مهدی جامی
سرمدده
(رمان در قالب حکایه ها)
نوشته بهمنیار
با مقدمه و ویرایش شهزاده سمرقندی و مهدی جامی
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۵
قرار نبود که من هیچ دخالتی در این کتاب داشته باشم. متن از سیریلیک به فارسی برگردان شده بود و ناشر صفحه آرایی کرده بود و شهزاده هم پیشگفتاری نوشته بود تا کتاب به ایرانیان و فارسی خوانان دیگر معرفی شود. اما وقتی شهزاده کتاب را برای وارسی پیش از چاپ بازخوانی می کرد متوجه شماری از خطاها شد. گفت خطاها یا کلماتی را که تردید دارد درست باشد مشخص می کند تا من آنها را مرور کنم. به این ترتیب من وارد کار ویرایش این متن شدم و به تفاریق دو سه ماهی به آن مشغول بودم.
امروز می توانم بگویم که سرمدده خواننده ای صبور می طلبد. و در مقابل این صبر و شکیبایی ارمغان بزرگی می بخشد که دنیای رنگارنگ این سلسله داستان است. داستانی که آنقدر به زندگی مردم عادی نزدیک است که آدمها را می توان لمس کرد و با آنها زندگی کرد. این خصلت هر داستان خوبی است. اما این داستان پشت زبانی پنهان است که اگرچه فارسی است اما فارسی دیگری است. فارسی پرورده شده در سرزمینی است که تفاوتهای مهمی با ایران و سیر و سرنوشت زبان در آن دارد. بعلاوه داستانی است که بر اساس اصول ذهنی و گفتمانی دیگری نوشته شده است که ایجاب می کرده زبان هر چه بیشتر مردمی باشد. سرمدده نه تنها جهان تاجیکی دارد که زبان تاجیکانه دارد. برای خواندن این زبان و برقراری ارتباط با آن باید بردبار بود. بعد آرام آرام چنان در خواننده نفوذ می کند که دیگر نمی خواهد کتاب را ببندد. و وقتی می بندد در همان جهان سیر می کند تا باز دوباره به سراغ ادامه داستان یا داستانی دیگر برود.
برای کسی که زبان فارسی برایش عزیز باشد، و خواننده مطلوب سرمدده چنین خواننده ای است، گذشته از آشنایی با دهی که نمایانگر جهان تاجیکانه است با زبانی آشنا می شود که پرورش غریبی پیدا کرده و غریبی اش دلنشین است و با همه آشنایی زدایی اش گاه یکسره فارسی است بدون کلمه ای از زبانی دیگر. گویی متنی بازمانده باشد از قرون پیشین و امروز نسخه شناسی دارد آن را می خواند و کشف می کند و لذت می برد از توانایی هایی که در این زبان بوده و در میان مردم او فراموش شده است. این کتاب از این نگر گنجینه ای است. گرچه از نگر داستان نویسی هم در شمار کارهای بزرگ فارسی در سده اخیر است.
این که سالها طول کشیده تا این گنجینه از صورت سیریلیک و ناشناس خود به صورت خط فارسی و آشنا درآید خود داستان دردناک جدایی ها ست. اگر این اثر از هم آغاز به خط نیاکان منتشر شده بود چه بسا امروز دهها نمونه خود را در ایران بوم آفریده بود. امروز هم که این کتاب به خط فارسی در اختیار ما ست دیر است. ولی کشف جهان داستان تاجیکی با آن اتفاق خواهد افتاد و امکاناتی که زبان پرورده و سخته و نافذ بهمنیار در اختیار ما می گذارد. این زبان یکراست تاجیکانه هم نیست و بهمنیار در آن تصرف بسیار کرده است و طبعا آفریده خلاقیت نویسنده است اما چیز بجز زبان تاجیکانه هم نیست. آفریدن چنین اثری به فارسی امروز در ایران غیرممکن بوده است. این جوان برومندی است که در دامن کوههای تاجیکستان برآمده و بالیده است.
هدف من از این یادداشت آشنا کردن خواننده ایرانی با شماری از ویژگیهای این “فارسی دیگر” است تا خواندن کتاب در پرتو این آگاهی زبانی برایش هموارتر شود. نخست برخی نمونه ها از جمله های فارسی سره را می آورم که ببینید گاه چطور یک تعبیر خاص فهم آن را مشکل می کند:
«خدا ناکرده، این سوداگرها رو و آ را بس کنند، نمی دانم، چه پیش می آید.»
تعبیر “رو و آ” تعبیر آشنایی نیست. کمی مکث لازم دارد تا متوجه شویم که منظور رفتن و آمدن است. گره فهم جمله باز می شود و ما با شیوه تاجیکانه کاربرد این تعبیر آشنا می شویم که واژه را تا آخرین حد ممکن تراش داده است. نمونه ای دیگر:
«خربزهٔ چرس از رسش کارد دوکفان می شود.»
یعنی خربزه ترد از رسیدن کارد دو تکه می شود / کارد به خربزه ترد بزنی دو تکه می شود. و باز در این جمله:
«دو بر رویش لو لو در گرفته است.»
به این معنا که: دو طرف صورت اش سرخ سرخ آتش گرفت. که فعل درگرفتن یا درگیراندن به معنای آتش گرفتن / زدن طوری به کار رفته که برای فارسی تهران آشنا نیست.
اگر این جملات از یکسره فارسی بودن دیرفهم است، جملات دیگری هست که به سبب ناآشنایی در ساختار دیرفهم می شود. یکی از این ساختارهای پرشمار نوعی جمله بندی است که چه بسا از روسی گرفته شده (اما در انگلیسی هم نمونه دارد) و آن آوردن صفت به صورت نیم جمله (بدون فعل) است:
«اون تفنگ از ده آورده اش را از صاحبش خریده بود.»
یعنی آن تفنگی که از ده آورده بود.
همینطور در این نمونه ها:
«آسوده به آیینه چنان می نگریست که گویا تنها در جایش بودن یا نبودن آن را دانستن می خواست و بس.»
که در فارسی تهران می گوییم: آسوده به آیینه چنان می نگریست که گویا تنها می خواست بداند در جایش هست یا نیست و بس.
«به عکس در آیینه بودهٔ خود با انگشتِ اشارت تهدیدکنان این بیتها را خواند.»
که معادل است با: با انگشت اشاره به عکس خود در آیینه تهدیدکنان اشاره کرد و این بیتها را خواند.
«باد پیراهنش را الوانج می دهد، گیسوان دراز از زیر رویمال بیرون مانده اش را پریشان می کند.»
که در شیوه فارسی تهران می نویسیم: گیسوان درازش را که از زیر روسری بیرون مانده پریشان می کند.
مشکل دیگری هم که در این سلسله داستان خواهید دید زبان محلی است. طبعا زبان محلی هر شهر و روستایی را هم وارد داستان کنیم دیرفهم می شود و اختصاص به داستان تاجیکی ندارد. و این داستان تمام بر اساس شخصیت هایی نوشته شده که زندگی روستایی دارند و جهان و زبان آنها از عالم کشت و کار می گوید و زبان را هم به صورت خاص خود شکسته به کار می برند یا تکیه کلام های خاص دارند. برای همین در این داستانها تعبیرهایی مثل انه / منه / می گویمه / و مانند آن به کار رفته است. یا جمله هایی از این شمار:
«روز دراز خواب رفتگی ات خواب رفتگی، پاسوخته! اگر علفها را گاولیس کرده برند هم، پروا نداری!»
که آمیزه ای از شیوه خاص تاجیکی و فارسی سره و کاربرد فعل ساده است.
پایه این متن همان متن فارسی شده ای است که به همت دوستان و دوستداران بهمنیار در تاجیکستان فراهم شده است. کار من این بوده که تا حد ممکن تلاش کنم متن برای خواننده فارسی زبان ایران هموارخوان شود. امکان این که بتوان تمام متن را یکدست کرد وجود نداشته است یک دلیل آن این حقیقت ساده است که زبان تاجیکی امروز هنوز برای نوشته شدن به خط فارسی مشکل دارد. این مشکل نه در کلمات مشترک که در کلمات و تعابیر خاص تاجیکی (و نحوه ثبت مصوت ها در هر کلمه) و بویژه ثبت لهجه هایی است که در این کتاب از آنها استفاده شده است و در زبان تاجیکی رواج بسیار دارد. نحوه ثبت زبان روسی به خط فارسی هم خود مساله ای است که بر این مسائل می افزاید. برخی نشانه ها مثل استفاده از حرف بزرگ (کاپیتال) در خط سیریلیک هم – که برای مشخص کردن اسم خاص به کار می رود – در انتقال به خط فارسی از بین می رود و می تواند به ابهام معنایی بینجامد.
اولین مشکل البته واژه های ناآشنا ست. روشهای مختلفی برای معرفی واژه های ناآشنا یا کمتر آشنا به کار برده ام: اغلب آنها را به فهرست واژه های آخر کتاب افزوده ام که پایه آن را آقای عبدالخالق نبوی ریخته است. واژه نامه ایشان الفبایی نبود که الفبایی شد و دهها واژه تازه هم به آن اضافه شده است. اینها واژه هایی است که ویراستار تاجیکی گمان نمی کرده برای ایرانیان مشکل یا ناآشنا باشد. ولی هست!
در مورد واژه های روسی سعی کرده ام بلافاصله در پرانتز معنای آنها داده شود. گاهی حتی نیم جمله و یک جمله به روسی آمده که همین قاعده در باره آنها اجرا شده است. گاهی برای برخی واژه های فارسی تاجیکی خود بهمنیار یا ویراستار واژه را در پرانتز معنا کرده اند که آنها همه حفظ شده است و گاه نیز پرانتزهایی هم اینجا و آنجا اضافه شده است.
معنای برخی واژه ها به پانویس رفته است. بخصوص وقتی باید بیش از یک دو کلمه در معنای آنها نوشته می شده است. همین کار را در باره جمله هایی که از شدت فشردگی یا محلی بودن ممکن است دشوارفهم باشد انجام داده ام یعنی جمله را در پانویس معنا کرده ام.
در همه این موارد سوال از من بوده و جواب از شهزاده همسرم. بدون کمک او این کار غیرممکن بود. همچنین دوست نازنین ما خانم ملک زاد در آکادمی علوم تاجیکستان با مهربانی سوالهای ما را جواب داده اند زیرا برخی واژه ها و تعبیرها باید از طریق ایشان به اطلاع نویسنده می رسید تا خود معنای آن را روشن می کردند یا معنایی را که ما نوشته بودیم تایید می کردند. شماری از این دست واژه ها باز به کمک خانم ملک زاد معنا شده چون استاد بهمنیار کار را در مواردی به ایشان ارجاع داده است.
غیر از روشن کردن معنای واژه های ناآشنا، برای اینکه برخی واژه ها مانوس تر باشد صورت تاجیکی آنها اندکی تغییر کرده است. اینها معمولا واژه های فرنگی است که با لهجه روسی در میان تاجیکان رایج است و ما شیوه رایج فارسی تهران را رعایت کرده ایم مثلا به جای رکارد، رکورد آورده ایم و به جای بولاف، پاولوف و به جای هنس، گینس. اما سمفانی که صورت تاجیکی سمفونی است را حفظ کرده ایم یا شاکالاد را که صورت تاجیکی شوکولات است؛ چون احتمال بدخوانی اش کمتر است.
بهمنیار در نسخه فارسی، خود برخی از کلمات و عبارات را پیشاپیش ایرانی کرده است. مثلا فرودگاه به کار برده که در تاجیکی کلمه تازه ای است. اما همچنان انبوهی از واژه های تاجیکی وجود دارد که باید راهی برای آشناسازی آنها یافت. برخی واژه های تاجیکی از صورت فارسی تهران کمی دور است که در این موارد صورت فارسی تهران را یاد کرده ایم مثلا تُرنه را به صورت دُرنا در پرانتز آورده ایم تا روشن شود این همان واژه و همان پرنده است. برخی جاها نیز خواه ناخواه دوگانگی را قبول کرده و گذشته ایم مثل کشادن و گشادن. گاهی صورت اول را حفظ کرده ایم و گاهی صورت دوم را اختیار کرده ایم. همچنین در یک داستان صورتی از کلمه را برای بهتر خواندن در بار اول کمی تغییر داده ایم مثل نا-عیان به معنا نا-آشکار. اما در بارهای بعد به همان صورت ناعیان حفظ کرده ایم. برخی تلفظ ها که صورت عادی شده کلمات در فارسی تهران را تغییر می دهد در هر جایی که احتمال بدخوانی داشته عوض شده یا اصولا در سراسر کتاب یکدست شده است. مثلا “پل” به پول تغییر کرده یا “گریه” به گره تبدیل شده – و در بسیاری موارد هم صورتهای لهجه ای حفظ شده است و این مواردی است که دست زدن به شکل واژه اصالت آن را مخدوش می کرده است و حفظ آن بهتر از تغییر آن بوده. بنابرین تغییرات عمدتا در چارچوب آشناسازی محدود شده و اگر فکر کرده ایم که کلمه به اندازه کافی گویا هست تغییری در آن روا ندیده ایم.
یک نکته مهم در تفاوت تاجیکی با فارسی تهران مساله مصوتهای بلند و کوتاه است. یعنی در بسیاری از جاها که تاجیکان مصوت های بلند مثلا “ای” به کار می برند در فارسی تهران به “اِ” یا کسره تبدیل شده یا اصلا از قدیم صورت “کسره دار” به کار رفته و مانده است؛ مثل دیل / دل، آبیستن / آبستن، هوشدار/ هشدار، میقدار/ مقدار. همینطور عکس آن؛ مثلا: می نگرست/ می نگریست، گرید / گیرید، کُشک / کوشک، حله / حیله، زنگله / زنگوله، پچیده / پیچیده که در اسامی هم راه دارد: دقیانس / دقیانوس. و این وقتی در ساختار جمله نقش کلمات را جابجا کند دردسرسازتر است. بنابرین گاهی هست که در نوشته بهمنیار “روز چند” آمده و منظور “روزی چند” است. برخی جاها نیز ابهام بیشتر است:
«رخش وقت چارگامه می تاخت.» آیا منظور این است که رخش وقتی چارگامه می تاخت … یا منظور این است که رخش وقت چارگامه رفتن می تاخت…
گرایش تاجیکان به کاربرد افعال ساده هم گاه بر این ابهام می افزاید. در جمله بالا به معنای دوم در فارسی تهران می گوییم: به تاخت می رفت.
این موارد را هر جا که فکر کرده ام ممکن است خواننده را به دشواری اندازد تغییر داده ام. ولی این تغییر هم در همه موارد نیست. صرفا در مواردی است که خطا خواندن احتمال بیشتر داشته است.
روشن است که شیوه ویرایشی که من پیش گرفته ام کاملا حداقلی بوده است. سعی کرده ام اصولا غلط املایی باقی نماند (نسیب ها همه نصیب شود و تحدیدها همه تهدید و گزرها گذر و مانند آن) اما در باقی موارد احتیاط پیشه کرده ام تا متن هر چه بیشتر تاجیکی بماند. تنها جاهایی در متن دخالت کرده ام که فکر می کردم برای خواننده ایرانی دشوار است و باید به خواندن آسان تر متن کمک کرد. اما فکر می کنم می توان یک نسخه ساده شده از سرمدده هم آماده کرد که ویرایش در آن حداکثری باشد و آن را به زبان فارسی تهران نزدیک کند. چنان ویرایشی مثل ترجمه می ماند. ساختار ظاهری کلام به هم می خورد و به شیوه ای بیان می شود که اگر یک فارسی زبان ایرانی می خواست کتاب را بنویسد می نوشت. اگر فرصتی دست دهد ممکن است یک دو داستان این مجموعه را به این صورت برای خواننده عمومی آماده و منتشر کنم. اما حالیا بهترین راهنمای خواندن و درک این متن گوش کردن به یک دو داستان از زبان شهزاده است که خوانده و ضبط کرده تا به خریداران کتاب اهدا شود. اگر کتاب را خریده اید و نسخه صوتی این یک دو داستان را ندارید می توانید از ناشر درخواست کنید تا به رایگان برای شما ارسال شود.
این کتاب یکبار با اعتماد به همان نسخه تایپی که از تاجیکستان رسیده بود صفحه آرایی شد و بعد در بازخوانی متوجه شدیم که خطاهایش زیاد است و این طبعا کار ناشر را دو سه چندان کرده است. از حوصله ناشر و مصححان که یادداشتهای بسیار روی متن صفحه آرایی شده را یک به یک تصحیح کردند سپاسگزارم. همه ما تلاش کردیم تا این متن ارزشمند هر چه ممکن است برای خواندن به خط فارسی از خطا پالوده شود. اما اگر چه اطمینان دارم که خطاها کمیاب شده اما نایاب نیست! توضیحات واژگانی نیز با وجود آنکه در مسیر بازخوانی چند برابر شد اما باز حتما به واژه ها و جمله هایی بر می خورید که نیازمند تبیین و توضیح است. به این ترتیب یک متن نهایی از کتاب سرمدده شاید نیاز به تعلیقات مفصل داشته باشد و این در عهده آینده است. اما پیش از آن باید به دقت بحث کرد که متن های تاجیکی را باید به چه شیوه استانداردی به خط فارسی برگرداند تا کمترین دخل و تصرف در آن پیدا شود و تا کجا می توان بیان تاجیکی را به فارسی تهران نزدیک کرد. و این بحث آسانی نیست. چاپ فعلی اگر در حد معرفی کتاب به اهل زبان و ادب ایران نتیجه بدهد و آنها را تا حدی در لذت خواندن این متن شریک کند به هدف خود رسیده است.
——————————–
*برای درک بهتر فارسی سرمدده و ویژگی های آن می توانید به داستان “خوکخانه” که شهزاده خوانده است گوش کنید. این داستان در باره حضور کمونیسم در سرمدده و تلاش مقامات برای پرورش خوک در آنجا ست. این داستان از نظر آشنایی با طنز بهمنیار هم قابل توجه است: حکایه خوکخانه