وقتی زبان فارسی درست است اما اصطلاحات درست نیست

خشایار دیهیمی به مترجمان بدرستی توصیه کرده است که به زبان فارسی فکر کنند نه اینکه معادل سازی را اساس بگیرند. نقد زیر نشان می دهد که معادل سازی هم مساله ای جدی و اساسی است حتی وقتی زبان فارسی کاملا خوب است. – م.ج

مهدی شمس

ترجمان
سخن آغازین
فیلسوف چه کاری بلد است که دیگران از انجام آن ناتوانند؟ دست کم یکی از توانایی‌های اساسی فیلسوف این است که می‌تواند کلمات را دقیق و حساب‌شده به کار ببرد و استدلال‌هایی بسازد که منتج هستند. فیلسوف‌ها، به‌خصوص فیلسوفان تحلیلی، در استفاده از زبان و کلمات دقت وسواس‌گونه‌ای دارند. مثلا اگر در ابتدای یک مقالۀ فلسفی با کلمۀ «نیت» و چند خط بعد با کلمۀ «قصد» مواجه شُدید، حتما باید از خودتان بپرسید تفاوت این دو کلمه در چیست؟ چرا فیلسوف میان این دو کلمه فرق گذاشته است؟ این دیگر تذکری پیش پا افتاده است که به دانشجویان فلسفه بگویند کلمات را به راحتی خرج نکنند، ساده بنویسند، از ابهام اجتناب کنند، برای یک مفهوم فنی همیشه از یک کلمه استفاده کنند، به هیچ وجه از زبان ادبی یا متکلف استفاده نکنند و مسائلی از این دست. [۱]

نوئل کرول فیلسوفی تحلیلی است که برای اهل فلسفۀ هنر ناشناخته نیست. او در سال ۲۰۰۹ کتابی نسبتاً کوچک با نام «on criticism» نوشت و آقای صالح طباطبایی در سال ۱۳۹۳، آنرا با عنوان «دربارۀ نقد: گذری بر فلسفۀ نقد» به فارسی ترجمه کرده است. ایشان ترجمۀ کتاب دیگری از کرول را نیز با عنوان مقدمه‌ای بر فلسفۀ هنر در کارنامۀ خود دارند. در این نوشته تلاش خواهم کرد تا نقدی منصفانه از ترجمۀ ایشان از کتاب درباره نقد به دست دهم.

آنچه در آغاز این نوشته آمد، چه بسا چنان ساده و مقبول همگان باشد که به عقیدۀ بعضی ارزش تذکر نداشته باشد. اما در ادامه معلوم می‌شود که برای مقاصد این نوشته ذکر آن مطالب ضروری بوده است. بنا بر آنچه که در بند اول آمد می‌توانیم بگوییم که اگر مترجم یک متن فلسفی، معادلی فارسی را برای یک واژۀ فلسفیِ انگلیسی انتخاب کند اما در جای دیگری برای همان واژه معادل دیگری را به کار ببرد، دچار اشتباه شده است. در واژه‌گزینی نه تنها باید کل کتابی که پیش روی مترجم است در نظر گرفته شود، بلکه در صورت امکان کتاب‌های دیگر آن نویسنده و آشنایی با کلیت تفکر او هم باید لحاظ شوند. به‌علاوه، اگر در یک حوزۀ خاص، مثلاً فلسفۀ هنر ترجمه می‌کنیم، بهتر است در نظر بگیریم که ترجمۀ آن کلمه در حوزه‌های فلسفی دیگر مثل فلسفۀ ذهن، فلسفۀ زبان، زبان‌شناسی و غیره، با ترجمۀ ما متناسب باشد. آقای طباطبایی این ملاحظات را رعایت نکرده‌اند.

در این نوشته ترجمۀ ایشان از کتاب دربارۀ نقد را در چهار سطح بررسی خواهم کرد.
۱) برگردان اصطلاحات تخصصی فلسفی
۲) برگردان کلمات معمولی
۳) تلفظ اسامی خاص
۴) نحو جملات و انتقال سبک نویسنده

۱) برگردان اصطلاحات تخصصی فلسفی
از متن ترجمه چنین پیداست که آقای طباطبایی به‌خوبی بر زبان و ادبیات فارسی مسلط هستند. ایشان در اغلب جاهایی که متن اصطلاحات تخصصی و بحث پیچیدۀ فلسفی نداشته، به نحو مطلوب و جذابی متن را ترجمه کرده‌اند. طباطبایی از فعل‌ها، ترکیب‌های وصفی و اضافی، پیشوندها و پسوندهای خوبی استفاده کرده است و توانایی ایشان در این زمینه تحسین‌برانگیز است. مشکل ترجمه این کتاب در مواردی است که پای بحث‌های فلسفی و دقت واژگان به میان می‌آید. اکنون برخی موارد اصلی ترجمۀ کلماتی که به یکپارچگی متن ضربه زده‌اند، را ذکر می‌کنم.

۱-۱. قصد و مشتقات آن
بخش زیادی از این کتاب به مسئلۀ «قصدگرایی» می‌پردازد. کلمۀ «intention» به معنای «قصد» است و کلمۀ intentionality در متون فلسفی از جمله فلسفۀ ذهن به «قصدیت» و «التفات» ترجمه می‌شود. بنابراین پیشنهاد بنده برای این کلمه و مشتقات آن به شرح زیر است:

Intention: قصد/ intentional: قصدی/ intentionality: قصدیت / intentional fallacy: مغالطۀ قصدی
intentionalism: / قصدگرایی anti-intentionalism: ضد-قصدگرایی
intentionalist: قصدگرا، قصدگرایانه / anti-intentionalist: ضد-قصدگرا
intentionalistically: قصدگرایانه / intended: قصد شده / intentionally: قصداً، از روی قصد

«intentionalist» هم به عنوان یک اسم به شخصِ «قصدگرا» گفته می‌شود که در این موارد کلمۀ «قصدگرا» کافی است. و هم می‌تواند به عنوان یک صفت به اسم‌ها اضافه شود، در بعضی از این موارد کلمۀ «قصدگرایانه» بهتر معنی را انتقال می‌دهد. مثلاً عبارت «Intentionalist interpretation» بهتر است به «تفسیر قصدگرایانه» ترجمه شود. از آنجا که در زبان فارسی پسوند «آنه» علاوه بر کارکرد اصلی آن که قید ساز است، گاهی برای صفت ساختن نیز بکار می‌رود این ترجمه و یکی بودن آن با ترجمۀ کلمۀ «intentionalistically» مشکل دستوری نخواهد داشت.

مترجم در ترجمۀ این کلمه و مشتقات آن سردرگم است. در واژه‌نامۀ کتاب چنین آمده است:
intentional fallacy: مغالطۀ قصد
intentionalism: نیت خوانی گرایی
در واژه‌نامه به همین دو مورد، که اشتباه هم هستند، اکتفا شده است. اما در متن کتاب علاوه بر دو کلمۀ بالا چنین معادل‌هایی نیز دیده می‌شود:

در صفحات ۱۵۴و ۱۵۵چند بار از «نیت‌خوانی» برای «intentionalism» استفاده شده است. در جاهای دیگر از جمله صفحۀ ۱۵۳ از «گرایش نیت‌خوانی» برای همین کلمه استفاده شده است.
در صفحات ۱۴۱ و ۱۲۱ در ترجمۀ «intention» از «قصد» استفاده شده است. اما در جاهای دیگر مثلا صفحۀ ۱۵۲ همین کلمه به «نیت» ترجمه شده است.
در صفحات ۱۵۷-۱۵۸ برای کلمۀ «intentionally» از معادل‌های «عامدانه و از روی قصد»، «از روی قصد و نیت» و همچنین «با قصد قبلی» استفاده شده است. درحالیکه کرول در همین کتاب صریحاً می‌گوید که منظورش از قصد، «قصد قبلی» نیست.
در صفحات ۷۴ و ۸۸ کلمۀ «intentional» به کلمۀ «عامدانه» برگردان شده است.

به علاوه چنین برگردان‌هایی نیز در متن دیده می‌شوند:
intentionalistically: به گونه‌ای نیت‌جویانه
authors intended meaning: معنای مورد نظر پدیدآورنده
intentionalist: نیت‌جویانه
در ترجمۀ anti-intentionalism گاهی از «گرایش ضد نیت‌خوانی» و گاهی از «ضدنیت‌خوانی‌گرایی» استفاده شده است.

۱-۱-۱. مشخص نیست که چرا کلمۀ intentional که در عبارت «intentional fallacy» یک صفت است به «قصد» که یک اسم است ترجمه شده است.
۱-۱-۲. اگر معادل intentional را «قصد» بگذاریم چرا باید با اضافه شدن پسوند «ism» به پایان آن، کلمۀ غریب «نیت‌خوانی‌گرایی» را به دست بیاوریم؟
۱-۱-۳. مترجم حتی به معادل‌های اشتباهی که وضع می‌کند نیز پایبند نیست و در صفحات مختلف آنرا تغییر می‌دهد.

۱-۲. عینی و ذهنی
مترجم برای کلمۀ «objective» از برگردان «برون‌نگر» و همچنین عبارت «برون‌نگر (واقع‌نگر)» استفاده کرده است. در سوی دیگر، کلمۀ «subjective» به «درون‌نگر (شخصی)» ترجمه شده است.

۱-۲-۱. برای اهل فلسفه معادل‌های جا افتادۀ این دو کلمه «عینی» و «ذهنی» هستند. و اگر هم در موارد خاصی توضیح بیشتری لازم باشد می‌توان اینگونه آنها را نوشت: «عینی (اوبژکتیو)» و «ذهنی (سوبژکتیو)» و از معادلهای عجیبی مانند «برون‌نگر (واقع‌نگر)» اجتناب کرد. مشتقات این دو کلمه مانند «subjectivity»، «objectivity»، و «inter-subjective» نیز به گوش اهالی فلسفه آشنا هستند، و به ترتیب اینطور ترجمه می‌شوند: «ذهنیت»، «عینیت»، و «بین‌الاذهانی».

۱-۲-۲. در مواردی مترجمان با استفاده از دانش زبان‌شناختی خود و بنا بر سیاق متن معادلهای دیگری مانند «انفسی» و «آفاقی» را نیز برای این کلمات ذکر کرده‌اند. وقتی مترجم معادل جدیدی پیشنهاد می‌کند، موظف است توضیحی ارائه دهد که چرا چنین ترجمه‌ای را برگزیده است و امید داشته باشد تا معادلهای پیشنهادی او بین اهل فلسفه مقبول افتد. اما آقای طباطبایی بدون هیچ توضیحی و بصورت سلیقه‌ای «درون‌نگر» را برای «subjective» پیشنهاد می‌کنند، و نتیجه این است که خودشان نیز به این معادل پایبند نیستند. مثلاً در صفحۀ ۱۶۹ برای همین کلمه معادل «درون خودی» را می‌آورند. گاهی نیز از همان معادل متداول یعنی «ذهنی» استفاده می‌کنند. برای کلمۀ «inter-subjective» نیز از معادل غریب «مفاهمه‌پذیر» استفاده کرده‌اند که بازهم نقض معادلهای پیشنهادی خودشان است.

در صفحۀ ۱۵۱ نیز عبارت Pragmatics را که نام یک رشتۀ دانشگاهی است، به صفتِ «برون‌زبان‌نگر» ترجمه کرده اند که به ذهن خواننده می‌آورد که شاید منظورشان از این واژۀ غریب «عینی» بوده است و شاید اصل کلمه «objective» بوده است. اما Pragmatics شاخه‌ای از زبان‌شناسی است که نحوه‌های تأثیر زمینه (context) در معنا را مطالعه می‌کند. برخلاف معناشناسی (semantics) که فقط معناهای قراردادی یا کدگذاری شده را فارغ از زمینۀ اظهارها (utterances)، بررسی می‌کند. این واژه معمولاً به «کاربردشناسی» و گاهی به «منظورشناسی» ترجمه می‌شود.

۱-۳. اجزاء نقد
کرول در این کتاب نقد را به هفت جزء تقسیم می‌کند. این اجزا به زبان انگلیسی عبارتند از:

description، classification، contextualization، elucidation، interpretation، analysis، and evaluation

آقای طباطبایی این کلمات را به ترتیب اینگونه ترجمه کرده‌اند:
وصف، دسته‌بندی، بررسی زمینۀ پیدایش اثر، تبیین، تفسیر، تحلیل، و ارزیابی.
کلمۀ classification بهتر است به «طبقه بندی» ترجمه شود. سه معادل از هفت معادل بالا هم مناسب نیستند. در ادامه دلایلم را برای این نظر خواهم گفت.

۱-۳-۱. کلمۀ «contextualization» به عبارت چهار کلمه‌ایِ «بررسی زمینۀ پیدایش اثر» ترجمه شده است. حتی در جای دیگری «بررسی زمینه‌های پیدایش اثر هنری» آورده شده است. حال آنکه معادل تک کلمه‌ایِ «زمینه‌یابی» به همان اندازه افادۀ معنا می‌کند و به اطناب هم تن نمی‌دهد. برای کلمۀ context معادل‌های مختلفی از جمله بافت، زمینه، و سیاق به کار می‌روند، آقای مجید مرادی نیز در کتاب «واساخت تاریخ» معادل «همامتن» را پیشنهاد داده‌اند که به لحاظ زبانی و فلسفی درست است و در متون فنی از جمله کتاب «واساخت تاریخ» مناسبت دارد، اما این اشکال را نیز دارد که در بحث‌هایی که خبری از متن در آنها نیست، غریب و گنگ می‌نماید. با این اوصاف در کتاب «دربارۀ نقد» کلمۀ «contextualization» را می‌توان به راحتی «زمینه‌یابی» ترجمه کرد.

۱-۳-۲. کلمۀ «elucidation» به «تبیین» برگردانده شده است. معنای این کلمه «ایضاح» است. و کرول از آن به معنای «شفاف‌سازی» استفاده می‌کند. مثلاً کرول می‌گوید اگر منتقدی به ما بگوید که وجود یک تخم شتر مرغ در یک نقاشی قرون وسطایی نماد چه چیزی است، این کار او مصداق «ایضاح» است، اما او تفسیری ارائه نداده است، بلکه معنای قراردادی بعضی از نمادها را برای ما شفاف ساخته است[۲]. «تبیین» معادلی است که برای کلمۀ «explanation» به کار می‌رود، و اگرچه فعل تبیین‌کردن به «توضیح‌دادن» نزدیک است اما معادل خوبی برای آن نیست زیرا «تبیین»، موجه‌کردن و دلیل آوردن را نیز در معنای خود دارد. بنابراین نامزدهای اصلی برای ترجمۀ «elucidation» در بحث مذکور «شفاف‌سازی» و «ایضاح» هستند، نه «تبیین».

۱-۳- ۳. معادل کلمۀ «evaluation» ارزشیابی است و نه ارزیابی. همانطور که معادل کلمۀ «value» ارزش است. آقای طباطبایی کلمۀ «assessment» را به درستی ارزیابی ترجمه کرده‌اند، اما برای هر دو کلمه از یک معادل استفاده‌ کرده‌اند که در ترجمه کاری نادرست است. به‌علاوه ایشان در صفحۀ ۷۴ کتاب کلمۀ appraise را به ارزشیابی ترجمه کرده‌اند. که معادل درست آن «برآورد» است. بنابراین معادل درست کمات evaluation، assessment، و apprise عبارتند از: ارزشیابی، ارزیابی، و برآورد.

۱-۴. ترجمۀ بعضی از کلمات فلسفی دیگر
۱-۴-۱. همانطور که قبلاً هم ذکر شد، مترجم باید علاوه بر در نظر گرفتن یکدست بودن متن و همچنین کلیت تفکر نویسنده، به این نکته نیز توجه کند که ارتباط متن را با متون دیگر قطع نکند. بر همین مبنا، وقتی مترجم کلمۀ author را به «پدیدآورنده» ترجمه می‌کند، ارتباط متن با دیگر متون از جمله «نظریۀ مرگ مؤلف» قطع می‌شود. مؤلف به سازندۀ یک اثر هنری اعم از ادبیات، موسیقی، نقاشی، فیلم، و غیره اطلاق می‌شود و معادلی جا افتاده برای author است و نیازی به تغییر آن نیست.

۱-۴-۲. کلمۀ «taste» در بحث مربوط به فلسفۀ هنر سابقه‌ای طولانی دارد و معادل «ذوق» برای آن کاملاً پذیرفته شده است. در صفحۀ ۱۶۷ عبارت «a matter of taste» به «امری سلیقه‌ای (استحسانی)» ترجمه شده است. حال آنکه ترجمۀ آن باید «مربوط به ذوق» یا «ذوقی» باشد. بعلاوه در صفحۀ ۱۶۹ از «استحسان» در ترجمۀ کلمۀ «liking» استفاده شده و این کلمه به «دلبستگی (استحسان)» ترجمه شده که بی‌جهت متن روان نویسنده را پیچیده و سردرگم می‌سازد.

۱-۴-۳. در واژه‌نامۀ کتاب چنین آمده است «ساختار شکنی: deconstruction». آنرا اینگونه نیز ترجمه کرده‌اند: بُن‌فِکنی، شالوده‌شکنی، ساختار‌شکنی، ساخت‌گشایی، و واسازی. اکنون تقریبا همۀ متخصصان از کلمۀ «واسازی» استفاده می‌کنند. از نظر بنده بهترین معادل برای این کلمه «واساخت» است اما چون به بحث ما مربوط نیست، بیش از این توضیح لازم نیست. [۳]

تعدادی ازکلمات دیگری که به لحاظ فلسفی اشتباه ترجمه شده‌اند، در جدول زیر آمده‌اند.

words-1

۲) برگردان کلمات معمولی
برای پرهیز از اطالۀ کلام در جدول زیر بعضی از موارد اشتباهات مترجم در ترجمۀ کلماتی که از اصطلاحات تخصصی فلسفه نیستند، نمایش داده شده است.

 words-2

۳) تلفظ اسامی خاص
۳-۱. مترجم کتاب دربارۀ نقد در نوشتن اسامی خاص به فارسی روشی را برگزیده است که از نظر بنده روش درستی است و بهتر است که اسامی خاص را با همان تلفظ اصلی به فارسی برگرداند و از تحریف آنها خودداری کرد. مثلاً ایشان «فرانسیس» و «جکسن پولاک» را به ترتیب اینگونه آورده‌اند «فرَنسیس»، «جکسِن پالِک».* از دیگر وجوه ارزشمند کار ایشان این است که سعی کرده‌اند کلمات فرانسوی، روسی، و غیره با تلفظ صحیح‌شان در زبان مقصد ضبط شوند برای مثال معادل «ژورنال دو پاری» برای «journal de paris» انتخاب شده است. اما این سوال برایم مطرح است که چرا ایشان نام «کرول»، نویسندۀ کتاب، را «کارول» ضبط کرده‌اند؟ به‌علاوه در صفحۀ ۸ کتاب نام Beardsley را بردسلی آورده‌اند. گاهی نیز از «بیردزلی» استفاده کرده‌اند که بنابر روش ایشان، باید از همان ضبط دوم یعنی «بیردزلی» استفاده شود.

۳-۲. نام «Ezra Pound» بصورت «عذرا پاوند» ضبط شده است. این ضبطی است که در ترجمه‌های دیگر نیز دیده می‌شود. اما از آنجایی که «عُذرا» در فارسی اسمی برای خانم‌ها است، باید از ضبط «ازرا پاند» استفاده کنیم. حتی اگر عذرا در فارسی اسم خانم نیز نبود، استفاده از حرف ع در ضبط یک نام انگلیسی وجهی ندارند.**

۳-۳. به نظر می‌رسد بهتر باشد برای ضبط اسامی خاص «و» ضمه دار را حذف نکنیم. مثلاً نامهایی مانند مارگولیس، جورج، اورول، و غیره را بهتر است به این صورت ننویسیم: «مارگلیس»، «جرج»، «ارول». زیرا وجود حرف «و» در این موارد به درست خواندن کلمات کمک می‌کند و به علاوه امری متداول در ضبط بعضی از اسامی خاص است، و در نتیجه حذف آن باعث غرابت می‌شود.

۴) چهارم نحو جملات و انتقال سبک نویسنده
۴-۱. اشتباه‌های نحوی
اگر متن ترجمه شده غریب و دیریاب بنماید، مترجم به ناچار باید با اضافه‌کردن قیدها و صفت‌ها و عبارت‌های توضیحی آنرا قابل‌فهم کند. البته در مواردی که پای عبارت‌های تخصصی و فنی در میان است، این کار باید با دقت تمام و به مقتصدانه‌ترین شکل ممکن صورت گیرد. به‌علاوه اگر مترجم، متن فارسی را دیریاب و یا غیرقابل فهم یافت، مجاز است با تغییراتی در ساختار نحوی که منجر به تغییر مفهومی جملات نشود، متن را ساده‌تر کند، و در صورت نیاز جملۀ بلندی را بشکند و جملات کوتاه‌تر به جای آن بگذارد.

به نظر نگارنده، آقای طباطبایی گاهی از عهدۀ این امر بر نیامده‌اند و توضیحات افزودۀ ایشان نتوانسته است بر فهم‌پذیری جملات بیفزاید. گاهی نیز به منظور مفهوم‌تر ساختن جمله تغییراتی داده‌اند که باعث غلط شدن ترجمۀ برخی کلمات شده است. در مواردی نیز متن اصلا پیچیده نبوده اما ایشان، شاید به دلیل شتابزدگی، آنرا اشتباه ترجمه کرده‌اند. در اینجا چند نمونه از اشتباهات این ترجمه به عنوان شاهد ذکر می‌شوند.

در صفحۀ ۱۶۸ نمونه‌ای از اشتباه ناشی از شتابزدگی دیده می‌شود:
«سپس کژروی‌های هیوم با آمدن ایمانوئل کانت تشدید شد، دست کم از این جهت که بسیاری ترجیح دادند که کانت بخوانند».

متن انگلیسی از این قرار است:

and then Hume» s missteps were compounded by Immanuel Kant، or، at least، by the way in which many people chose to read Kant

و ترجمۀ درست آن این است:
«و سپس کژروی‌های هیوم با ایمانوئل کانت، یا حداقل، خوانش بسیاری از افراد از کانت، تشدید شد.»

در صفحۀ ۱۶۷ نمونه‌ای از توضیحات اضافی را می‌بینیم که کمکی به فهم بهتر مطلب نمی‌کنند، کلماتی که در پرانتز آمده‌اند هیچکدام در متن اصلی نیستند:
«نقد آکوچلا نمونه‌ای سرمشق‌وار از نقد برون‌نگر (واقع‌نگر) است. با این همه، همین مفهوم نقد برون‌نگر غالبا کم اهمیت شمرده می‌شود. شاید بگویند نقد همواره ناگزیر درون‌نگر (شخصی) و امری سلیقه‌ای (استحسانی) است.»

جملۀ انگلیسی که جملۀ ساده‌ای نیز هست از این قرار است:

Acocella» s review seems to be an exemplary case of objective criticism. And yet the very notion of objective criticism is often disparaged. Criticism، it may be asserted، is always، inescapably subjective، a matter of taste

ترجمۀ پیشنهادی بنده از این قرار است:
«به نظر می‌رسد نقد آکوچلا موردی سرمشق‌وار از نقد عینی باشد. اما، اغلب خودِ مفهوم نقد عینی را خوار می‌شمرند. ممکن است بگویند نقد همیشه مربوط به ذوق و ناگزیر ذهنی است.»

در صفحۀ ۱۵۸ چنین آمده است:
«گاهی چنین می‌نماید که گویی مخالفان نیت‌خوانی از منظر بسیار تنگی به قصدها که منتقدان نیت‌خوانی گرا این همه به آن توجه دارند می‌نگرند.»

At times، it appears as though the anti-intentionalist has too narrow a view of the intentions about which intentionalist critics care

در ترجمۀ این جمله اشتباه آشکاری وجود دارد؛ عبارت «این همه» اضافی است و در متن انگلیسی وجود ندارد. ترجمه درست از این قرار است:
«گاهی چنین می‌نماید که ضد نیت گرا از منظری بسیار تنگ به قصدهای مد نظر منتقدان قصدگرا نگاه می‌کند.»

۴-۲. انتقال سبک نویسنده
در ابتدا ذکر شد که به نظر می‌رسد مترجم باید بر زبان و ادبیات فارسی به قدر کافی مسلط باشد. با وجود این، مترجم نباید سعی کند از اصطلاحات ادبی به نحوی ناموجه استفاده کند. نویسندۀ این کتاب، نوئل کرول، ساده‌نویس و دقیق است. این سادگی و دقت در ترجمۀ آقای طباطبایی چندان منتقل نشده است. مثلا عبارت «oxymoronically enough» اینگونه ترجمه شده است: «به گونه‌ای بس نقیض‌گویانه». این ترجمه علاوه بر اینکه مصداقی از ادبی‌کردن ناموجه متن توسط مترجم است، اشتباه نیز هست. کلمۀ «بس» به معنای بسیار است حال آنکه مراد از واژۀ enough در اینجا «نسبتاً» یا «به حد کافی» است. معادل کلمۀ oxymoron نیز کلمۀ «متناقض‌نما» است، که عباراتی مانند «خشونت مهربانانه»، «فقر ثروتمندانه» مثال‌های آن هستند. نه «نقیض‌گویی» که عبارتی مانند «دایرۀ مربع» و «حسن حسن نیست.» مثال آن است.

آقای طباطبایی در جای دیگری چنین ترجمه کرده‌اند:
مگر می‌شود که منتقدی بتواند به زندگی‌نامۀ خودنوشت هنرمندی رجوع کند، اگر در قفسۀ کتابخانۀ دانشگاه ییل قرار داشته باشد، ولی نه در کلکسیون آن دانشگاه، حاوی دست‌نوشته‌های همان نویسنده؟

جملۀ انگلیسی از این قرار است:

Is it that a critic can consult an artist» s autobiography، if it is on a bookshelf in the Yale library، but not in the university» s collection of the author» s papers

بهتر است این جمله اینگونه ترجمه شود:
«آیا اگر زندگی‌نامۀ خودنوشت هنرمندی در قفسۀ کتابخانۀ دانشگاه ییل باشد، یک منتقد می‌تواند به آن رجوع کند، ولی اگر در کلکسیون آن دانشگاه از دست‌نوشته‌های همان مؤلف باشد، نمی‌تواند؟»

۵) سخن پایانی
بنده برای اولین بار از طریق ترجمۀ آقای طباطبایی از کتاب «درآمدی بر فلسفۀ هنر» بود که توانستم با افکار نوئل کرول آشنا شوم و حدوداً از همان زمان بود که به طور جدی آثار این فیلسوف را خواندم و به این خاطر قدردان آقای طباطبایی هستم.

پیش از انتشار ترجمۀ «دربارۀ نقد» متن انگلیسی آنرا خوانده بودم و وقتی در صفحات اینترنتی خواندم که ایشان کتاب «دربارۀ نقد» را در دست ترجمه دارند خوشحال شدم، چراکه از نظر بنده این ترجمه می‌توانست تعدادی از علاقه‌مندان به فلسفه را به سوی تفکر جدی دربارۀ نقد عینی هدایت کند و نحوۀ برخورد عقلانی یک فیلسوف آمریکایی را با این موضوع به آنها نشان دهد. از نظر نگارنده هنوز هم این اتفاق ممکن است، مشروط به اینکه حداقل در چاپ دوم کتاب، ایرادهای مذکور و بخصوص ایرادهایی که متوجه اصطلاحات فلسفی هستند، برطرف شوند.

اطلاعات کتاب‌شناختی:
درباره نقد: گذری بر فلسفۀ نقد، نوشتۀ نوئل کرول، ترجمۀ صالح طباطبایی، نشر نی، چاپ اول۱۳۹۳، ۲۲۶ صفحه

پی‌نوشت‌ها:
[۱] برای نمونه مراجعه کنید به متن راهنمای فلسفی نوشتن در دانشگاه هاروارد که در این آدرس موجود است:

www.fas.harvard.edu/~wricntr A guide to philosophical writing

و همچنین:

Guidelines%20on%20Writing%20a%20Philosophy%20Paper.htm Guidelines on Writing a Philosophy Paper

[۲] رجوع کنید به پاورقی کتاب در صفحۀ ۱۳
[۳] برای اطلاع بیشتر دربارۀ این انتخاب رجوع کنید به مقدمۀ مترجم در کتاب واساخت تاریخ، نوشتۀ آلن مانزلو، ترجمۀ مجید مرادی، پژوهشکدۀ تاریخ اسلام.

—————————————————–

* مساله چگونگی برگردان اسامی فرنگی به فارسی موضوعی نیست که بسادگی بتوان حکم کرد کدام شیوه را انتخاب کنیم. از نظر ارتباطی اگر پولاک شناخته شده باشد کاربرد پالک نادرست است. اما اگر شناخته نشده باشد می توان به صورتی نزدیک به صورت اصلی برگردان کرد. در عین حال این فقط یکی از مسائل برگردان نام ها ست.

**این استدلال نادرست است. اسم های توراتی و انجیلی عین می گیرند از جمله عزرا (و نه عذرا). و وقتی به فارسی بر می گردند باید صورت مرسوم در ادب فارسی برای آنها به کار رود. البته باز آن اصل بالا حاکم است: آبراهام لینکلن به کار می بریم چون کسی او را به ابراهیم نمی شناسد. – م.ج

همرسانی کنید:

مطالب وابسته