«کتاب صلح» در کرج برای گرامیداشت بیست سال فعالیت فرهنگی علی عبداللهی مراسمی برگزار کرد (۵ مارس) که من هم در آن شرکت کردم. جمعیت انبوهی آمده بود که انتظار نداشتم. لوریس چکناواریان و عباس پژمان در این مراسم سخنرانی کردند. محمود دولتآبادی هم آمده بود. من هم چند کلمهای حرف زدم. این متن حرفهای من در آن مراسم است:
علی عبداللهی شعری دارد به اسم خاطرات انزوا که لابد خیلی از شما آن را شنیدهاید. عبداللهی این شعر را حدود پانزده سال پیش گفته که پای راستش شکسته بود و به همین دلیل مدتی خانهنشین بود. این شعر که شاید ده خط هم بیشتر نیست یکی از شعرهای خوب علی عبداللهی است که ماندگار شده و من در جاهای مختلف دیدهام که خیلی از دوستان آن را حفظ هستند و نقل میکنند. حالا من این شعر را میخوانم و چند کلمهای راجع به رابطۀ این شعر با خود علی عبداللهی صحبت میکنم.
کفش پای راستم به مرخصی رفته است
نه چارپایم حالا
نه دو پا
در تثلیث ازلی نیچه میخوانم
شبها به خوابم میآید و میگوید سبیلمالت میکنم!
روزهاست که تلفن روی پیغامگیر است
امان از صاحبخانۀ سمج!
با میله بافتنی پایم را میخارانم
از راست هیچ خیری ندیدهام
چپ
همیشه چپ بوده است
خستهام خسته
در این تقابل سهتایی:
راستدستی
چپفکری
هیچباوری
من بیست سال است که علی عبداللهی را میشناسم. روزها و شبهای طولانی را با هم گذراندهایم و با شناختی که در این بیست سال از او دارم، میتوانم بگویم که این شعر تصویر درستی از حال و روز خود علی عبداللهی است. تأکید من بیشتر بر بخش پایانی این شعر است که میگوید: از راست خیری ندیدهام/ چپ همیشه چپ بوده است/ خستهام/ خسته/ در این تقابل سهتایی:/ راست دستی/ چپفکری/ هیچباوری.
این راستدستی و چپفکری و هیچباوری به عقیدۀ من رئوس زندگی فکری علی عبداللهی را تشکیل میدهد و عبداللهی همیشه در چارچوب همین اصول حرکت کرده. در واقع این اصول مثلثی ساخته که علی عبداللهی همیشه در دل همین مثلث زندگی کرده و تلقی او از این اصول او را به یک مرد خیلی اخلاقی تبدیل کرده. مردی آرام و بیهیاهو و ساده و فروتن و عاری از تعصب و اهل مدارا و پایبند به آرمانهای اخلاقی و انسانی. اینها خصوصیاتی است که فکر کنم بیشتر دوستانی که در اینجا جمع شدهاند، در علی عبداللهی سراغ دارند.
عرض من این است که بخشی از این خصوصیات حاصل زندگی علی عبداللهی در دل این مثلث راستدستی و چپفکری و هیچباوری است. راستدستی به معنای حرکت در مسیر راست و درست در چارچوب عقل جمعی. به معنای عملگرایی و واقعبینی و دوری از افراط و تعصب در مناسبات اجتماعی و حتی فردی. من این راستدستی را بارها در علی عبداللهی دیدهام و واقعاً یکی از اصولی که عبداللهی برای خودش دارد، همین راستدستی است، ولو اینکه همان طور که خودش میگوید، خیری از آن ندیده. پارهای از خصوصیات اخلاقی علی عبداللهی، از جمله اینکه خیلی اهل مداراست، خیلی زود میبخشد و فراموش میکند، نتیجۀ پاببندی او به این راستدستی است. من بارها دیدهام که اشخاصی در حق او اجحاف کردهاند، ناجوانمردی کردهاند، نارو زدهاند، ولی عبداللهی، اگر هم دلخور میشود، به روی خودش نمیآورد. باز با آنها از در دوستی وارد میشود. رفاقت میکند. همۀ آن بدیها را ندیده میگیرد. این نتیجۀ همان راستدستی است. نتیجۀ همان واقعبینی و عملگرایی است. اما چپفکری به معنای پایبندی به آرمانهای اخلاقی و انسانی است و گمان کنم توضیح بیشتری لازم ندارد. همۀ ما علی عبداللهی را میشناسیم و از پایبندی او به آرمانهای اخلاقی و انسانی خبر داریم. با چپفکری هم بیگانه نیستیم و خود ما هر عقیدهای هم که داشته باشیم، هنوز با میراث همان چپفکری زندگی میکنیم.
اما هیچباوری.
هیچباوری نتیجۀ تلاش مذبوحانهای است که برای درک معنای زندگی داریم. از طرفی دنبال معنای زندگی میگردیم و از طرفی میدانیم که زندگی بیمعناست. این تعارضی است که بشر از اولین روزی که خودش را شناخته با آن روبرو بوده و سعی کرده برایش جوابی پیدا کند. سه تا جواب هم بیشتر ندارد. یا به خودمان بقبولانیم که جهان معنا دارد، ولی آن معنا دور از دسترس تجربۀ بشری است و با تجربۀ بشری نمیتوان به آن دست یافت. یا تصمیم بگیریم بمیریم و خودمان را از شر این زندگی بیمعنا خلاص کنیم. یا به این نتیجه برسیم که زندگی بیمعناست، ولی ما با علم به اینکه زندگی بیمعناست، چارهای نداریم جز اینکه زندگی کنیم و دنبال معنایی برای زندگی بگردیم. این همان هیچباوری است که علی عبداللهی در شعرش از آن یاد کرده. یکی از رئوس همان مثلثی است که گفتم در دل آن زندگی میکند. خب من به تبعات فکری و فلسفی این هیچباوری کاری ندارم. اینکه این هیچباوری چه تأثیری در افکار و عقاید علی عبداللهی داشته، موضوع بحث من نیست. موضوع بحث من تأثیری است که این هیچباوری در زندگی شخصی او داشته. با شناختی که من از علی عبداللهی دارم، اولین نتیجه این هیچباوری این بوده که علی عبداللهی چون میداند جهان آنقدرها هم معنادار نیست، خیلی آسانگیر شده. خیلی فروتن شده. چه در مناسبات اجتماعی و چه در روابط فردی خیلی با فروتنی برخورد میکند. به نظرم این مسئلۀ خیلی مهمی است.
سخنم را کوتاه کنم. دوست مشترک ما، علی عبداللهی، مردی آرام و بیهیاهو و ساده و فروتن و اهل مدارا و پایبند به آرمانهای اخلاقی و انسانی است و همه این خصوصیات اخلاقی نتیجۀ زندگی او در دل این مثلث راستدستی و چپفکری و هیچباوری است.