رنج “امراض خیالی” واقعی است؛ سرچشمه اش ذهن شما ست

دیوید رابسون
بی بی سی فارسی

It’s All in Your Head: True Stories of Imaginary Illness
by Suzanne O’Sullivan

چگونه می‌توان به یک بیمار توضیح داد که فلج، نابینایی یا تشنج او “همه در ذهنش می گذرند؟”

همانطور که سوزان اُسالیوان پزشک متخصص اعصاب توضیح می‌دهد، افکار و احساسات می‌توانند بدن را به شکلی اسرار آمیز – که به اندازه بیماری‌های جسمی نگران‌کننده است- تحت تاثیر قرار دهند.

دکتر اُسالیوان پس از پایان تحصیلات و شروع کار پزشکی، با بیماری به نام ایوون آشنا شد که امراض او هیچ شباهتی با آنچه که دکتر اُسالیوان در دانشگاه فرا گرفته بود نداشت.

از قرار معلوم همکار ایوون که در یک سوپرمارکت کار می‌کرد، یک روز تصادفی هنگام تمیز کردن یخچال‌ها به صورت ایوون اسپری شیشه‌پاک‌کن پاشیده بود. ایوون صورت خود را شسته و آن روز را استراحت کرده بود به این امید که به مرور سوزش چشمهایش برطرف شود. اما وقتی از خواب بیدار شده بود به زحمت می دید و ظرف ۲۴ ساعت وضعیتی پیدا کرد که شب و روز را تشخیص نمی‌داد.

پس از شش ماه آزمایش و بررسی، پزشکان هیچ مشکلی در چشم‌های ایوون نیافتند و او را به بخش بیماری‌های اعصاب معرفی کردند که دکتر اُسالیوان در آنجا کار می‌کرد. آزمایش‌ها نشان می‌داد که چشمان بیمار به اشیا و اشکال واکنش نشان می‌دهند ولی ایوون تکرار می‌کرد که در تاریکی مطلق به سر می‌برد.

برخی از همکاران دکتر اُسالیوان معتقد بودند ایون شاید به خاطر شکایت و دریافت غرامت این نقش را بازی می‌کند. ولی دکتر اُسالیوان مطمئن نبود.

او در کتاب خود با عنوان “همه چیز در ذهن شماست” می نویسد: “من برای ایوون متاثر بودم ولی واقعا فکر نمی‌کردم او نابینا شده است.” دکتر اُسالیوان اکنون در این زمینه شناخت بیشتری دارد. او در یکی از بیمارستانهای لندن متخصص امراض روان-تنی (psychosomatic) است.

او افرادی را معالجه کرده که از کمر به پایین کاملا فلج بودند یا چنان انقباضی در انگشتان داشتند که دستشان مثل چنگالی خشک بود یا بدون سوند نمی‌توانستند مثانه خود را تخلیه کنند. اما آزمایش‌های پزشکی نشان می‌داد که هیچیک از این افراد مشکل جسمی نداشتند، بنابراین مشکل در ذهن آنها بود نه در جسمشان.

هر چند دکتر اُسالیوان از ابتدای کارش با مواردی مثل ایوون آشنا شد ولی توجه او به این موارد از زمانی بیشتر شد که تخصص صرع را شروع کرد. بیماران متعددی به او مراجعه می‌کردند که از تشنج ناتوان کننده، تکان خوردن شدید دست و پا شکایت داشتند اما آزمایش‌ها نشان می‌داد که در مغز آنها هیچ نشانی از فعالیتی که باعث صرع شود وجود ندارد.

دکتر اُسالیوان این موارد را تشنج “روان‌زاد” توصیف می‌کند و می گوید: “متوجه شدم که این موارد نادر نیستند و در تحقیقات و مباحث پزشکی به آنها توجه نمی‌شود.”

این عدم توجه باعث شد که مشکلات این بیماران تمارض تلقی شود بنابراین خیلی از آنها نحوه برخورد و تشخیص پزشکان را توهین‌آمیز می‌دانند. دکتر اُسالیوان می‌گوید: “اولین واکنش این دسته از بیماران این است که ثابت کنند تمارض نمی‌کنند چون این تصور وجود دارد که بخشی از این امراض ارادی است.”

اگر باور کردن این موضوع برایتان سخت است فقط به این توجه کنید که احساسات چقدر بر بدن تاثیر دارند. دکتر اُسالیوان می‌گوید هر بار که می‌خندیم یا گریه می‌کنیم، هر گاه بشدت خشمگین یا اندوهگین می‌شویم یا وقتی صبح هر کاری می‌کنیم نمی‌توانیم از رختخواب بلند شویم خودمان داریم مستقیما شرایط روان-تنی را تجربه می‌کنیم.

در واقع حدود ۳۰ درصد مراجعان به پزشک خانواده و ۵۰ درصد مراجعان به متخصص زنان ناراحتی‌هایی دارند که آنها را نمی‌توان با دلایل جسمی توضیح داد و در نتیجه ممکن است علت روان-تنی داشته باشند.

تفاوت در این است که در اکثر افراد این حالات گذرا است ولی برای بیماران دکتر اُسالیوان این حالت‌ها اغراق‌شده و مزمن هستند و ممکن است ماهها، سالها و حتی برای همیشه ادامه پیدا کنند.

دکتر اُسالیوان تاکید می‌کند نابینایی، خستگی مفرط، تشنج یا فلجی که منشا روانی دارند واقعا باعث ناتوانی می‌شوند: “آنها واقعا معلولند. آنها از بسیاری از افراد که بیماریهای جسمی دارند، معلول‌ترند.”

یکی از این بیماران وکیلی است ساکن لندن به نام کامیلا که برایش تشخیص صرع داده بودند تا اینکه دکتر اُسالیوان توانست نشان دهد که منشا بیماری او روان‌زاد است.

کامیلا توضیح داد که تشنج‌هایش چقدر اسباب خجالت و شرمساری او می‌شوند:

“مردم سعی می‌کنند با نشستن روی بدن من، تشنج را متوقف کنند و یا برای اینکه از خفه شدن من جلوگیری کنند انگشت خود را در حلق من فرو می‌کنند. یک بار مردی کنار من نشست و ظاهرا می‌خواست کمک کند ولی موبایلم را دزدید. در بسیاری موارد مردم با موبایل از من فیلم می‌گیرند و با خنده دنبال کار خود می‌روند.”

هر چه بیشتر با این بیماران و مشکلات آنها آشنا شویم بیشتر به این نتیجه می رسیم که بعید است آنها عمدا و آگاهانه خود را در معرض چنین تحقیری قرار دهند.

با این همه دکتر اُسالیوان با موارد تقلبی نیز سرو کار داشته است. یکی از آنها جودیت بود که ادعا می‌کرد به خاطر عوارض جانبی شیمی درمانی که سالها پیش برای درمان سرطان خون انجام داده دچار تشنج می‌شود.

دکتر اُسالیوان او را در بیمارستان بستری کرد تا با دوربین تشنج او را ضبط کند. یک روز غروب پرستاران جودیت را بیهوش کف اتاق پیدا می‌کنند. ظاهرا او چنان با شدت از روی تخت افتاده بود که دستش شکسته بود.

اما وقتی دکتر اُسالیوان فیلم را تماشا کرد متوجه شد تشنجی در کار نبوده و جودیت چند بار دست خود را محکم به دیوار کوبیده و بعد به آرامی کف اتاق دراز کشیده و برای جلب توجه پرستاران سینی غذا را روی زمین انداخته بود.

دکتر اُسالیوان با بررسی مجدد پرونده پزشکی جودیت متوجه شد که او هیچگاه به سرطان خون مبتلا نبوده و در نتیجه موضوع شیمی درمانی نیز صحت نداشته است.

هر چند چنین موارد “تصنعی” ممکن است بی‌اعتمادی به بیماران واقعی مثل ایوون و کامیلا را افزایش دهد ولی دکتر اُسالیوان دلسوز این افراد است. چه نوع عذاب روحی باعث می‌شود که فردی چنین رفتاری کند؟ حتی جودیت که سرطان خون نداشت شاید فردی مبتلا به این بیماری را از نزدیک دیده و می‌شناخته، تجربه‌ای که احتمالا نتوانسته به روش دیگری برای خود حل کند و با آن کنار بیاید.

دکتر اُسالیوان می‌گوید: “امراض غیرواقعی یکی از جدی‌ترین اختلالاتی است که من می‌شناسم.”

در حال حاضر در مورد درمان امراض روان-تنی پژوهش های اندکی انجام شده ولی دکتر اُسالیوان معمولا بیماران خود را پیش روان‌پزشک یا روانشناسانی که رفتاردرمانی شناختی (CBT) انجام می‌دهند می‌فرستد که ممکن است بتوانند پریشانی و یا ضربه روحی را که عامل چنین بیماری‌هایی ابوده شناسایی کنند.

نمونه‌های موفق درمان این نوع بیماری‌ها نیز وجود دارد. هر چند نمی‌توان به یقین این بیماری‌ها را به یک اتفاق خاص نسبت داد ولی به عنوان نمونه کامیلا دریافته که تشنج او ممکن است با مرگ پسر خردسالش ارتباط داشته باشد و اکنون در مسیر بهبود است.

به نظر می رسد که ایوون نیز به خاطر فشار کار، نگهداری از فرزندان و شوهری زورگو و از خودراضی به شدت زیر فشار عصبی بوده است. او به مرور توانسته با این فشارها بهتر مواجه شود و بینایی او در حال بازگشت است.

معمولا برای بیمارانی که دچار فلج یا اسپاسم عضلانی هستند فیزیوتراپی بسیار موثر است. دکتر اُسالیوان می‌گوید: “آنها بایددوباره یاد بگیرند چطور از پاهایشان استفاده کنند.”

این کار بسیار دشواری است بخصوص اینکه تشنج ممکن است برگردد؛ “بنابراین این افراد به حمایت و اطمینان خاطر دائمی نیاز دارند.”

یکی از نگرانی‌های مهم دکتر اُسالیوان این است که این بیماری‌ها در موارد زیادی غلط تشخیص داده می‌شوند. گاه پزشکان به منشا روانی این بیماری‌ها توجه نمی‌کنند و به جای آن برای بیماران داروهای نامناسب تجویز کرده و یا حتی جراحی های زیانباری انجام می‌دهند.

دکتر اُسالیوان معتقد است یکی از علل این نوع تشخیص ها ممکن است ترس پزشکان باشد؛ تشخیص ندادن یک بیماری جسمی خطایی بسیار بزرگتر از تشخیص ندادن یک بیماری روانی است، در صورتیکه هر دو آنها می‌توانند به یک اندازه آسیب‌رسان باشند:

“وقتی تشخیص صرع داده می‌شود به بیمار حداقل چند سال داروهای سمی می‌دهند اما در نهایت می‌پذیرند که دارو موثر نبوده است. بیمار بیماری را می‌پذیرد و به درمان تجویز شده عادت می‌کند به همین دلیل از درمان مناسب مثل روانپزشک، روانشناس و یا متخصص رفتار درمان شناختی محروم می‌شود.”

شاید دلیل توجه دکتر اُسالیوان به این بیماری‌ها آشنایی با ایوون در آغاز کار پزشکی بود. او می‌گوید در دانشکده پزشکی هیچ آموزشی در مورد بیماری‌‌های روان-تنی وجود ندارد در صورتیکه آشنایی با این موارد باید از دانشگاه شروع شود.

او امیدوار است انتشار کتابش بتواند حداقل باعث بحث و گفتگو در این باره شود. او در عین حال به این نتیجه رسیده که شمار اندکی از بیماران راحت‌تر از گذشته بیماری روان-تنی را می‌پذیرند و از تصورهای منفی رایج در مورد این بیماری‌ها نمی‌ترسند: “من امیدوارم که این به یک موضوع جدی بدل شود و مردم کمتر احساس شرم کنند.”

همرسانی کنید:

مطالب وابسته