پویان
راز
شرق بنفشه ی مندنی پور را بسیاری به مثابه ی داستان عشقی بد-وقت و بیهنگام میخوانند. عشق ذبیح و ارغوان متعلق به صفحات کتابهای ادبیات قدیم فارسی ست؛ ولی در دوره ای رخ می دهد که کسی قدر عشق را نمی داند – در دوره ی ما خوانندگان داستان که میراثدار ناخلف آن ادبیاتیم. ذبیح و ارغوان و عشقشان، نه به شیرازِ سالهای پس از جنگ که به صفحات تذکره الاولیا متعلق اند—کتابی که با آن داستان به پایان میرسد به نشانه ی آنکه ذبیح و ارغوان از اولیایند و عشقشان، کرامت است و مرگشان، فنا.
آنچه تفسیر مرسوم داستان بدرستی در مییابد همین ناهمزمانی و بد-وقتی ست و آنچه اشتباه میبیند—یا نمیبیند— دلیل پسِ پشتِ این بیهنگامی ست. بیهنگامی ذبیح و ارغوان و عشقشان و عدم تعلقشان به زمانه ی داستان، حاصل تفاوت در رابطه ی «خود» و «نوشته» است و نه تفاوت در معنای عشق در دو دوره ی متفاوت تاریخی. داستان، دو گروه انسان را به دو نوع نوشته متصل میکند: (۱) ذبیح و ارغوان را به کتابهای کتابخانه ی حافظیه و (۲) ما خوانندگان را به داستان شرق بنفشه و کتابهایی که در آنها ذبیح و ارغوان با رمز پیامهایشان را رد و بدل میکنند.
آنچه برای ما—همعصران ذبیح و ارغوان—مهم است، معنای متن است: معنای داستان شرق بنفشه (همانطور که در این نوشته و نوشته های دیگر درباره ی داستان مشهود است) و درک بینامتنیت داستان و اینکه چطور مندنی پورِ نویسنده، شازده کوچولو و بوف کور و چه و چه را در متن داستانش به هم گره میزند. در برابر، آنچه برای ذبیح و ارغوان مهم است، مادیت حروفند—هرآنچه جز معنای متن؛ چراکه برای آنها کتابها مجموعه ای از حروفند و بس که بعضیشان را با نقطه های بنفش بدل به رمز میکنند. معنا، جایگاه مهمی در این معادله ندارد چراکه مثلاً در جایی از داستان ارغوان به رمز مینویسد که باید منطق الطیر را برای آزمونش میخوانده امّا هیچ از کتاب نفهمیده؛ چرا که هرچه دیده حروف رمز ذبیح بوده. اهمیت مادیت کتاب در داستان جور دیگری هم خود را نشان میدهد: برای ما مهم نیست که مندنی پور کدام نسخه ی بار هستی یا کدام چاپ خیام را منظور دارد؛ اما برای ذبیح و ارغوان فقط یک جلد از همه ی چاپها و نسخه های موجود مهم است: باقی همه بی ارزشند چراکه رمزی در آنها نوشته نشده و زیر هیچ حرفیشان نقطه های بنفش نیست.
دستِ آخر اینکه ما–خوانندگان شرق بنفشه و معاصران ذبیح و ارغوان—دنبال «فهم» داستانیم (همان کاری که من اینجا مشغولش هستم)؛ در حالیکه ذبیح و ارغوان دنبال فهم کتابهایی که از کتابخانه قرض میگیرند نیستند—آنها برعکس خواسته یا ناخواسته کتابهای کتابخانه ی حافظیه را زندگی میکنند. زندگی ارغوان و ذبیح میشود تقلیدی از زندگی قهرمانهای کتابها: زندگی لیلی و مجنون، زندگی شازده کوچولو، زندگی اولیای تذکره الاولیا. برای ما شرقِ بنفشه، داستان قشنگ پُرمعنایی ست؛ برای ذبیح و ارغوان کتابها راهنماهایی قدرتمند و نقشه ی راهِ آینده شان است. «ذهنِ» ما—معاصران ذبیح و ارغوان—میخواهد که بر واژگان داستان شرق بنفشه تسلط داشته باشد تا معنایشان را بفهمیم؛ حال آنکه واژه ها بر «تن» ذبیح و ارغوان –بر مرگ و زندگیشان—تفوّق و قدرت دارند.
شرق بنفشه، داستان تفاوت معنای عشق در دو دوره ی تاریخی نیست؛ بلکه داستان تفاوت در رابطه ی بین خود و نوشتن است که دو عصر متفاوت را پدید می آورد. مشهور است که لاکان گفته: کوچکترین تغییری در رابطه ی بین انسان و دال، تمام مسیر تاریخ را تغییر میدهد. تفسیر غالب شرقِ بنفشه تعلّق ذبیح و ارغوان و معاصرانشان را به دو دوره ی متفاوت تاریخی درست تشخیص میدهد؛ امّا به جای آنکه این ناهمزمانی را در رابطه ی بین آدمها و واژگان مکتوب جستجو کند، آنرا در تفاوت در معنای عشق میابد.
پرسش اصلی اما اینجاست که آیا تناظری یک به یک بین دوره های تاریخی و روابط بین خود و نوشتن وجود دارد؟ آیا دوره ای که ما در آن به سر میبریم به کلی با نوع رابطه ای که ذبیح و ارغوان با نوشته ها دارند بیگانه است؟ آیا «رژیم نوشتن» مدرن جایی برای رابطه ای که ذبیح و ارغوان با نوشته برقرار میکنند ندارد؟