«کلاغها هم از تهران رفتهاند» رمان تازه لیلی کریمان را اخیراً انتشارات توفیقآفرین منتشر کرده است. سوژه این رمان به اعتقاد نویسنده، فقط قصه عشق نیست، قصه سنتهای فرسوده و نخ نما هم نیست، یا قصه ظلم مضاعفی که به دختران و زنان این مرز و بوم میرفت و میرود…. شرح زندگی واقعی زنی فرشته خوست که…
لیلی کریمان متولد ۱۳۴۲ تهران، فارغالتحصیل رشته مامایی، عضو انجمن منتقدان ونویسندگان سینمای ایران است و علاوه بر اینکه یک رمان (نمیخواهم بمیرم) و یک مجموعه شعر (باران) در دست چاپ دارد، در حوزه فیلمنامهنویسی و ترجمه فیلمنامه، در زمینه گردآوری آثار، ترجمه رمان و ترجمه کتابهای روانشناسی کارنامهای پربار دارد و در هر حوزه چندین عنوان کتاب به بازار عرضه کرده است. از گردآوری دانشنامه سینمایی ابراهیم حاتمیکیا در پنج جلد، تا ترجمه فیلمنامه «زندگی زیباست» اثر روبرتو بنینی و «هیچ کس گلی برایم نفرستاد» از ساندرا براون. از ترجمه بیش از بیست رمان دانیل استیل تا ترجمه «چرا بیشعوری» از خاویر کرمنت و «در قلمرو سکوت» نوشته وی.جی. اسواران. در زمینه زندگینامهنویسی نیز کتاب «ستاره بینقاب» بیوگرافی پرویز پرستویی را تألیف و منتشر کرد و کتاب دیگری تحت عنوان «چه کسی بود صدا زد سهراب» را در دست انتشار دارد.
خانم کریمان فعالیت در عرصههای مختلف فرهنگی و قلمزدن این همه آثار آیا فرصتی باقی میگذارد که به حرفه اصلی خود برسید؟
روزی حدود ۱۰ ساعت را اختصاص به بیماران خودم در مطب میدهم که در یکی از مناطق جنوب تهران است. طبق روال عادی روزی چهار، پنج ساعت هم به کار ترجمه و تألیف و کارهای قلمی و فرهنگی میرسم.
نخستین اثری که نوشتم، رمان «آرزو» نام داشت که سرگذشت یکی از بیمارانم بود البته با دخل و تصرفهایی که صورت دادم. یعنی با استفاده از واقعیت و تخیل آن را نوشتم. بعد از انتشار این رمان ناشری پیشنهاد ترجمه رمان به من داد که پذیرفتم و وارد عرصه ترجمه رمان و کتابهای روانشناسی شدم. آن موقع آثار دانیل استیل بازار داشت و استقبال خوبی از رمانهایش میشد. البته هیچ یک از کتابهایی که تألیف یاترجمه کردم برایم درآمد ایجاد نکرد، هرگز! منتها تلاش در این عرصه به خواست و علاقه ذاتی من برمیگشت. بعد از آن هم وارد حوزه فیلمنامهنویسی و سینما شدم و سه فیلمنامه داستانی نوشتم که آنها به دست کارگردانهای مختلفی ساخته شد. یک سریال بلند تلویزیونی هم نوشتم به نام «بهکجا چنین شتابان» که از تلویزیون پخش شد.
این که میگویید هیچ درآمدی از راه تألیف و ترجمه نصیب شما نمیشود کمی جای سؤال دارد. چون کتابهای روانشناسی، رمانهای دانیل استیل حداقل یک دهه جزو آثار پرفروش محسوب میشدند و هر یک از رمانهایش بارها تجدیدچاپ میشد. چطور برای شما در آمدزا نبود؟
نه اینکه بابت ترجمه این آثار هیچ پولی نگیرم. مثلاً از ترجمه فروش کتاب بیشعوری خاویر کرمنت حقالترجمهام را گرفتم از ناشر، اما ممکن است هر یک از این کتابها ۱۰بار تجدید چاپ شود اما من فقط یک بار حقالترجمه گرفتم. یا کتاب زندگینامه پرویز پرستویی «ستاره بینقاب» باید عالی باشد. اما وضعیت بازار کتاب به گونهای است که حتی با پنجاه درصد تخفیف هم مردم قدرت خرید ندارند و به فروش نمیرود متأسفانه. شاید همین کتابهای زیرزمینی و افست که در پیادهروها عرضه میکنند عامل کسادی بازار کتابهای ناشران کشور باشد. نمیدانم واقعاً مشکل کجاست. اما حقالترجمه و حقالتألیف رقم بسیار بسیار ناچیزی است در قبال عرق ریزان روح و بیخوابیها و ماهها قلم زدن تا کتابی به مرحله انتشار برسد.
زندگینامه پرویز پرستویی را چگونه نوشتید؟ یعنی آقای پرستویی ساعتها نشسته و زندگیاش را برای شما روایت کرده است؟
حدود ۱۲-۱۰ سال پیش آقای پرستویی به دفتر انتشارات آمدند و راجع به زندگیشان صحبت کردند. در کتاب خودشان این موضوع را بهصورت کامل نوشتیم. بعد امید روحانی گفتند که این زندگینامه را من مینویسم. کار این زندگینامهنویسی کمی پیش رفت. اما نوشتن بیوگرافی یک شخصیت مشهور، یک هنرمند، نیاز به تداوم و پیگیری دارد. باید دنبال کار را گرفت، آقای روحانی کار را رها کردند و آن بخش که نوشته بودند، نیمه کاره ماند. روزی ناشر به من گفت این کار ناقص روی دست ما مانده، حاضری جمعاش کنی؟ من هم پذیرفتم. میدانستم که خیلی زمان میبرد تا به سرانجام برسد. آقای پرستویی هم به سادگی راضی نمیشد که چنین کاری صورت بگیرد. مرتب بهانه میآورد. مرتب میگفت در عرصه هنر سینما از من بزرگتر هست، از من پیشکسوتتر هست، از من بهتر هست. با توجه به سابقه ذهنی که از هنرمندان دیگر داشتم و وقتی از هر کس میشنیدیم که میگفت من بهترینم، من بزرگ ترینم و زندگینامه من باید نوشته شود، وقتی با چنین رفتاری از سوی پرستویی مواجه میشدم، حتی پیشنهاد میداد که درباره کی و کی بنویس و افراد مختلفی را نام میبرد، من بیشتر مصر میشدم و انگیزه پیدا میکردم که از زندگی خود پرویز پرستویی بنویسم. با پیگیری مداوم من در نهایت پذیرفت که بروم پای صحبتهایش، درددلهایش و روایت زندگیاش بنشینم. میرفتم پیش ایشان درباره برهههایی خاص از زندگیاش صحبت میکردند، بعد از آن برمیگشتم آن حرفها را پیاده و ویرایش میکردم. هفته بعد میبردم برایش میخواندم و میگفتم آیا این نوشته را دوست دارید؟ آیا این را در دل داشتید؟ آیا راجع به آن قضیه منظورتان این بود؟ بیشتر اوقات وقتی این روایتها را برایش میخواندم آقای پرستویی گریه میکرد و میگفت احساس میکنم اینها را خودم نوشتم، این کتاب حاصل یک سال و نیم کار مداوم است. دهها جلسه نشستیم و ساعتها حرف زدیم. عکسهای پایان کتاب را هم تماماً از آلبوم شخصی ایشان گرفتم. عکسهایی که هرگز به کسی نداده بودند.
انتشار چنین کتابی در جامعه سینمایی و هنری چه بازتابی داشت؟
ببینید، خیلی آن چیزی که انتظارش را داشتیم و دل ما میخواست، نبود. برای اینکه دیگران وقتی کاری میکنند، اثری منتشر میکنند، خودشان خیلی سریع شروع میکنند به تبلیغ آن. اما آقای پرستویی برای خودش تبلیغ نمیکرد و هنوز هم نمیکند. یعنی ما به زور به ایشان قبولاندیم که فقط یک بار در پیج اینستاگرامش تصویر کتاب خودش را بگذارد. مرتب میگوید من نمیخواهم با کتاب زندگینامهام کاسبی بکنم، هرکس میخواهد بداند که من چگونه بازیگر شدم و چه سختیهایی در این راه کشیدم و طی کردن این مسیر سخت یا آسان است، دیگر از من نپرسد. برود این کتاب را بخواند. چون در هر محفل و مجلسی همه از من میپرسیدند آقای پرستویی چگونه بازیگر شدی؟ چگونه به این شهرت دست پیدا کردی و از این ماجراها… از این پس میگویم بروید این کتاب را بخوانید اگر واقعاً دوست دارید بدانید. این است که هرگز تبلیغ اینکتاب را نمیکند. در مورد بازتاب انتشار این کتاب هم آنگونه که ما فکر میکردیم، انفجاری در جامعه هنری رخ بدهد، واقعاً اتفاق نیفتاد. میدانید که سینماگرها هم هرگز برخورد مناسبی با هم ندارند، البته نه همه آنها. اینکه بیایند دیگران را ترغیب به مطالعه این کتاب و تجربههای یک بازیگر سرشناس کنند، انتظاری بود که برآورده نشد. حتی در مراسم رونمایی این کتاب که بسیاری از هنرمندان دعوت شده بودند، سه، چهار نفرشان تشریف آوردند. یعنی از بین تمام کارگردانهایی که پرستویی با آنها کار کرده بود، فقط سامان مقدم حضور پیدا کرد. این خیلی حرف است.
شما وعده انتشار چند بیوگرافی دیگر را هم داده بودید. که یکی تاریخ دوبله با صداهای ماندگار است و دیگر کتاب «چه کسی بود صدا زد سهراب؟» که قرار بود همه چیز درباره سهراب سپهری باشد. شما چقدر سپهری را میشناختید؟
من در سنین ۱۴-۱۳ سالگی، سن شروع علاقهبه شعر و شعر خوانی با شعرهای سهراب آشنا شدم. آن زمان سهراب را دوست داشتم اما نه به اندازه مثلاً فریدون مشیری یا فروغ فرخزاد. وقتی ناشر گفت میخواهم سهراب سپهری را کار کنید، نخست چندان مایل نبودم ولی وقتی شروع کردم. مقداری مصاحبهها را خواندم و گوشکردم، بخصوص از دوستان سهراب، دیدم سهراب سپهری یک دنیای ناشناختهای بود که خیلی زود تمام شد. الآن حدود دویست گفتوگو از چهرههای برجسته ادبیات معاصر را درباره سهراب پیاده کرده ایم. دویست گفتوگو را با قلم خود به روی کاغذ آورده ام. از دوستان سهراب گرفته تا خواهران و خواهرزادهها تا کسانی که با او کار کردند. تا شاگرداناش از همه مطلب و مقاله گرفتیم. از همدورههایش ابراهیم گلستان، احمدرضا احمدی، براهنی، و… موافق و مخالف همه در این کتاب حضور خواهند داشت و از سهراب و آثارش میگویند.
چه چیز تازهای درباره سهراب در این کتاب هست که تاکنون گفته نشده است؟
شاید هیچ چیز تازهای نباشد، منتها آن قدر مطالب درباره سهراب اعم از موافق و مخالف یک جا و یک کاسه شده که میتوان به جرأت گفت هرگز از زندگی و آثار سهراب چنین کتابجامعی بیرون نیامده است. آلبوم صوتیاش آماده است. حدود بیست نقاش مطرح ایران از جمله آیدین آغداشلو و وکیلی و کشمیری و دیگران هرکدام تابلوهایشان را با موضوع سهراب و شعرش کشیدند و آماده است. گفتوگوها هم تقریباً همه آماده است. حدود هزار و ۳۰۰-۲۰۰ صفحه را نوشته ام که در مرحله حروفچینی است. رونمایی این کتاب مقارن با سالروز تولد سهراب سپهری، یعنی مهرماه سال آینده خواهد بود.