احسان قراخانی
نقدی بر ترجمه کتاب:
سرگذشت من،
اثر مریلین مونرو،
ترجمه حامد ارمجو و حمیدرضا شعبانی،
نشر دف، چاپ اول: زمستان ۹۸، چاپ دوم: زمستان ۹۹
«ترتیب پرده ها کاملاً مشخصه ی سر هم بندیِ شلخته بازی کارها در ایران است.» –نامه هایی از کرمان به دوبلین (اثر امیلی لاریمر، به فارسی محمد قائد، نشر کلاغ)
در زمستان نود و هشت، کتابی موسوم به سرگذشت من از سوی نشر دف روانه بازار کتاب شد. خطاهای این کتاب متاسفانه آنقدر زیاد است که به این سادگی نمی توان بر آنها چشم پوشاند؛ خروار ها خطای خنده دار و هولناک که نه صرفاً در ترجمه، بلکه در به اصطلاح ناگفته هایش نیز به چشم می خورد. آنچه خواهید خواند، مشتی کوچک از این خروار است. ابتدا سی و چند صفحه ابتدایی کتاب را بررسی می کنیم تا در فرازی دیگر اندکی از خطاهای بزرگتر ترجمه و سهو های تاریخ نگاری را از نظر بگذرانیم.
در ترجمه ارمجو و شعبانی که از ص ۱۹ شروع می شود به این عبارت برمی خوریم:
یک روز خانم صاحب خانه رو کرد به من و گفت: «آنقدر مامان مامان نکن. دیگه اینقدر بزرگ شدی، که راستش را بهت بگم. ما هیچ نسبتی با همدیگه نداریم. فقط سپردنت اینجا که ازت نگهداری کنیم. مادرِ خودت فردا میاد اینجا، ببیندت. خواستی میتونی اونُ مامان صدا کنی.»
The woman said to me one day, “Don’t call me mama. You’re old enough to know better. I’m not related to you in any way. You just board here. Your mama’s coming to see you tomorrow. You can call her mama if you want to.”
اگر آن «اونُ»ی زیبا را که در همه جای متن آقایان به چشم می خورد در نظر نگیریم، می بینیم که در متن اصلی نویسنده خیلی راحت نوشته است، woman؛ نه Landlady. مشکل بعدی سر کلمه mama است که مترجمها در همین چهار خط ساده، یک جا این کلمه را مامان گرفته اند و یک جای دیگر، مادر. باید در کل این چهار خط، کلمه mama، مامان یا مامانی ترجمه می شد؛ که نشده. یک خط پایین تر همین صفحه: «غرب کدام طرفه، جنوب کدام طرفه». متن اصلی:
which way was east or south
تاکید میکنم که بنده مثل آقای ارمجو (یا احتمالاً شعبانی) دانشجوی رشته ترجمه در دانشگاه علامه طباطبایی نبوده ام، اما بچه که بودیم یادمان داده بودند east میشود شرق، نه غرب!
ص ۲۰: جنجال بزرگی درست می شود و شوهرش از خانه بیرون می رود.
There was a big row, and her husband banged out of the flat.
تکه دوم ترجمه این را می رساند که این آقای شوهر با پای خودش از خانه بیرون رفته و آب از آب تکان نخورده، درحالی که فعل Bang out یعنی با تیپا بیرون انداختن.
باز هم در ص ۲۰: اگرچه قرار هم میگذارند
She met with him
یعنی با همدیگر رو به رو می شوند، نه که قرار میگذارند
در ص ۲۱ different (متفاوت) ترجمه شده بد!
در همان ص ۲۱ Happy (شاد) ترجمه شده سالم!
در ص ۲۲ wonderful (دوست داشتنی) ترجمه شده عجیب!
در ص ۲۹، فعل step over (رد شدن، قدم گذاشتن) ترجمه شده خودنمایی کردن!
ص ۲۴: اصالتاً انگلیسی بودند و چشم شان به هفته ای پنج دلاری بود که از صدقه سر من گیرشان می آمد
They were English people and needed the five dollars a week that went with me
اول اینکه اصالتاً از کجا آمده؟ متن صرفاً میگوید انگلیسی بودند، نه چیز دیگری. در ثانی، از صدقه سری یعنی چه؟ میگوید پنج دلار هم میگرفتند که هزینه نگهداری من می شد.
یکی دیگر از مشکلات ترجمه ارمجو و شعبانی، این است که چندین و چند جمله و عبارت ترجمه نشده اند که عبارت های به اصطلاح «ارشاد»ی هم نیستند و ابداً به ممیزی ربطی ندارند. در همین صفحه ۲۵ عبارت زیر ترجمه نشده است:
“Yes,” he said. “But you can’t see her.”
که می شود: گفت: «بله، اما نمیتوانی ببینی اش» (منظور مادر راوی است)
ص ۲۹: می گفتند: «هرچه بزرگتر بشود، دردسرهایش هم بیشتر می شود، ارث داره.» فارغ از اینکه «داره» با «می شود» و «بشود» تناسب ندارد و اصولاً عدم تناسب افعال، مشکل بزرگ این ترجمه است؛ «ارث داره» این تصویر را در ذهن مخاطب به وجود می آورد که مریلین مونرو وارث ثروتی است، درحالی که منظور متن اصلی این است که اصل و نسب او مشکل دارد. حالا به متن اصلی رجوع کنیم:
They advised her against adopting me because I was certain to become more and more of a responsibility as I grew older. This was on account of my “heritage,” they said.
در ص ۳۱ wild doings of her youth. (شرارتهای دوران جوانی اش) ترجمه شده وحشیگری!
در ص ۳۴ به عبارت «برو هر چی دوست داری برای خودت بخر»
Go buy yourself some ice cream
یعنی بستنی؛ نه «هرچی دوست داری»!
چندخط پایین تر همین صفحه، sister (خواهر) ترجمه شده، دخترم!
یکی دیگر از مشکلات ترجمه، این است که بخش های ایتالیک شده متن اصلی، مطلقاً هیچ کدام رعایت نشده اند؛ نمونه اش در ص ۳۶، خط پانزدهم، کلمه «خواهر» ایتالیک نشده درحالی که راوی در متن اصلی این کلمه را به تمسخر و طعنه ایتالیک کرده.
ص ۳۷: «همه شروع کردند به پچ پچ کردن. البته همه پچ پچ ها هم دوستانه نبود.»
خب پچ پچ غیر دوستانه یعنی چه؟ مگر پچ پچ دوستانه هم داریم؟ منظورش این است که برایم حرف درآوردند یا شایعه سازی می کردند؛ نه که پچ پچ کنند.
یکی دیگر از مشکلات این ترجمه این است که تمام تشبیهات ادبی را ساده و به اصطلاح گرد کرده اند. این معضل در جای جای ترجمه به چشم می خورد. محض مثال، در ص ۴۴، راوی به لوکینوار اشاره میکند که نام شوالیه ای پرآوازه در اشعار سِر والتر اسکات است، اما در ترجمه آقای ارمجو و شعبانی این تشبیه ادبی حذف شده است و هیچ دلیل و منطقی آن را توجیه نمی کند. دقیقاً یک صفحه بعد هم این معضل دیده می شود. عنوان فصل پنج این کتاب (ص ۴۵) هست Marriage Knell که یعنی ناقوس ازدواج که با توجه به محتوای فصل به اتمام زندگی مشترک راوی با شوهر اولش اشاره دارد و نوعی استعاره به ناقوس مرگ نیز هست، اما مترجمان ارجمند ما این عبارت را ترجمه کرده اند به: خداحافظ ازدواج!
در ص ۴۶، encyclopedia (دایره المعارف) ترجمه شده کتابها!
در ص ۴۹ نوشته: «از چشم یک آدم بیکس و کار به خیابان ها خیره میشدم»
I looked at the streets with lonely eyes
یعنی با چشمهایی غمگین به خیابانها خیره می شدم!
چند خط پایینتر ص ۴۹: «گاهی وقتی که به آنها سری می زدم، برایم ابراز نگرانی میکردند و میگفتند به فکرم هستند.»
When I called on them they felt sorry for me and wanted to help me
Feel sorry یعنی احساس تاسف کردن و want to help هم یعنی دلشان میخواسته کمک کنند، نه به فکر کسی بودن!
خطاهای ارجاعی
آنچه خواندید، تنها تعداد اندکی از غلط های سی صفحه ابتدایی ترجمه آقایان بود. حالا مشتی نمونه خروار از خطاهای دیگر:
در ص ۵۲، Union Station ترجمه شده به ایستگاه مرکزی. ایستگاه یونیون نام شماری از معروفترین ایستگاه های قطار در آمریکاست، که یکی از آنها در لس آنجلس است؛ در سال ۱۹۳۹ تاسیس شده و همچنان به همین اسم خوانده می شود. حتا در متن اصلی هم با حروف بزرگ نوشته شده است.
در ص ۶۴ واژه authorize (یعنی اجازه دادن، اختیاری به کسی دادن) ترجمه شده خواستن!
در ص ۶۶ نوشته خانم داورتی (Dougherty) – درحالی که در ص ۴۳، همین نام ترجمه شده داگرتی. اولاً که دُوِرتی، نه داگرتی یا داورتی. جالب که آقای شعبانی در مقدمه کتاب ادعا کرده اند ته و توی زندگی مریلین مونرو را بیرون کشیده اند. خب، صدها مستند ریز و درشت درباره مریلین مونرو ساخته شده است. می توانستید با نگاهی به آنها، این تلفظ(های) نازیبا و از اساس اشتباه را تصحیح کنید. یا مثلاً نام فردریک مارچ، فردریک مارش ضبط شده.
ص ۷۹: «آن صحنه ای که من در فیلم اسکودا هوو، اسکوداهی بازی کردم را از نسخه نهایی درآوردند. وقتی شنیدم، ناراحت شدم.»
My bit was cut out of the picture Scudda Hoo, Scudda Hay. I didn’t mind when I heard about it.
اول که Bit به نقش جزئی اشاره دارد، نه سکانس یا صحنه! در ثانی، جمله دوم میگوید وقتی فهمیدم نقشم را از نسخه نهایی درآورده اند، اهمیتی ندادم. اما مترجمها این جمله را به کل برعکس فهمیده و ترجمه کرده اند.
ص ۸۹: «آقای الف، بازیگردان، خندید و دستم را فشرد.»
Mr. A., the casting director, smiled, squeezed my hand
casting director یعنی مسئول انتخاب بازیگر، نه بازیگردان! Smile هم لبخند زدن است، نه خندیدن!
در ص ۹۳ عبارت in a small way. (که در این متن می شود یواش یواش، خرده خرده) ترجمه شده است دهکدهای کوچک!
در ص ۹۸، جمله بیخطر و بس ساده ای مثل They took him away که یعنی: «(پلیسها) او را بردند» اصلاً ترجمه نشده.
در ص ۱۰۰ Bottom of ocean (بستر اقیانوس) ترجمه شده کرانه اقیانوس.
در انتهای ص ۱۰۶ به این واژه شگفت آور برخورد میکنیم: «… فکرت رشد نکرده. در مقایسه با جثه ات تو حالت آمیبیه».
That’s because your mind isn’t developed. Compared to your breasts it’s embryonic.
چه اصراری دارید واژه بی معنا یا بی اندازه نامانوس «آمیبیه» را در متن بگنجانید؟ خیلی راحت میگفتید نارس!
ص ۱۱۰، خط اول: «دیگر به فکر پیشرفت نبودم»
I had forgotten about my “career.”
یعنی دیگر کاروبارم را پاک از یاد برده بودم. «پیشرفت» چرا؟
ص ۱۲۴: یکی از ستاره های سینما، لوییز کالهرن، به خاطر من خودکشی کرد.
اولا که لوئی، نه لوییز؛ لوییز اسم زن است، نه مرد. دوم اینکه اگر متن انگلیسی هم دم دست نباشد، به راحتی میتوان دریافت که شخصیتی که کالهرن بازی کرده در این فیلم به خاطر مریلین خودکشی میکند، نه که آقای کالهرن در زندگی واقعی خودش را کشته باشد! آقای کالهرن در سال ۱۹۵۶، بدون مشورت با آقایان ارمجو و شعبانی از دنیا رفته بوده اند.
ص ۱۵۵ خط آخر: خوشحال بودم که حقوقم بالاخره تا هفته ای دویست دلار بالا رفته.
I liked the raise I finally received to twelve hundred a week
ببخشید اگر اختلاف میان دویست دلار با هزار و دویست دلار، هزار دلار ناقابل است!
ص ۱۷۶: «عکس تودلبرو» غلط محض است! Cheesecake photo نام نوعی عکس پینآپ است که در دهه چهل و پنجاه میلادی رواج داشت. مگر ادعای ارمجو این نیست که «عکاس اجتماعی» است؟ یعنی او به واژگان تخصصی حرفه ی خودش هم تسلط ندارد؟
ص ۱۸۷: عنوان فصل ترجمه شده «ترانه عاشقانه کره ای» این هم غلط است! serenade نوعی کنسرت است که در فضای باز برگزار میشود. این فصل درباره ی برنامه تفریحی ای است که مریلین مونرو برای سربازان آمریکایی مستقر در کره برگزار میکند که اتفاقاً کوهی عکس از آن در اینترنت موجود است. اگر فرض کنیم اصلاً متن اصلی را نداریم، این حس القا میشود که مریلین مونرو به زبان کره ای مسلط بوده و به این زبان برای سربازها آواز خوانده است. معنی این عنوان میشود: کنسرتی در کره.
شعرهای مریلین
برگ زرین دیگر این کتاب، صفحه های ۲۲۴ الی ۲۶۹ هستند که اشعار مریلین مونرو را دربرگرفته. جالب که بدانید یکی از منتقدهای پیشکسوت ما در یکی از پست های اینستاگرامی شان زبان به تحسین این اشعار و البته خود کتاب گشوده و آنرا «خواندنی» توصیف کرده بودند. محض اطلاع این منتقد عزیز باید عرض کنم این اشعار از کتابی موسوم به Fragments انتخاب شده که اول بار در سال ۲۰۱۲ چاپ شد. خود گردآورده این مجموعه در مقدمه همین کتاب به صراحت گفته است این اشعار اشعاری موزون و مقفا نیستند؛ بلکه اتودهای ناتمامی هستند که به شعر شباهت دارند. تقریباً تک تک این اتودها، دارای خطخوردگی اند و وزن و قافیه ای ندارند. گرد آورنده کتاب تمام این خط خوردگیها و فاصله ها یا خط کشی زیر کلمات بخصوص را مو به مو رعایت کرده است؛ ولی آقایان شعبانی و ارمجو خود را از گردآورنده اصلی هم برتر دانسته اند و هرچه دلشان خواسته به نام شعر تحویل خواننده داده اند.
این دو نفر اشعار را کاملاً شعرگونه ترجمه کرده اند و هیچیک از فاصله ها و خط خوردگی ها را رعایت نکرده اند هیچ؛ حتا برخی اشعار را کاملاً آزاد و دلبخواهی ترجمه کرده اند. بنابراین کل این بخش به اصطلاح اشعار به تمامی اشتباه ترجمه شده و فاقد ارزش و اعتبار و اصالت و امانت داری است.
زندگینامه
حالا بد نیست نگاهی گذرا به بخش زندگینامه بیفکنیم:
در کتاب شعبانی و ارمجو، هیچ نامی از بن هکت که نویسنده بدل این کتاب بوده برده نشده؛ نه روی جلد، نه پشت آن و نه هیچ جای دیگری.
در ص ۱۹۵، خط پنج می بینیم که نوشته صنایع فیلم متحد؛ درحالی که در ص ۱۱۸ همین عنوان به صورت اصلی اش، یعنی یونایتد آرتیستز ترجمه شده! در خط هشتم نوشته شده: «پژوهش هایی دقیق گواه آن است که دخترش، نورما جین، در حقیقت فرزند همکار گلادیس در استودیو؛ یعنی، چارلز استنلی گیفورد است». اول که نمیدانم چرا و به چه علت شعبانی و ارمجو اصرار دارند به سبک روزنامه کیهانِ آقای شریعتمداری به خواننده اطلاعات بدهند. دونالد اسپوتو، معروفترین و معتبر ترین زندگی نامه نویس مریلین مونرو در صفحه ۲۵ کتاب خود، به صراحت چیز دیگری میگوید: «روی هم میتوان گفت واقعیت این است که پدر مریلین میتواند هریک از معشوقه های گلادیس در سال ۱۹۲۵ بوده باشد – هارولد رونی؛ همکار گلادیس که مدتی با او رابطه داشت، یا کلایتون مک نامرا، و محتمل تر از باقی، ریموند گادری، که چند ماهی با گلایدیس رابطه ی پرشور داشته بوده». من نمیفهمم چرا وقتی دیگر محققان که حتماً از ما بهتر و بیشتر تلاش و تحقیق کردهاند به موضوعی به محل تردید نگریسته اند، با قاطعیت سندیت میدهیم؟
نمونه دیگر، مساله خودکشی است که شعبانی در مقدمه کتابش با صراحت گفته مریلین مونرو خودکشی کرده. اول که هر به اصطلاح «های» (High) کردنی به قصد خودکشی انجام نمی شود. در ثانی، در انتهای سند پزشکی قانونی مونرو که اتفاقاً ترجمه هم شده به صراحت ذکر شده مشکوک به خودکشی. حتا متن خود پزشکی قانونی هم این را تایید میکند و هنوز میان محققان سر این مساله اختلاف هست. حتا عده ای با دلایلی درخورند اعتنا به تئوری قتل معتقدند. پس چرا درباره موضوعی که هنوز محل تردید است، با قاطعیت باید نظر داد؟
مشکل دیگر جملاتی هستند که بی ذکر منبع آورده شده اند. البته مترجم های ما دوازده کتاب خارجی را -که البته بیشترشان نامعتبرند- در انتهای کتاب خود گنجانده اند؛ اما نگفته اند مثلاً نقل قول «طبیعت همه چیز را به شما خواهد آموخت» را از دل کدام یک از این دوازده کتاب به دست آورده اند. نمونه ها بسیار زیاد هستند. ناگفته پیداست که اصل اساسی در تحقیق نوشتن این است که ما با ذکر دقیق منبع، اطلاعات بدهیم. مثلاً در صفحه ۲۲۰ نوشته شده است: «نورما قطعه ای از یک درام جنگی به نام پیروزی پرواز اثر جودی هالیدی را برای او خواند.» سازنده این فیلم جرج کیوکر و نویسنده اش ماس هارت است، نه جودی هالیدی؛ هالیدی هنرپیشه ی نقش دوم فیلم بوده است.
سهوهای تاریخی و از قلم افتاده ها و خطاها در زندگینامه و فیلم شناسی و البته اشکلات جاری در ترجمه آنقدر زیادند که جایی برای اشاره به فارسی شکرین مترجم های عزیز ما باقی نمیگذارد. مشتی نمونه خروار، بی دست بردن در حتا یک نقطه از این قرار است:
ص ۲۹۴: فیلم یک درام درخشان و البته نسبتاً سیاه است
ص ۲۴۳: این کار را برای بیست سال تمام ادامه داد (گرته برداری از انگلیسی)
ص ۲۱۲: شات هایی از او برداشتند (منظورتان عکس است؟)
ص ۱۸۶: زنی که هشتاد درصدش تبلیغات به نظر میآید
ص ۱۸۰: من یک میلیون دلار جانی را که از فاکس قرن بیستم خیلی آدم بهتر و مهربانتری بود را هم نخواستم
ص ۱۶۴: سند حقیقی بیچارگی نه چندان دور من (به یاد آنکه فرمود: ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند)
ص ۷۹: منزل یکی از آژانس های معروف بود (گفتن ندارد که منظور کارگزار است)
ص ۲۲۹: میان آنها صمیمیت شاد و بیسابقه ای برقرار شد
ص ۷۹: یه جورایی دعوت شدم به یه مهمونی
و…
کسانی چون ایوب آقاخانی، مصطفی اینانلو قاجار (گرداننده صفحه اینستاگرامی کتابدونی که خودش گفته بود کتاب را تازه دیده) و بهویژه سینمایی نویس محترمی به نام شهرام اشرف ابیانه گفته اند کتاب را خوانده اند. واقعا کتاب را خوانده اند؟