«نامهای سیاست» نامی است بر مقالاتی چند از متفکران نامدار سیاسی غرب، که پس از گزینش و ویرایش مراد فرهادپور و دو همکار دیگرش، گروهی زیر نظر این سه تن به فارسی برگرداندهاند: کاری که شتابزدگی و ناشایستگی گروه ترجمه و فقدان دقت و مسئولیتشناسی ناظران، آن را در شمار کتابسازی و کاسبکاری معمول بازار نشر ایران وامینماید؛ و مخصوصاً دیدن نام کسی چون فرهادپور در مقام رهبری طرح و اجرای کتاب، تأسف و تعجب خواننده را یکجا برمیانگیزد؛ چراکه فرهادپور را بارها در مقام «منتقدِ» فاشگو و سختگیر وضع موجود فرهنگی دیدهایم و با داوریهای بُُرنده و گزندهی وی آشناییم.
کتاب نه مقدمهای دارد که انگیزه و اسباب گزینش مقالات و روند ترتیب و تدوین آنها را بدینگونه که درآمده، توضیح دهد، نه خواننده را از علت تقسیم کتاب به چهار بخش، و طبقهبندی شانزده مقالهی گردآمده در آنها آگاه میکند و او را در کشف معنای عنوانهای به ظاهر شیک و مجلسی، اما گنگ و مبهمی چون «پیچوخمها» یا «میانبُرها» راه مینماید.
نخستین ترجمهی بخش واپسین، «میانبرها»، نوشتهای با عنوان «سیاست چیست؟» از هانا آرنت به ترجمهی نادر فتورهچی است، که میتوان باقی ترجمهها را نیز به قاعدهی آن قیاس کرد، و میزان درستی و دقت برگردانهای فارسی مقالات را سنجید.
طبعاً آرنت مقاله یا نوشتهای با چنین عنوانی ندارد. آنچه فرهادپور برگزیده، حدود پانزده صفحهی جستاری با عنوان «درآمدی به سیاست» است، که آرنت نوشتن آن را به نیّت تألیف رسالهای سیستماتیک در معنا و بحران سیاست آغاز کرد، اما قضای آسمان راه وی را نیمه نهاد و، در نتیجه، به صورت جستاری بلند، در یکصد و یازده صفحه، همچون واپسین جستار کتاب «وعدهی سیاست»، (The Promise of Politics, 2005) دیری پس از درگذشت وی به چاپ رسید.
معلوم نیست فرهادپور چرا این جستار پراهمیت و روشنگر آرنت را در فارسی این چنین ابتر خواسته، و چه توجیهی برای تنزدن از ترجمهی کامل آن یافته است. و افسوس افزونتر اینکه همین بریدهنوشتار هم با ترجمهای سرشار از غش و غلط به چاپ رسیده، و ناکامی مترجم در فهم مضامین اصلی متن به خلق برگردانی مهمل انجامیده است.
پای فهم فارسیگردانِ نوشتهی آرنت، بیدرنگ در گِل میماند، و این درماندگی در درک درست مراد نویسنده، امکان سردرآوردن از محتوای مرکزی مقاله را یکجا از خواننده دریغ میدارد.
متن اصلی:
“Politics is based on the fact of human plurality. God created man, but men are a human, earthly product, the product of human nature. Because philosophy and theology are always concerned with man, because all their pronouncements would be correct if there were only one or two men or only identical men, they have found no valid philosophical answer to the question: What is politics? Worse still, for all scientific thinking there is only man—in biology, or psychology, as in philosophy and theology, just as in zoology there is only the lion. Lions would be of concern only to lions.” (p. 93)
ترجمهی فارسی:
«ریشهی سیاست را میتوان در واقعیتِ وجود تکثر در نوع انسان (human) دانست. خداِ آدمیان (man) را خلق کرد، و آدم، انسان شد، مولودی زمینی، برساخته از ماده و طبیعت بشری. از همین روست که فلسفه و الهیات، همواره دربارهی آدمیان (man) سخن گفتهاند، و در صورتی که تنها یک یا دو بشر وجود میداشت، یا اگر همهی آدمیان یکسان و همانند و فاقد هرگونه تفاوتی بودند، تمام داعیههایشان درست بود. به همین علت آنها نتوانستهاند پاسخ فلسفی معتبری به پرسش «سیاست چیست؟» بدهند. با این حال، هنوز که هنوز است، در تمام تفکرات و نحلههای علمی،، بشر تنها به مثابهی یک ارگانیسم زنده فرض میشود، و صرفاً از منظری بیولوژیک و یا روانشناختی مورد پژوهش قرار میگیرد.و در واقع، همانطور که در جانورشناسی فقط «یک شیر» موضوع بررسی است، در الهیات و فلسفه هم فقط «یک بشر» موضوعیت دارد، و اگر به جای انسان شیر میبود، دغدغهی اصلی فلسفه شیرها میشد.» (ص. ۳۶۱)
حقا که چنین خودباوری و سعی بلیغی در خلق مطلقاً لغو و لاطائل نادر است: «مترجم» هم جهل کامل خود از فلسفهی آرنت را به رخ خواننده میکشد، هم ضعف زبانی خود را. ویراستاران اگر سرسری از پاراگراف نخست مقاله نمیگذشتند، با مهمل و گاه مضحکیافتن عبارتهای فارسی از مسئولیت مقابله با متن اصلی و ترجمهی دوبارهی درست آن شانه خالی نمیکردند.
هم human plurality به خطا «تکثر در نوع انسان» برگردانده شده، هم در ترجمه، پس از «نوع انسان»، واژهی انگلیسی human در پرانتز آمده. دو بار کلمهی مفرد man به «آدمیان» ترجمه شده، و به طرزی مضحک، قیدکردن کلمهی انگلیسی هم در میان پرانتز ضروری به نظر رسیده! مترجم با درنیافتن مقصود نویسنده، با سرهمبندی ناشیانهی کلمات خود را از زحمت زائد برای فهم معاف ساخته است.
مقصود آرنت در این پاراگراف این است: سیاست بر پایهی تکثّر انسانی بنا میشود. خدا آدم را آفرید، اما انسان بنا به طبع اجتماعی خود جامعهی انسانها را پدید آورد، در هیچ دورهی تاریخی یا پهنهی جغرافیایی نمیتوان به انسان برخورد، یعنی به تعریف فیلسوفان، حیوانی ناطق، که تک و تنها روی زمین زندگی کند. در جهان واقعیت، انسانی واحد هرگز نمیتوان یافت، آنچه همواره هست، انسانهایند، یعنی شماری بسیار از نوع انسان، که همه در همزیستی با یکدیگر به حیات خود ادامه میدهند. آرنت، بر سنت فلسفی و الهیاتی خرده میگیرد که همواره از «نوع انسان» پرسیده، و مسألههای انسانی را چنان پیش کشیده و پژوهیده که گویی در عالم خارج یک انسان، در مقام «ایده»، مثال یا سرنمون انسان وجود دارد، و هر حکمی دربارهی آن میٔتواند بر هر یک از افراد آدمی در هر زمان و مکانی صادق باشد. ارنت این سنّت را در طرح درست پرسش «سیاست چیست؟» از این رو ناکام مییابد که واقعیتِ تاریخی وجود انسانهای بسیار را سراپا نادیده میانگارد، و به جای اندیشیدن به جماعتِ انسانها به انسان واحد و نوعی انتزاعی میپردازد که مخلوقی ذهنی و بیگانه با زندگی عینی است، نه پدیدهای واقعی.
از نگاه آرنت، زمانی میتوان معنای سیاست را به پرسش گرفت که انسان را در قالب نوع انسان و موجودی واحد تصور نکنیم و انسانها را با تمام تکثری که دارند، در نظر آوریم، چرا که سیاست مسألهی انسان تنها نیست، بلکه فقط برای جماعت انسانها معنا مییابد، یعنی شماری از انسانها که عزم همزیستی با یکدیگر آنها را نیازمند کسب هنری بدین هدف میکند: همان «سیاست» (بنگرید به سیاست ارسطو، (III 9, 1280b33–12811a4)
آرنت صورتبندی از دیدِ وی نادرستِ مسألهی انسان در سنت فلسفه و الهیات را به نوعی مانند میکند که جانورشناسان از ماهیت جانورانی چون شیر میپرسند. در جانورشناسی پرسش از شیرها معنا ندارد، و به اقتضای روش و هدف این علم باید از «نوع شیر» پرسید، چون جامعهی شیرها -اگر بتوان چنین تعبیری را درست و واقعنما انگاشت- خارج از موضوع و دامنهی پژوهش جانورشناختی است. اما انسان بدون جامعهی شکلگرفته از انسانها تحقق خارجی نمیتواند بیابد، و همین طبع لاجرمِ اجتماعی اوست که انگیزه و مبنای طرح مسألهی سیاست است و بدان معنا میبخشد. این سیاستورزی است که بدون مکان امکان نمییابد: مکان سیاستورزی قلمرو عمومی است، جایی که کنش سیاسی همگان در آن رخ میدهد، و هر کس با کنش سیاسی متمایز خود تفرد و تشخیص خویش را به دیگران فرامینماید. کنش در «سبکهای از روابط انسانی» روی دادنی است، جایی که هم با گفتار و کنش مردم برساخته میشود، هم با «جهان مشترک» آنان: یعنی جهانی که از فضای فاصل «میان انسانها» شکل میگیرد.
این مضمون محوری را بارها در دیگر آثار آرنت میتوان یافت، تکرار و تأکید نقدی که به سنّت فلسفی و الهیاتی غرب میکند، و گسست از آن را به سبب عجز از طرح بهجای مسألهی سیاست، و گشودن راهی به یافتن پاسخهای شایان بدان موجه میانگارد، از جمله در وضع بشر، میان گذشته و آینده، و درسگفتارهای فلسفهی سیاسی کانت.
مترجم در کژفهمی مصطلحات و نیز گزارههای مهم ادامهی این نوشتار وحدت رویه دارد، و همینسان بدون هیچ محابای مهملگویی. از این رو، بیش از این نیازی به ترجمهسنجی نیست، باقی این غزل را ای «خوانندهی شریف»! زین سان همیشمار!
تنها این آرزو میماند که کاردانی دانشور همت کند و با دقت فلسفی و زبانی فراخوری از نو متن کامل جستار، و بل سراسر این کتاب را به فارسی برگرداند.