این مطلب رو بعد از دیدن چند استتوس در این مورد در چند روز اخیر نوشتم و بخصوص بعد از دیدن استتوس یکی از دوستان که خیلی به نظرش احترام می گذارم. چون مطلب قبلی ای که نوشتم از طرف دوتا دوست دیگه ممکن بود برداشت منفی بشه، گفتم این رو اول بنویسم که منظورم کوبیدن شخص بخصوصی نیست و اتفاقا بخاطر این که اکثر افرادی که شبیه این مطالب رو ازشون خوندم آدم های باهوشی هستند، این رو نوشتم که شاید واقعا به درد بخوره. لطفا احساساتتون جریحه دار نشه…
چند وقتیه که یک نگاهی به قضایای قدیمی «ما چگونه ما شدیم؟» و «چرا اونا پیشرفت کردند و ما نکردیم؟» و یا بقول حرفه ای ترش the Great Divergence بین عامه ایران، بخصوص متفکرین و روشنفکران وطنی، خیلی دوباره بالا گرفته. من اینجا فقط یک جنبه قضیه برام مهمه، اون هم بالا گرفتن تفکرات ۸۰ سال پیشه با پیچش در قالب قسمتی از تئوری های مدرن (و فقط قسمتیشون، چون الان کسی وقت نداره دیگه چیزی رو کاملا یاد بگیره!) و ارائه دوباره اش به عنوان «واقع بینی» و مثلا برخورد غیرکلیشه ای و ضد «روشنفکرگرایانه» و در واقع نهادینه کردن یک نوع ارتجاع خیلی خیلی مشکل دار. من برای این موضوع راه حلی نمی بینم غیر از کتاب خوندن و یادگرفتن و بخصوص یک کمی ریشه ای تر به این مسائل پرداختن، نه فقط از دریچه افکار آلن دو باتن و سلاووی ژیژک. بخاطر همین در اینجا فقط سعی می کنم چندتا کتاب توصیه کنم. شما رو به خدا، دارم تقریبا التماس می کنم و منظورم اصلا این نیست که من «راست» می گم، فقط ازتون خواهش می کنم این چندتا کتاب و نوشته رو بخونید.
اینی که روشنفکران دهه چهل و پنجاه مدرنیسم زورکی اواخر دوره قاجار و اوایل دوره رضاشاه رو نقد کردند و بعد از انقلاب (یا حتی قبل از انقلاب) این یک ایدئولوژی وحشتناک و باعث یک عقب گرد غلط و ضدیت با «غرب» شد معنیش این نیست که حالا مخالفت با این ایدئولوژی باید باعث این بشه که ما اون مدرنیته زورکی و بدون «بستر» context رو خوب و منزه بدونیم. اگر می خواهید با سیر افراطی ضدغرب گرایی که باهاش بزرگ شدید و در مدارس بهتون تلقین شد مبارزه کنید، راهش این نیست که فقط با انتخاب این مخالفت به عنوان ستون اخلاقیتون، دور برعکس بزنید. راه حل مبارزه با تفکر خراب اون «مدرس» ساکن لندن، تبدیل شدن به اون «متفکر» ساکن امریکا نیست. قبل از این که مبانی تئوریک تفکرات پست کلنیال رو فقط به صورت هضم شده از دهان فلان «فعال» بشنوید و بخاطر اینکه بوی گندش داره خفه تون می کنه، دقیقا برعکسش رو باور کنید (واکنش طبیعی ناشی از «اخلاقیت معکوس» ۴۰ سال اخیر)، اول خودتون برید و اون مبانی تئوریک رو بخونید. ازتون خواهش می کنم!
Pomeranz, Kenneth. The Great Divergence: China, Europe, and the Making of the Modern World Economy: Princeton University Press, 2009
Chakrabarty, Dipesh. Provincializing Europe: Postcolonial Thought and Historical Difference. Princeton University Press, 2009
Parthasarathi, Prasannan. Why Europe grew rich and Asia did not: global economic divergence, 1600–۱۸۵۰. Cambridge University Press, 2011
Wolf, Eric R. Europe and the People without History. Univ of California Press, 2010
Blaut, James M. The colonizer’s model of the world: Geographical diffusionism and Eurocentric history. Guilford Press, 2012
Wallerstein, Immanuel. World-systems analysis: An introduction. Duke University Press, 2004
ضمنا «مقدمه» کتاب چاکرابارتی که خیلی مهمه و اصل حرف رو می زنه، بطور مجانی اینجا هست:http://press.princeton.edu/chapters/i8507.pdf
مرسی از سورنا Surenā Parhām
——————
کتابهای دیگری که در کامنتهای این مطلب پیشنهاد شده است:
Hodgson, Marshall GS, and Edmund Burke. Rethinking world history: Essays on Europe, Islam and world history. Cambridge University Press, 1993