تراش سوخته‌ها؛ داستان بی‌پناهی در شهر قم

معصومه میرابوطالبی
روزنامه ابتکار

تراش سوخته ها
بهروز انوار
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۵

جغرافیا محدودیت است وقتی از جایی بنویسی که همیشه یک ویترین بوده و پشت دخلش، زیر خروارها تاریخ و حماسه و فریاد، پنهان. اما انوار از ویترین گذشته و پشت دخل این شهر را روایت می‌کند. کاری ندارد ویترین چطوری بوده و چطوری قرار است به نظر بیاید. و اصلاً شاید به خاطر همین ویترین کارهای زیادی از همشهری‌های ما دیده نشده، او کار خودش را کرده و خیلی هم خوب از پس روایت گلابعلی برآمده.

“گلابعلی” شخصیت اصلی رمان، پسری است سرگردان در محله‌های قم. او مثل یک آونگ به زمان آویزان است. گلابعلی مدام در نوسان است. او بین مرگ، صحبت‌های معمولی روزمره و موتور سواری در نوسان است و این نوسان چقدر خوب و حرفه‌ای در روایت گیج وار پسرک نشست کرده است.

گلابعلی که خود راوی زندگی پر از نشیب و فرازش است گمشده‌ای است در زمان. پسری است با پدری گریخته، مادری کسل کننده و دنیایی خالی از دوست. رضا و میرزا و تقی و علی‌ای هستند اما باز هم نیستند. علی مترصد فرصتی است که ترک کند و دیگر آنها را توی خیابان نشناسد. میرزا کلاغ شومی است که جز خبر بد دادن، کاری با گلابعلی ندارد و رضا پسر حیران دیگری است شبیه گلابعلی با یک تفاوت. رضا خانواده‌ای دارد از فلکه میثم (بخوانید بالا شهر) که در نهایت با طناب او را از منجلاب بیرون می‌کشند و به منجلاب دیگری می‌فرستند. گلابعلی می‌ماند و رویایی از آیلار که آن هم نجات دهنده نیست. پس می‌ماند خودش و تقی. گلابعلی همان تقی است. همان کسی که بی خانواده و مرموز در زیر زمینی کوچک، در خرابه‌ای که هیچ کس حتی پلیس هم سراغش را نمی‌گیرد جای امنی ساخته است برای مردانی فراری تا پناهشان دهد و با هم تریاک بکشند.

روایت “تراش سوخته ها” حرفه‌ای پیش می‌رود. خیلی خوب محله‌های شهر قم، گرمای کشنده ظهر تابستان و مردان حیران در سه راه سرگردان قم را روایت می‌کند. حس راوی خیلی خوب در می‌آید و به همان خوبی به خواننده منتقل می‌شود.
نقطه ضعفی که شاید بتوان در این اثر به آن اشاره کرد کم رنگ بودن خط اصلی روایت است. خط اصلی قرار است به اتحاد گلابعلی و تقی برسد، اما گاه چنان تحت تاثیر حواشی قرار می‌گیرد که از دست خواننده خارج می‌شود. یعنی قرار نیست خواننده بتواند هر لحظه از داستان را پیش بینی کند و با آن پیش برود. کششی که خط اصلی ایجاد می‌کند گاه کمرنگ می‌شود و گاه از دست می‌رود. بعدتر نویسنده تلاش می‌کند دوباره خط اصلی را در خرده روایت‌ها پیدا کند و نشان دهد و برگردد به جاده اصلی.

از جنبه‌های روانشناسی رمان هم نمی‌توان نگفت که شاخصه پررنگی در اثر است. دلیل اینکه همه این شخصیت های قصه – یعنی رضا با این خانواده و گلابعلیِ بی خانواده، به همراه علی که هنوز به دنبال مقبولیت اجتماعی است و میرزا که ظاهراً مرد دنیا دیده‌ای است – به زیر زمین تنگ تقی و تریاک کشیدن پناه می برند، همه در روان‌های سرگردان این مردان است. مردانی که در ظاهر هیچ وجه مشترکی ندارند اما چه حسی است که آنها را بر سر یک سفره جمع کرده است. اینجا اعتیاد چیز عجیبی نیست، حتی یک بیماری هم نیست. یک پناه است برای این بی پناهان.

خودکشی تقی در پایان داستان بهترین اوجی بود که می‌شد برای این داستان خلق کرد. و ورود قاسم برای ادامه دادن این دایره تاریخی بی پایان، جایگزین شدن او را به جای گلابعلی نشان می‌دهد.

——————–
*با اندک ویرایش

همرسانی کنید:

مطالب وابسته