پرویز جاهد
سینما-چشم
دهمین شمارۀ “سینما-چشم” را اختصاص دادهایم به بلا تار، شاعر و فیلسوف سینمای مجارستان، و یکی از مهمترین سینماگران عصر حاضر. باید اعتراف کنم که من متأسفانه بلا تار را خیلی دیر شناختم. سال ۲۰۰۷ بود که برای اولین بار فیلم مردی از لندن را با حضور خود بلا تار در فستیوال فیلم ادینبورا دیدم، و از دیدن آن واقعاً شگفتزده شدم. آن نمای بلند بدون کاتِ یازده دقیقهای شروع فیلم واقعاً میخکوبکننده بود. آن تصاویر سیاهوسفید، آن نورها و انعکاس آنها در آب، و آن حرکت بینهایت آرام دوربین و آدمهایی که چون اشباح در تاریکی آن بندر قدیمی و مهآلود و محزون حرکت میکردند، و دوربین نظارهگری که از زاویۀ دید کسی که ما نمیدیدیم، از بلندی به آنها نگاه میکرد، همه برای حیرتزده شدن از نظام فکری و استتیک فیلمسازی که پیشتر حتی یک فریم از کارهای او را ندیده بودم کافی بود ــ اگرچه نمونههای مشابه آن را پیشتر در فیلمهای دیگر دیده بودم.
شمایل های نوآری آشنا، کنتراست شدید تصاویر، سایهها و هوای مهآلود بندر هم، فضای نوآرهای دهۀ چهل و پنجاه آمریکایی و فرانسوی را تداعی میکرد، اما حرکتهای نرم و آرام دوربین و ریتم کند و سنگین فیلم، ربط چندانی به فیلمهای نوآر کلاسیک نداشت، و تداعیگر سبک بصری فیلمهای تارکوفسکی، آنتونیونی و آنجلوپولوس بود. با دیدن فیلم، خودم را سرزنش کردم که چرا پیش از این فیلمهای دیگر بلا تار را ندیده بودم. بعدها، مواجهۀ من با سینمای لاو دیاز، سینماگر شعرپرداز فیلیپینی، هم مواجهۀ غریبی از همین نوع بود و کموبیش مرا دچار چنین حس آمیختهای از غفلت و حسرت کرد. اگرچه این حس، چندان حس درست و منطقیای نبود. مگر مواجهۀ ما با جان فورد یا هیچکاک و یا فیلمسازان بزرگ دیگر چگونه بود؟ اولین فیلمی که از هیچکاک بر پردۀ سینما دیدم، فیلم توپاز بود که در دوازده سالگی به همراه پدرم بر پردۀ سینما نپتون شهرمان شاهی دیدم، و بعد پردۀ پاره، و هرگز فیلم روانی یا سرگیجه او را بر پردۀ سینما ندیدم، و همینطور آثار دیگر هیچکاک که سالها بعد همه را روی ویدئو و بر صفحۀ کوچک تلویزیون دیدم. اولین فیلم جان فورد هم که در زندگیام دیدم، فیلم درخشان جادۀ تنباکو بود که در یک نیمهشب تابستان از شبکه دو تلویزیون ملی ایران پخش شد، و بعد هم فیلمهای خوشههای خشم و گروهبان راتلیج که به همت دانشجویان دانشکدۀ کشاورزی ساری در سینمای کاخ جوانان این شهر دیدم و هنوز از لذت تماشای آن سرمستام.
آن شب بلا تار روی صحنه رفت و دربارۀ فیلمش با حنا مک گیل، مدیر فستیوال ادینبورا، بحث کرد. از سادگی و صداقتش خوشم آمد؛ به رغم جایگاه بزرگش در سینما، هیچ نشانی از تکبر و نخوت در رفتار و حرفهایش نبود. از او در مورد سبک تصویری فیلمهایش و تأثیرپذیریاش از سینماگرانی چون میکلوش یانچو، تارکوفسکی، آنجلوپولوس، و دیگر فیلمسازانی که پلان سکانس و برداشتهای بلند و حرکتهای دوربین از مشخصههای سبکی فیلمهایشان بود، سؤال شد و در جواب، با احترام از یانچو و جایگاه مهمش در سینمای مجارستان یاد کرد، اما گفت که به رغم شباهتهای سبکی، فیلمهایش ارتباطی به فیلمها و دنیای فلسفی یانچو ندارند.
بعد از نمایش فیلم و جلسۀ پرسشوپاسخ، من و چند نفر از شیفتگان بلا تار با او به پرسهزنی شبانه در خیابانهای ادینبورا پرداختیم. بعدها که فیلمهای دیگر بلا تار را دیدم و به عمق و ارزش سینمای او بیشتر پی بردم، خیلی حسرت خوردم که چرا پیشتر او را نشناخته بودم و فرصت حرف زدن بیشتر با او دربارۀ فیلمهایش را در ادینبورا از دست دادم. و این یکی از حسرتهای همیشگی زندگی من خواهد بود.
اما انتخاب بلا تار، و اختصاص ویژهنامهای در “سینما-چشم” به او و سینمای شاعرانه و فلسفی او، انگیزهای بیشتر از این مواجهۀ غافلگیرانۀ من با سینمای او بود. بلا تار سینماگری است که به رغم شهرت و اهمیتش، سینمای او آنچنان که شایسته و سزاوار آن بوده، حتی در دنیای انگلیسیزبان نیز شناخته نشده و به خوبی بررسی نشده و کتابها و منابع مطالعاتی اندکی در مورد سینمای او موجود است. تا جایی که میدانم، تنها دو کتاب به انگلیسی در مورد بلا تار منتشر شده که نویسندههای هر دو، غیر انگلیسیزبان هستند. اولی اثر درخشان ژاک رانسیر، متفکر فرانسوی، با عنوان بلا تار، زمان پسین و دیگر، کتاب آندراس بالینت کوواچ، نویسندۀ هموطن بلا تار، با عنوان سینمای بلا تار است. نقدی از رُز مک لارن در مورد کتاب رانسیر به ترجمۀ شادی جوادی در این شماره آمده است.
به گفتۀ مک لارن، کتاب رانسیر مانیفست او در تئوری سینما ست که به مثابه راهنمایی وزین برای بلا تارعمل میکند. بالینت کوواچ نیز دوست نزدیک بلا تار است و آشنایی دقیقی با افکار و دنیای ذهنی بلا تار دارد و طبق گفتهاش، قبل از انتشار کتاب آن را به رؤیت بلا تار رسانده است. کوواچ در کتابش، همۀ فیلمهای تار، از فیلم اولش آشیانۀ خانوادگی (۱۹۷۷) تا آخرین فیلمش، اسب تورین (۲۰۱۱)، را بررسی و تحلیل کرده است. با این حال، برخی از منتقدان، کتاب کوواچ را کتاب خوبی در مورد بلا تار نمیدانند، چرا که معتقدند این کتاب بیشتر از آنکه بینش تار را معرفی کند، تحلیل علمی و خشکی از فیلمهای او ارائه میکند و با آوردن انبوهی از شمارهها و نمودارها، بیننده را خسته کرده باعث میشود خوانندهای که فیلمهای تار را ندیده، با خواندن این کتاب از دیدن فیلمها پشیمان شود. اما من این نظر را قبول ندارم و معتقدم کووَچ، با درک دقیق روحیه و ذهنیت فلسفی بلا تار و بررسی و تحلیل دقیق فیلم های او در یک کانتکست تاریخی، تار و سینمای او را به ما خوب می شناساند و قطعاً یکی از منابع مهم در مورد سینمای این فیلمساز است.
به فارسی نیز، اگر بگویم منابع موجود در مورد بلا تار به شدت فقیر است و جز چند مطلب پراکنده و ترجمۀ برخی مصاحبههای او، تقریباً چیز زیادی در مورد این فیلمساز بزرگ تألیف و منتشر نشده، اغراق نکردهام ــ گویا اخیراً کتابی هم در مورد بلا تار در ایران منتشر شده که متأسفانه هنوز آن را ندیدهام و نمیدانم تا چه حد میتواند به شناخت سینمای بلا تار کمک کند. به هر حال، این مجموعه نیز که به همت همکارانم در “سینما-چشم” فراهم آمده، ادعا ندارد که میتواند خلأ موجود در زمینۀ کمبود منابع دستِ اول فارسی در مورد سینمای بلا تار را پر کند، بلکه تنها پاسخی خواهد بود به اشتیاق موجود در میان سینهفیلیای ایرانی و خوانندگانِ فارسیزبانِ علاقمند به سینمای بلاتار. امیدوارم مورد پسند واقع شود.