در ابتدای مقدمه کتاب آمده است: «نزدیک به یک سال و نیم بامداد هر روز غیرتعطیل هفته، ساعت پنج و نیم از خواب بیدار میشدم، دندانهایم را مسواک میزدم، فنجان قهوه درست میکردم و مینشستم به نوشتن اینکه همین کارها را برخی از بزرگترین مغزهای چهارصد سال گذشته چگونه انجام میدادهاند؛ به این معنی که برای پیشبرد هر چه بیشتر کار خود، هر روز چطور وقت میگذرانیدهاند، چطور برنامۀ روزانهشان را میریختهاند تا حداکثر باروری و خلاقیت را پیدا کنند. با نگارش جزئیات مسلم و پیش پا افتادۀ زندگی روزمرۀ این اشخاص ـ کِی میخوابیدند، کِی میخوردند، کِی کار میکردند و کِی دلنگران میشدند ـ امیدوارم گوشۀ تازهای از شخصیت و زندگی حرفهشان را روشن کنم و تصویر کلی دلنشینی ترسیم نمایم که نشان دهد هنروران تا چه اندازه بندۀ عادات خودند».
این کتاب به حواشی میپردازد و نه به مقتضیات فعالیت خلاقانه و نه به ثمرۀ آن، سروکار آن بیشتر با روند کار آفرینش است تا با مفهوم و معنا؛ و در ضمن ناگزیر، شخصی است.
عنوان کتاب «عادات و آداب روزانۀ بزرگان» است؛ ولی کانون توجه نویسنده در نوشتن آن در حقیقت روال کار روزمرۀ افراد بوده است. دلمشغولی نویسنده ـ بر اساس گفته خودش ـ در این کتاب این است که چگونه میتوان کار خلاق ارزشمند انجام داد و با این وجود امرار معاش کرد؟ افزون بر اینکه اگر فرصت کافی برای انجامدادن همۀ طرح موردنظر نباشد، آیا باید همه چیز را (خواب، درآمد، خانۀ مرتب و ..) رها کرد یا باید یاد گرفت چطور برنامههای خود را کوتاهتر کنیم و در زمان کمتر، بیشتر انجام دهیم. خلاصۀ کلام آیا آسایش و آفرینش با هم تجانس دارند یا قضیه برعکس است، یعنی لازمۀ کار خلاق مداوم میزانی آسایش روزانه است؟
اندیشمندان بزرگ چگونه روزگار میگذرانند، از چه چیزهایی الهام میگیرند و چگونه آثار خود را خلق میکنند. آنتونی ترامپ هر بامداد بیش از آنکه به محل کارش برود، سه هزار کلمه مینوشت. جرج گرشوین با پیژامه و حولۀ پالتویی پشت پیانو مینشست و آهنگ میساخت. فروید روزی شانزده ساعت کار میکرد، ولی گرترود استاین هیچگاه نتوانست بیش از سی دقیقه قلمی کند. این کتاب روایتی است نغز از استعداد شگرف نوابغی که به یک جهش از مرزهای روزمرگی گذر کرده، بر قلۀ آفرینندگی مینشینند. مؤلف از مارکس تا موراکامی، از بتهوون تا اُدن، آداب روزانه و برنامۀ کار بیش از ۱۵۰ تن از بزرگترین فیلسوفان، نویسندگان، هنرمندان و آهنگسازان جهان را بررسی میکند.
در صفحه ۱۷۲ کتاب دربارۀ ونسان ونگوگ آمده است: ونگوگ در نامهای به برادرش تئو در سال ۱۸۸۸ نوشت: «امروز دوباره از صبح تا شش شب بیسروصدا کار کردم و گاهی در یکیدو قدمی چیزی خوردم. خستگی سرم نمیشود، همین امشب نقاشی دیگری میکشم و تمامش میکنم». این شیوۀ کار ظاهراً معمول و مرسوم این هنرمند بود. ونگوگ در چنگ الهام که میافتاد، در «گونهای هیجان شدید خاموش کار»، بیوقفه نقاشی میکرد و بهسختی حتی برای خوردن بازمیایستاد. چند ماه بعد هنگامی که دوست و همکارش پل گوکن به دیدن او آمد، آداب ونگوگ تغییری نیافت. به تئو نوشت: «روزهای ما به کار میگذرد، کار تماموقت، شب که میشود خسته و کوفتهایم و میرویم به کافه و بعدش زود به بستر، این است زندگی ما».