یکی از کتابهای ارزشمند در حوزۀ ادبیات، متن فارسی مقامات حریری به تصحیح استاد علی رواقی است. دوست نازنین من دکتر مسعود قاسمی می گفت: من خود در دفتر استاد رواقی کار می کردم و از نزدیک شاهد بودم که زنده یاد دکتر محمدحسین روحانی ماهها سطر به سطر متن فارسی را با متن عربی مقابله کرد و یادداشت نوشت. استاد رواقی هم در نیم سطر در مقدمۀ کتاب از ایشان تشکر کرده است.
دوستان ادبیاتی می دانند که مقابلۀ نسخۀ فارسی این کتاب با متن عربی فقط از عهدۀ یک عربیدان کارکشته و باسواد برمیآید که ادبیات فارسی را نیز نیک بداند و این هردو در دکتر روحانی جمع بود. اکنون پرسش اینجاست که معیار آوردن نام یک همکار در مقدمه یا روی جلد کتاب چیست؟ می دانیم زنده یاد روحانی وضع مادی خوبی نداشت و به حقوق چندرغاز مؤ سسۀ دکتر رواقی نیاز مبرم داشت، ولی حقوق معنوی او و امثال او چه می شود؟
یکی را می شناسم در زمان رئیس جمهور همشهری ما، بی آنکه بتواند دو سطر بدون غلط فارسی بنویسد، پست مهمی را در وزارت ارشاد گرفت و هنوز شش ماه از ریاستش نگذشته بود که چندتا کتابِ «به کوششِ …» به نام خودش منتشر کرد و بعد از عزل، افسردگی گرفت که چرا اهل فرهنگ به او توجه نمیکنند!
کتابهای دیگری را هم سراغ دارم که همۀ کارهای آن را فرد دیگری انجام داده و نام استاد بر روی جلد است و در مقدمه از مصحح و پژوهندۀ اصلی تشکر شده است. دستش درد نکناد! مورد دیگر به یک سیاستمدار و محقق عالی مقام مربوط می شود که خوشنام خوشنام است، ولی این یک کارش را بنده نمی پسندم. علی اصغر حکمت. متن ۱۰ جلدی کتاب مستطاب کشف الاسرار میبدی را به چاپ رسانده و روی همۀ جلدها نوشته است: به سعی و اهتمام اقل العباد علی اصغر حکمت؛ ولی در مقدمۀ جلد یکم نوشته است: فقط همین جلد را خودش تصحیح کرده است، آن هم به دستیاری علی محمد مژده «در استنساخ و تصحیح و مقابلۀ نسخ». بقیه مجلدات را کسان دیگر تصحیح کرده اند و در مقدمۀ برخی جلدهای دیگر نام مصححان را آورده و از آنان تشکر کرده است: مثلا در مقدمۀ جلد نهم از زنده یاد عبدالحسین حائری چنین یاد کرده است: «در تصحیح جزوات و مقابله با سور و آیات و تطبیق سواد با اصل و تحریر حاشیه بر متن سعی وافر و جد وافی مبذول داشته». پس چه کار دیگری ماند؟! مصححان دیگر کشف الاسرار عبارتند از: دکتر مهدی محقق، دکتر جعفر شعار، دکتر حسن سادات ناصری، دکتر سیف الدین نجم آبادی، علی توانگر، عبدالحمید نقیبزادۀ مشایخ طباطبایی، دکتر مهدی جویا. مگر چه می شد نام هر یک از این مصححان بر روی جلدهای ده گانۀ کتاب به عنوان همکار تصحیح در کنار آقای اقل العباد می آمد؟
بهتر است با نقل خاطره ای از یکی از همین بزرگان این نوشته را به پایان ببرم: هنگامی که وارد منزل شدم زنم پریشاناحوال جلویم سبز شد و گفت: بیچاره شدیم. گفتم چی شده زن؟ گفت: چی میخواستی بشه؟ آبگرمکن سوراخ شده، یخچال خراب شده، گوشت و مرغ و لوبیا و عدس تمام شده، ماشینت هم که قُر شده، خودت هم که هنوز زندهای!
—————————–
کامنت مجتبی عبدالله نژاد: چه خوب که یادی از مرحوم محمدحسین روحانی کردید. من در چند سال آخر عمر ایشان از نزدیک شاهد بودم که چه زندگی غمانگیزی داشت و برای چندرغاز دستمزد ترجمه «تاریخ این اثیر» که حالا مفت و مجانی در شبکههای اجتماعی و اینترنتی دستبهدست میشود چه رنجی میکشید. اما در خصوص علیاصغر حکمت، خیال میکنم لابد آن موقع رسم نبوده که از همکاران در پشت جلد کتابها اسم ببرند یا سهم آن اشخاص در آماده سازی آن کتاب آنقدرها چشمگیر نبوده که لازم باشد در پشت جلد کتاب از آنان یاد شود، والا لابد مرحوم علیاصغر حکمت از آنها یاد میکرد، گرچه میتوان در این خصوص مثلاً از استاد مهدی محقق سؤال کرد. مردی با آن همه فضائل بیشمار و تحقیقات متعدد و کتابها و مقالات فراوان چه احتیاجی داشت به اینکه کتاب دیگری را به نام خود منتشر کند؟ آن مرحوم اعترافنامهای دارد که آدم با خواندن آن اشکش درمیآید و در این اعترافنامه چیزهایی را گناهان خود شمرده و بابت آنها استغار کرده که امروز به افسانه بیشتر شبیه است. این اعترافنامه را بیست سال قبل از مرگش نوشته. در دورانی که هنوز مسلمانی برای کسی نان و آبی نداشت و دلیلی نداشت که آن مرحوم تظاهر به مسلمانی کند و بنابراین هیچ شائبهای از ریاکاری در آن وجود ندارد. مردی با این روح بزرگوار چرا باید حاصل زحمات دیگری را به نام خود منتشر کند؟