کاوه شریفی
نقدی که در ادامه میآید در شمارهی نوروزی مجلهی زنان امروز، در صفحههای ۹۲ تا ۹۴ منتشر شده است. نویسنده علاوه بر نقد کتاب، توجه خوانندگان را به فرآیند نشر و نقد کتاب جلب کرده است:
آنا گاوالدا نویسندهی محبوبی است. چه در کشورش فرانسه و چه در خیلی کشورهای دیگر و از جمله در ایران. از هشت سال پیش که برای اولینبار کتابی از او به فارسی منتشر شد تا امروز کتابهایش همیشه جزو پرفروشهای کتابفروشیها بودهاند. دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد اولین مجموعه داستان او به چاپ سیزدهم رسیده، من او را دوست داشتم اولین رمانش به چاپ نهم و گریز دلپذیر رمان دیگرش به چاپ هفتم. آنا گاوالدا حتی از جمله نویسندگانی است که نوشتههایش به شبکههای اجتماعی راه پیدا کرده و جملههایی از کتابهایش بهعنوان جملههای قصار در صفحههای فیسبوک و گروههای وایبری دستبهدست میشود.
این یادداشت نگاهی است به ترجمهی پرفروشترین کتاب گاوالدا در ایران:
دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد
ترجمه الهام دارچینیان
نشر قطره
این کتاب مجموعهایست از ۱۲ داستان کوتاه. اولین کتابی است که گاوالدا نوشته و تا حالا حدود یک میلیون نسخه در فرانسه به فروش رفته است. خانم دارچینیان این کتاب را از زبان اصلی (فرانسوی) به فارسی برگردانده است. او در مقدمهی کتاب بعدی که از آنا گاوالدا ترجمه کرده (من او را دوست داشتم) نوشته که نقدهای مثبتی که بر کتاب و ترجمهاش نوشته شده باعث شده تصمیم بگیرد کتاب دیگری از آنا گاوالدا را هم ترجمه کند. قطعاً حدود ۳۰ چاپ از سه کتاب آمار بسیار خوبی است و نشان میدهد خوانندگان این کتابها را دوست داشتهاند و با ترجمهی آنها هم مشکل جدی نداشتهاند. بنابراین، این نقد به نوعی نقدی همهجانبه است بر بخشهای مختلف صنعت نشر در ایران. از مترجم و ناشر گرفته تا منتقدین و حتا خوانندگان.
تلاش من در این یادداشت این است که نشان دهم ترجمهی خانم دارچینیان از کتاب خانم گاوالدا نه تنها ترجمهی خوبی نیست بلکه غلطهای واضحی که در آن وجود دارد، آدم را در مورد میزان تسلط مترجم به زبان اصلی کتاب به شک میاندازد. مثالها در پایان یادداشت آمدهاند و خواننده میتواند قضاوت کند. با فرض اینکه با داوری من در مورد این اشتباهات واضح موافق باشید، سؤال بعدی این است که ناشر پرسابقه و فعالی مثل قطره که اتفاقاً کتابهای متعددی از زبان فرانسه به فارسی منتشر کرده، نباید اولین بار که ترجمه این کتاب را از خانم دارچینیان تحویل میگرفته آن را به ویراستاری نشان میداده تا دربارهی صحتش اظهارنظر کند؟ بهخصوص که خانم دارچینیان در آن زمان مترجمی کاملاً تازهکار بوده و غلطهای همان چند صفحهی اول کتاب آنقدر هست که ویرایش کتاب را لازم کند.
مرحلهی بعد زمانی است که کتاب منتشر شده و اتفاقاً از آن استقبال شده است. این همه صفحهی ویژهی کتاب در روزنامهها و مجلهها درباره این کتاب نوشتهاند اما دستکم من ندیدهام که در هیچکدام نقدی جدی بر ترجمهی این کتاب وارد شده باشد؛ که اگر شده بود ناشر به این فکر میافتاد که در یکی از این سیزده چاپ کتاب را ویرایش کند.
و در آخرین حلقه هم خوانندگان هستند که البته در این میان کمترین تقصیر متوجهشان است. واقعیت این است که بخش عظیمی از خوانندگان ادبیات داستانی خارجی در ایران، خوب یا بد، به مترجمان و ناشران اجمالاً اطمینان دارند و فرض میکنند کتابی که منتشر شده حتی اگر فارسی روانی نداشته باشد، به متن اصلی وفادار بوده و غلط ترجمه نشده است. نقدهایی هم که در این دههها بر ترجمههای مختلف نوشته شده عموماً در دایرهی خود مترجمان و اهالی نشر باقی مانده و مخاطب عام آنها را نخوانده است. حالا که روزبهروز تعداد ناشرها و مترجمها بیشتر میشود و کار به جایی رسیده که از بعضی کتابهایی که در دنیا گل میکنند ظرف چند هفته یا چند ماه بیش از یک ترجمه منتشر میشود، امیدوارم نقد ترجمه هم جدیتر گرفته شود تا خوانندگان ادبیات در میان این همه کتاب معیاری برای گزینش داشته باشند. و امیدوارم این نقدها باعث شود هم مترجمها و هم ناشرها دقت بیشتری در زمان ترجمه و انتشار اثر به خرج دهند.
نمونههایی از اشتباههای این ترجمه:
نجف دریابندری عزیز جایی گفته بود سر تا ته هر ترجمهای را که بجوری چند غلط میتوانی در آن پیدا کنی. برای رفع این شبهه، در این یادداشت فقط ترجمه اولین داستان این مجموعه را بررسی کردهام که عنوانش هست در حالوهوای سنژرمن و حجمش حدود چهارده صفحه. یعنی همهی این ایرادها در چهارده صفحهی اول کتاب است و بس. گرچه بقیهی کتاب هم وضع بهتری ندارد. این را هم تأکید کنم که اینها همه اشکالهای ترجمهی این چند صفحه نیست. من فقط واضحترین موارد را که جملهی فرانسوی اساساً چیزی متفاوت و بعضاً کاملاً برعکس به فارسی برگردانده شده آوردهام (که بعضی از آنها واقعاً باورنکردنی است). وگرنه اشتباه در ترجمهی زمان فعل یا اشیا و اسامی خاص در همین چند صفحه به چشم میخورد که اگر میخواستیم همهی آنها را ذکر کنیم از حوصلهی خوانندگان خارج بود. ضمن اینکه همین موارد ذکر شده عیار این ترجمه را به خوبی نشان میدهد.
در هر مورد ابتدا ترجمه خانم دارچینیان را آوردهام، بعد اصل فرانسوی جمله را و بعد ترجمهی پیشنهادی. ضمناً ترجمهی پیشنهادی را، جهت اطمینان، سه مترجم و ویراستار دیدهاند و میتوانید مطمئن باشید با اصل فرانسوی یکی است.
ترجمه کتاب ــ گلگندمهای ظریف سنژرمن را میپرستید، آن هنگام که از این شبهای دلانگیز و نویدبخش دلتان غنج میرود، مردانی که به گمانتان مجرد میآیند و کمی هم بدبخت. (صفحه ۱۵، سطر ۹)
Vous adorez les petites bluettes. Quand on vous titille le coeur avec ces soirées prometteuses, ces hommes qui vous font croire qu’ils sont célibataires et un peu malheureux.
ترجمه درست: میدانم شما عاشق اینجور داستانهای عشقی هستید؛ داستانهایی که قلبتان را با شرح شبهای پرشور و نویدبخش و مردهایی که خودشان را مجرد و کمی بدبخت جا میزنند، به لرزه درمیآورد.
ترجمه کتاب ــ بینظیرترین زوج به نظر میآمدیم. (صفحه ۱۶، سطر ۶)
Nous étions du côté pair , le plus élégant.
ترجمه درست: طرف پلاکهای زوج بلوار بودیم که ساختمانهایش اعیانیترند.
ترجمه کتاب ــ [این شعر] هر بار همینطور تمام میشود. (صفحه ۱۷، سطر ۳)
A chaque fois, ça m’achève.
ترجمه درست: [این شعر] هر بار دگرگونم میکند.
ترجمه کتاب ــ بله، کمی عصبی بودم. مانند دختری ناشی که میداند آرایش مویش ضایع شده. (صفحه ۱۹، پاراگراف آخر)
Un peu nerveuse comme une débutante qui sait que son brushing est raté.
ترجمه درست: کمی عصبیام، مثل آرایشگر تازهکاری که فهمیده کارش را خراب کرده.
ترجمه کتاب ــ هوا گرگ و میش است، بلوار آرام است، از آنهمه اتومبیل اثری نیست. (صفحه ۲۰، سطر ۶)
Entre chien et loup, le boulevard s’est apaisé et les voitures sont enveilleuse.
ترجمه درست: هوا کمکم دارد تاریک میشود، بلوار خلوت شده و اتومبیلها چراغهایشان را روشن کردهاند.
ترجمه کتاب ــ میزهای کافهها دوباره پُر میشوند… (صفحه ۲۰، سطر ۸)
On rentre les tables des cafés…
ترجمه درست: پیشخدمتهای کافهها دارند میزها را میبرند تو…
ترجمه کتاب ــ … چند بنّا با لباس کار به چشم میخورند که گویی میخواهند هنوز اندکی ساعتهای تنهایی و پیری را به تعویق بیندازند… (صفحه ۲۱، سطر ۲)
…quelques maçons dans leurs cottes tachées qui repoussent encore un peu l’heurede la solitudeou de labobonne…
ترجمه درست: … چند تا کارگر با لباسکارهای کثیف نشستهاند و پیش از رفتن به سراغ اهل و عیال، از آخرین لحظات تنهاییشان حداکثر استفاده را میکنند…
ترجمه کتاب ــ … مشتریهایِ پیر همیشگی با انگشتهای زردشده که حال همه را با پیشپرداخت ۴۸ فرانکیشان برای رزرو میز به هم میزنند. (صفحه ۲۱، سطر ۴)
et des vieux habitués aux doigts jaunis qui emmerdent tout le monde avec leur loyer de 48. Lebonheur.
ترجمه درست: … مشتریان پیر قدیمی با انگشتهای زرد یکریز از کرایههای ارزان سال ۱۹۴۸ میگویند و کفر همه را درمیآورند.
ترجمه کتاب ــ از خود میپرسم شاید بهتر باشد اینجا نمانم. (صفحه ۲۱، سطر ۱۴)
je me demande si je ne ferais pas mieux de rester là.
ترجمه درست: به خودم میگویم اگر همینجا بمانم بهتر نیست؟
ترجمه کتاب ــ پیراهن یقهبرگردان طوسیرنگ از جنس کشمیر به تن دارد. جای شکستگی در آرنجش و جای زخم کوچکی روی مشت راستش دارد. احتمالاً یادگار دوران بیست سالگیاش است… (صفحه ۲۳، خط آخر)
Il porte un col roulé gris en cachemire. Un vieux col roulé. Il a des pièces aux coudes et un petit accroc près du poignet droit. Le cadeau de ses vingt ans peut-être…
ترجمه درست: پولور یقهبرگردان خاکستری کشمیر به تن دارد. پولورش کهنه است. سر آرنجها چرمدوزی شده است. پارگیای هم نزدیک مچ راست به چشم میخورد. احتمالاً هدیهی بیست سالگیاش بوده…
ترجمه کتاب ــ پس منِ بدبخت اینجا چهکار می کنم!!! (صفحه ۲۶، خطوط آخر)
Qu’as-tu donc fait là malheureux !!!
ترجمه درست: پس فکر میکردی چی، بدبخت؟!!
ترجمه کتاب ــ انگار چیزی نشده است. انگار دارد دوستدخترش را تا تاکسی همراهی میکند… با خود میگوید دستش را میگیرم تا گرم شود و در شب پاریس با هم گپ میزنیم… بله این درسها را تقریباً تا آخر از بَرم. (صفحه ۲۷، سطر ۱۱)
Comme si de rien n’était. Genre je raccompagne une bonne copine à son taxi, je frotte ses manches pour la réchauffer et je devise sur la nuit à Paris… La classe presque jusqu’au bout.
ترجمه درست: انگار آب از آب تکان نخورده. از آن آدمهایی است که دختری را تا تاکسی همراهی میکنند و با محبت تمام دستهای یخکردهاش را گرم میکنند و با دخترک از شبپرسههای پاریس حرف میزنند… تا آخر از تک و تا نیفتاد؛
ترجمه کتاب ــ به قوطیهای کنسرو تخیلاتم لگد میزنم. (صفحه ۲۸، سطر ۶)
Je donne des coups de pied dans des boîtes de conserve imaginaires.
ترجمه درست: توی خیالم، به قوطی خالی کنسرو لگد میزنم.