتشارات شفیعی منتشر شد؛ کتابی که از منابع دست اول برای شناخت مولانا و خاندان او به شمار میآید. در حقیقت اینکتاب را عصاره اشعار و عرفان مولانا و خاندان او میدانند. مترجم کتاب مذکور در سال ۹۴ خوانشینو از «تمهیدات عینالقضات همدانی» را به همت همین ناشر به بازار عرضه کرده بود. نرجس توحیدیفر متولد ۱۳۶۳ دامغان، مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی را از دانشگاه تهران گرفته است و در حال حاضر مدیر داخلی سه فصلنامه است و در عینحال بهعنوان ویراستار فعالیت دارد. نخستین کتاب منتشر شده او «ابوالعلاءمعری در بوته نقد ادبیات تطبیقی» بود که در سال ۹۱ منتشر شد و اخیراً به چاپ دوم رسید و در حال حاضر ترجمه کتاب سهجلدی «ادیان و اساطیر جهان» از عبدالفتاح امام نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاههای کویت را در دست چاپ دارد.
خانم توحیدیفر، هم در جریان تحقیق و پژوهش کتاب عینالقضات همدانی، هم در جریان تحقیق و پژوهش کتاب شمسالدین احمد افلاکی، در عنوان کتابها آوردهاید «خوانشی نو از ….» آیا منظور از خوانش نو اشاره به علم هرمنوتیک است؟
در خوانشی که از متن این دو کتاب بهدست داده شد، اصلاً بحث هرمنوتیک مطرح نبود، کتاب تمهیدات به شکلی میشود گفت مانیفست فکری عینالقضات همدانی است. یعنی تمام آن اندیشههای فلسفی و عرفانی عینالقضات را بازتاب میدهد. نمیتوان این اثر را صرفاً اندیشههای عرفانی خالص دانست. چون عینالقضات پیشینه کار فلسفه و منطق داشت، اعتقادات عرفانیاش هم به صورتی متأثر از فلسفه و منطق بود.
تمهیدات یک متن خشک است، وقتی تمهیدات را میخوانید انگار مشغول مطالعه کتاب قانون هستید و قانون را توضیح میدهد. آن ۱۰ باب تمهیدات هم که در این اثر آمده هر کدام از تمهیدها را با اسم و ویژگیها توضیح میدهد. اما کتاب «مناقب العارفین» از عنوان آن پیداست که درباره احوال و آثار عارفان سخن میگوید. افلاکی در این اثر طی ۱۰ فصل به ترتیب در مناقب بهاءولد پدر مولوی، برهانالدین محقق ترمذی، مولانا (جلالالدین محمد بلخی)، شمس تبریزی، صلاحالدین زرکوب، حسامالدین چلبی، سلطان ولد (فرزند مولوی)، جلالالدین چلبی امیر عارف، شمسالدین چلبی امیر عابد و نامهای فرزندان آنها نوشته است.
افلاکی در دورانی این اثر را تألیف کرده بود که «رساله سپهسالار» از فریدون بن احمد سپهسالار درباره مولوی و خاندان او نوشته شده بود… امتیاز این کتاب از منظر ادبیات تطبیقی در مقایسه با آن رساله چیست؟
مناقب العارفین را آیینه تمام نمای احوال ملک روم و زندگی مولانا و یاران او میدانند. احمد افلاکی در این کتاب از نثری ساده و روان و تعبیرات خاص دیار روم و اصطلاحات دیوانی عصر سلجوقیان بهرهمیگیرد. بهخاطر شرح آداب و مراسم صوفیان در آن روزگار، کثرت اصطلاحات عرفانی و خانقاهی، این کتاب دارای ارزش بسیار زیاد و از منابع دستاول در این زمینه است. اتفاقاً یکی از منابع مهم افلاکی در تألیف این کتاب «رساله سپهسالار» بود. از آنجا که منابع چندانی درباره آناتولی سدههای هفتم و هشتم قمری در دست نیست، کتاب افلاکی از این نظر هم دارای ارزش و اهمیت خاصی است. افلاکی بسیاری از وقایع مهم آسیای صغیر آن زمان را در این کتاب روایت کرده است. غیراز این در مورد شرح احوال دانشمندان و عارفان خصوصاً ذکر جزئیات زندگی مولانا و پدر و مربیان و فرزندان و جانشینان او و شرح و تفصیل اخبار و وقایع مربوط به این سلسله یکی از منابع بسیار معتبر به شمار میآید. افلاکی در این کتاب به دو نفر از شاگردان و شارحان عقاید ابن عربی یعنی صدرالدین قونوی و فخرالدین عراقی هم اشاراتی دارد. و از صحبت و همنشینی آنها با مولانا میگوید. ضمن اینکه در سراسر کتاب بهنام معینالدین پروانه وزیر بانفوذ سلجوقیان برمیخوریم که کمکهای فراوان و ارادت خاصی به مولانا در تمام طول زندگیاش و بعد از مرگ مولانا به یاران او داشت. میدانید که افلاکی شاگرد عارف چلبی، نوه مولانا بوده و عارف چلبی خودش به او پیشنهاد داد که کتابی در شرح مناقب مولانا و یاران او بنویسد.
از بحث خوانش نو و هرمنوتیک دور شدیم…
درست است. میخواهم بگویم، خوانشی که شما از آن مراد میکنید، در مورد این دو اثر مصداق ندارد. یعنی تأویل و تفسیر شخصی خیلی در این دو اثری که من روی آنها کار کردم، دخیل نبوده است. البته تا حدودی در برخی جاها طبیعی است که برداشت خودم و تعبیر خودم را از متن به دست دادهباشم که این بیشتر در کتاب تمهیدات اتفاق افتاده است. ولی در کتاب «مناقب العارفین» با چنین رویکردی به سراغ متن نرفتم. مقداری از لغات و اصطلاحات غامض را گرهگشایی کردم و شعرها را به زبان امروز نزدیک کردم و نوشتم یا آیات قرآنی و جملات عربی اگر در متن وجود داشت، آنها را به فارسی ترجمه کردم. قصد من بیشتر این بود که متن این دو اثر را به ذهنیت و زبان نسل امروز نزدیک کنم تا از آن استفاده لازم را ببرند. از آنجا که این متون کلاسیک و خیلی قدیمی است، گاهی خشک و غیرقابل فهم است و برای بخشی از جامعه دارای زبانی غریب است، خواستم آنها را از این وضعیت در بیاورم.
انگیزه شما از روی آوردن به آثار عرفایی مثل کارهای عینالقضات و افلاکی و ابوالعلاء معری چه بوده؟
درد تنهایی چیزی نیست که فقط انسان معاصر از آن در رنج باشد. انسان از ابتدای خلقت با معضل تنهایی روبهرو بوده و به چارهجویی برخاسته است.اگر چه مکاتبی چون اگزیستانسیالیسم یا نیهیلیسم اصطلاحاتی امروزی محسوب میشوند و در دو قرن اخیر پیدا شدند. اما اگر به دنبال ریشهیابی آن بروید متوجه میشوید در همه دورانها و در همه عصرها و نسلها درد تنهایی آنان را به تکاپو وا میداشت و در پی راه چاره بودند. ظهور اساطیر در میان ملتها، پیدا شدن ایزدان و ایزد بانوان همه در این راستا بود، بلکه راه گریزی بیابند. تکیه به نیروهای ماورایی، نظیر جادوگری و سحر و افسون، پیدایش دشمنها همه و همه بیانگر همین امر است. یکی از راههای فرار از تنهایی پناه بردن به عرفان بود و هست. یعنی انسان باید آنقدر از جهان مادی فاصله بگیرد تا به خدا برسد و در خداوند استحاله پیدا کند، همچنان که حلاج و دیگر عرفای بزرگ مانند عینالقضات و افلاکی و مولانا و جز آنها.
اینجاست که راه عارف و صوفی از انسان معمولی که سردر کار خویش دارد، جدا میشود و در مرتبهای بالاتر مینشیند و با تزکیه نفس به خدا میپیوندد. عارف از این جهت که همه آداب و رسوم روزمره را وا میگذارد و همه چیز را فانی و بیارزش میداند، به نیهیلیسم شباهت دارد و از سوی دیگر آنجا که برای انسان ارزش و مقامی بس والا قائل است و همه چیز را در انسان خلاصه میکند به مکتب اصالت بشر یا اگزیستانسیالیسم شباهت میبرد. اما هیچ یک از این مکاتب معضل تنهایی و از خود بیگانگی انسان را حل نکرد، چون خدا را از زندگی انسان حذف کرده بودند.
عرفان مولانا هم به ما میگوید که خودشناسی و یاری گرفتن از نیروی درون راه رسیدن به شادی و آرامش است. مولانا منشأ شادی و آرامش و حل مشکل تنهایی و از خود بیگانگی انسان را نیست شدن در خالق هستی میداند. یعنی پیوند خوردن انسان با همه هستی. اما اگزیستانسیالیسم تلاش میکند انسان را قانع کند که بدون نیاز به هیچ قدرتی، تنها با اتکا به قدرت خودت میتوانی معضل تنهایی و از خود بیگانگی و شادی و آزادی را حل کنی اما مولانا و دیگر عرفای بزرگ معتقدند که ارتباط با همه هستی و حل شدن در خالق سبب ساز شادی و رهایی انسان است. مولانا تکتک اجزای هستی را جزءهایی از کل واحد میداند. حالا پرداختن به این آثار و دیگر آثار عرفانی در دوره معاصر یک ضرورت است. انسان معاصر مثل دیگر انسانها در طول تاریخ در اندیشه رهایی و آزادی است و این را قبل از اینکه در مکاتب غربی بجوید، باید در فرهنگ اصیل ایرانی – اسلامی و در عرفان و تصوف غور کند. ما باید بتوانیم نوعی آشتی بین نسل امروز با ادبیاتی که هویت او را شکل میدهد برقرار کنیم و او را با پیشینه فرهنگی و میراث ادبیاش آشنا کنیم. یکی از راههای آشتی و معارفه خارج کردن این آثار از قالب خشک و قدیمی و ساده و روزآمد کردن زبان بغرنج و مغلق ادبیات عرفانی است و معرفی این آثار به بخش وسیعتری از اقشار جامعه.
در «تمهیدات» عین القضات هم اشاره دارید به تنهایی و عشق او.
عینالقضات در دورهای زندگی میکرد که همهگونه فکر و عقیده به درون جامعه رسوخ پیدا کرده بود. ذهن سرشار و کنجکاو عینالقضات نمیتوانست نسبت به این مسائل بیتفاوت بماند. بنابراین او به دنبال آموزش علوم مختلف از جمله فلسفه و کلام رفت اما پس از چندی متوجه شد که کلام و فلسفه تماماً چون و چراست. این چون و چرا تنهایی او را بیشتر میکرد ولی او طالب عشق و رسیدن بود. در عشق و عرفان اما خیال، آخر عشق نیست. آخر عشق خون است، به قول خودش.
درباره عشق عینالقضات نباید قضاوت کرد. هر کسی خودش میداند که معشوقش چگونه است و چقدر باید عاشقش بود اما عینالقضات برای عشق خون داد و به آنچه که میخواست رسید. اتفاقاً نکته جالب عشق عینالقضات این است که نه از روی جهل و ناآگاهی و تفریح و تفنن بلکه از روی عقل عاشق شد. اگر او به سراغ فلسفه و کلام نمیرفت و بعد از آن عاشق میشد، عشقش ارزشی نداشت. عینالقضات راههای مختلفی را برای پی بردن به ظرفیت وجودیاش و پرشدن تنهاییاش امتحان کرد و در آخر عشق را پاسخگوی آن دانست. عشقی که پس از طی مراحلی از روی شناخت به وجود میآید، هم ارزشش بیشتر است هم آن عشق جاودانه است. مولانا هم اینگونه بود. مولانا هم تا قبل از دیدار شمس تبریزی، با اینکه پدرش عارف بود، غرق در علم و درس و مدرسه بود اما با دیدار شمس تحولی در زندگیاش ایجاد میشود که به آن مرحله و مصداق میرسدکه: بشوی اوراق اگر همدرسمایی/ که درس عشق در دفتر نباشد.
*روشن نشد در سوال و جواب ها که واقعا “بازنویسی” چقدر در مورد کار خانم توحیدی فر صادق است. آیا متن ها ساده سازی شده یا صرفا لغت معنی شده است؟ عجیب است که روزنامه تیتر از بازنویسی می زند ولی در متن آن را درست پیگیری نمی کند. – راهک