ملاحت هندی‌وار و پاشان ذهن و شعر “استاد حداد عادل” از زبان خرمشاهی

بهاءالدین خرمشاهی
همشهری

 هنوز هم
مجموعه شعر غلامعلی حداد عادل
تهران: سوره مهر، فروردین ۱۳۹۵، ۲۸۵ صفحه
قیمت: ۱۵۰,۰۰۰ ریال
شمارگان: ۲۵۰۰

هم ظرافت زبان، هم لطافت بیان در این دفتر خوش‌ تدوین موج می‌زند که زمزمه زلالی‌اش بهار را به همیشه‌بهار بدل می‌کند. بر خلاف آنچه تصور می‌رود، شعرهای سیاسی و حتی اجتماعی در این دفتر که به قول سهراب سپهری: «مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه/ حجم خوشی دارد» اندک‌شمار است. می‌توان گفت کمتر از یک‌بیستم شعرهای «هنوز هم» است. و این سنجه خوبی است که نشان می‌دهد ذهن و زبان استاد حداد عادل ادبی/ هنری/ فرهنگی/ فلسفی و دینی و عاطفی و انساندوستانه است.

صرف نظر از ۶-۵ شعر سیاسی/ اجتماعی، و نیز به استثنای شعرهای غیرغزلی که غالبا به مناسبت‌های مهرآمیز سروده شده، و «دوستانه» نام دارد بقیه یعنی بیش از ۳ و تا حدود چهارپنجم اشعار و عمدتا غزل‌ها که هم ظرافت زبان، هم لطافت بیان دوست‌داشتنی و دلپذیر دارد، به سبک یا سیاق یا شاید مکتب هنر برای هنر تعلق دارد، زیرا آرمان اصلی آن ستایش زندگی و آفرینش زیبایی است. همانند شعر سهراب و بیژن جلالی و احمدرضا احمدی از معاصران (و اگرچه اینها نوپردازند) و سعدی و حافظ از گذشتگان. از سرایندگان غزل نو فقط از بزرگ‌ترین شاعرش روانشاد استاد سیمین بهبهانی که قافله‌سالار است.

گویندگان غزل نو در حدود ۴۰-۳۰ شاعرند که عمدا از آنها نام نمی‌برم زیرا فهرست کاملی از آنها عرضه نشده و من هم ندارم. در چنین سطح و ساحتی شعر استاد حداد، درخشش سلاست نحو و سلامت نفس خود را دارد.

جدال شعر کهنه و نو، در حدود پنج‌دهه یا بیشتر است که پایان یافته است. اما بحث غیرجدلی و غیرجدالی دیگری در نقد‌الشعر امروز ما جاری است و آن: درکنار هم یا روبه‌روی هم نشستن غزل کهن و سنت‌گرا و غزل نوست. بحث از قدرت یا ضعف غزل نیست، بلکه بحث از آن است که غزل امروز، پس از نیم‌ قرن از خاموشی و فراموشی جدال شعر کهنه و نو، اینک و بار دیگر در میان خود و در میدان دیگر، حرفی برای زدن دارد یعنی به سرمشق [= پارادایم نو] رسیده است، یا به همان پارادایم کهن- با همه تحولات و ادوار و اطوار شناخته‌شده‌اش هم- وفادار است.

چندی پیش آقای دکتر ضیاء موحد که همین بحث را در مقاله‌ای مطرح کرده بود (بی‌آنکه به غزل کهنه و نو، و سرمشق دیروزین و امروز شعر، به‌ویژه غزل با این صراحت اشاره کند) می‌گفت هر کس امروز غزل و قصیده می‌گوید کهن‌نگر است و هر که ترک غزل و قصیده کرده و به صف (پیروان) شاملو و خود ایشان و هشت ده شاعر همطرز و همطراز پیوسته، نوگرا و نواندیش است.

این عبارت ایشان که عصبانیت و حقانیت به یک اندازه بر آن حاکم بود، در من اثر کرد: می‌گفت آقای سایه از این غزل‌ها نگویید. تکرار مکررات نکنید. این غزل‌هایی که شما می‌گویید، نصفش را پیش از گفتن شما گفته‌اند (نقل به معنا و اندکی تصرف).
بنده هم برای شعرها به‌ویژه غزل‌های تکرار مکرر، اصطلاح کلیشه‌سرایی را به کار برده‌ام. اما از حق نگذریم غزل‌های استاد سایه در میانه غزل کهن/ کلاسیک و غزل نو واقع است. اغلب غزل‌های جناب دکتر حداد هم همین جایگاه و پایگاه را دارد. اگرچه آن ۴۰-۳۰ نفری که از ناچاری نام نبردیم، نوگراترند.

ممکن است از من بپرسید ویژگی‌های غزل نو چیست. چند ویژگی را عرض می‌کنم.

۱. پرداختن به معنا، بیش از مضمون، یعنی از مسائل برون‌شعری و مربوط به واقعیت‌ زندگی، بیش از مسائل درون‌شعری سخن‌گفتن.

۲. پاشان‌بودن، در حد حافظ و داشتن استقلال ابیات، اما نه در حد شعر هندی، ولو از صائب باشد. در غزل منسجم جای حرف و سخن حکیمانه و واقع‌گرایانه کم است. در طول بیش از یک هزاره تاریخ غزل فارسی فقط سعدی است که با کمال انسجام هم حق‌ مضمون و هم حق معنا را ادا کرده است. انسجام برای قصیده و قطعه خوب است یا همچنین رباعی.

۳. اندکی ملاحت هندی‌وار داشتن، ملاحت هندی‌وار، فقط با اندکی گرایش به سمت آن، به دست بیاید. و اگر اندکی بیشتر باشد باید آن را احیای سبک هندی دانست. همان کاری که استاد بزرگ شادروان امیری فیروزکوهی انجام داد. نمونه‌هایی از هندی‌واره‌های خفیف و لطیف از دفتر «هنوز هم» می‌توان عرضه داشت.

به باده‌نوشی از آن شمع جمع مستانم
که آب و آتش سوزان به یک سبوست مرا
مرا به تهمت‌تر دامنی ز  خویش مران
چو گل ز شبنم عشق تو شست‌و‌شوست مرا
(هنوز هم، ص ۲۱)‌
که این بیت نظر به این بیت حافظ دارد:
در حقّ من به دُردکشی ظنّ بد مبر
کآلوده گشت خرقه ولی پاکدامنم

و این دو بیت از یک غزل:
تا مگر پای از گلیم خویش نگذارم برون
یار گرد خویش چون پرگار می‌دارد مرا
در میان آتشم اما خوشم زیرا که عشق
بی‌گزند از آذر و آزار می‌دارد مرا
(همان، ص۲۴)

و این دو بیت از غزل دیگر:
به گرد قامت زیبای چون سرو تو می‌پیچم
حریر نازک و لرزنده و لغزان آهم را
در آن مجلس که بنشینی، اگر یوسف به پاخیزد
ز رخسار تو حاشا گر بگردانم نگاهم را
(همان، ص۳۱)
مثال‌ها شاید از چهل بیت و پنجاه بیت هم بیشتر باشد.

۴.  تقیّد به ردیف، که به موسیقا و بوطیقای شعر می‌افزاید. از شاعر و نقاد شعر نامدار معاصر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی نقل است که اگر شاعری بخواهد شعر یا اشعاری بخواند و آنها ردیف نداشته باشند، از شنیدن آن طفره می‌روند یا آشکارا بی‌رغبتی خود را به شعر بی‌ردیف بیان می‌دارند. از میان بیش از هفتاد غزل این دفتر حداکثر ۶-۵ غزل بدون ردیف است. در اهمیت ردیف همین بس که معنای رنگین به‌بار می‌آورد و بی‌شک صیاد غرائب و ظرایف معناست.

۵. طنزداشتن، چنانکه از حافظ آموخته‌ایم که طنز کمرنگ بهترین طنز است. و این‌گونه طنز که یک دو بیت در هشت- ده، یا ده-پانزده غزل این دفتر رخ می‌نماید عالما و عامدا نیست. «خوش‌افتاد» و بی‌تکلف است. اینک چند مثال از طنز دلنشین استاد حداد عادل در بعضی غزل‌ها.

دوستان و مصاحبان ایشان می‌دانند که ایشان حسن‌المحاضره و خوش‌مشربی طبیعی دارند. چنانکه بنده در مقاله «مناسب‌خوانی‌های شعر حافظ» که در کتاب «با ده زبان خموش» در نشر قطره زیر چاپ است یک دو طنز و طیبت، آن هم مربوط به شعر حافظ از ایشان نقل کرده‌ام. یک موردش را نقل می‌کنم:
یاد باد آنکه خرابات‌نشین بودم و مست
و آنچه در مسجدم امروز کمست آنجا بود
ایشان شاید در ایامی که ریاست مجلس شورای اسلامی را داشتند یک کلمه در این بیت حافظ را با توجه به مسجد، عوض کرده بودند و آورده بودند: و آنچه در مجلسم امروز کمست آنجا بود.

باری، در غزلی که قافیه و ردیف دشوار «ئویی بایدم» دارد که یادآور ردیف و قافیه «گل بایدش» حافظ است می‌گویند:
تا دل گمگشته را بار دگر پیدا کنم
در شب زلف سیاهی جست‌وجویی بایدم

گر کسی عادل بپرسد نام معشوق تو کیست
فاش خواهم گفت آری «او»ست، «او»یی بایدم
(همان، ص۸۹)
در غزل با عقل سرخ که برای استاد شهیدشان مرتضی مطهری سروده‌اند:
حاجت به فهم شرح اشارات شیخ نیست
تا چشم ما به چشم اشارت‌نمای توست
(همان، ص۳۹)
همچنین:
باز آی تا دوباره هر آن کس که بیندم
با خنده گویدم که فلانی جوان شدی
(همان، ص۱۳۸)
و نمونه واپسین، اما نه آخرین دفتر هنوز هم. زیرا در قطعه‌ها و بخش شوخ‌طبعی‌ها، ظرایف و لطایف کم نیست. مراد ما طنز در بافت غزل است که یکی از پایه‌ها یا مایه‌های غزل نوی چنددهه اخیر شعر معاصر ایران است. و در غزل‌های عالی کهن- به ویژه از سعدی و حافظ- هم هست.
اما آن نمونه:
تبسمی کن و جانی به جای آن بستان
از این معامله بهتر دگر چه می‌خواهی
(همان، ص۱۴۶)

۶. یکی دیگر از قواعد و قوائم غزل نوی امروز ما توجه به مسائل اجتماعی و حتی گاه سیاسی است. در «هنوز هم…» نشانه‌هایی از این توجه وجود دارد.

سخن و معیار آخر اینکه اثرگذاری شعر شرط است و لذت‌بخشی خواندن آن و اینکه شعر یا دفتر پس از یک بار خواندن و به پایان بردن، تمام نشود.

شعر جدولی
هنگام تحریر این مقاله کوتاه به مقاله‌ای به قلم استاد دکتر شفیعی کدکنی برخوردم که در روزنامه اطلاعات [سه‌شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۵، سال نودم، شماره ۲۶۴۱۹] برگرفته از کتاب ارزنده «زمینه اجتماعی شعر فارسی»، با عنوان «آسیب‌شناسی نسل خردگریز: شعر جدولی» درج/ بازچاپ شده بود.
بنده در صفحات پیشین از غزل نو به نیکی سخن گفتم، که بدیل آن تکرار مکررات و کلیشه‌سرایی است. تردید ندارم که استاد شفیعی در مفهوم و مصداق- به‌ویژه در مصداق- با این بنده همفکری دارند (یا مؤدبانه‌تر این است که بگویم بنده با ایشان همفکری دارم). چرا راه دور برویم غزل‌های خود ایشان عمدتا غزل نوست، آنگونه که در نقد‌الشعر امروز نام گرفته است.
در این مقاله، پس از طرح و شرح شعر جدولی که آنگونه که ایشان می‌گویند البته زبان را کژ وکوژ می‌کند و نه مضمون و نه معنای خوشی به بار می‌آورد، نوعی ماجراجویی ناشی از ناشی‌بودن شاعر است. و این بیت را که حدودا ۵۰سال در حافظه دارم، در وصف آن صادق می‌دانم: از شعر برون رفته و نثرش نتوان خواند/ مانند تکلتو که نه زین است، نه پالان. یا گویا از ایرج میرزاست: می‌کنم قافیه‌ها را پس و پیش/ تا شوم نادره دوره خویش.

حال بخشی از زیر- فصل آن مقاله را که با عنوان فرعی «غزل نو!» آمده است نقل می‌کنم:
«در قدیم اینگونه تغییرات، گاه‌گاه و از سر نوعی نیازمندی روحی و فرورفتن در اعماق وجود حاصل شده است. تعبیر بایزید بسطامی (عشق باریده بود) و تعبیر حلاج (دو رکعت نماز عشق) [به نظرم در نقل عبارت حلاج اشتباهی رخ داده، و گرنه دو رکعت نماز عشق تعبیری متعارف است. حلاج گفته است: رکعتان فی‌العشق،لایصحّ وضوئهما الا بالدم. پس مراد اصلی جناب شفیعی: «دو رکعت عشق» باید باشد] از آن نوع بود. حالا کار به «جدول» کشیده و هر آدم بیکاری که حوصله کار با این جدول را [که نمونه‌ای از آن را در آغاز مقاله آورده و به واقع بحث هوشمندانه‌‌ای است] داشته باشد، می‌تواند هزاران نمونه از اینها در شبی «خلق کند» یا بهتر است بگوییم «قالب بزند». در سال‌های اخیر چند نفر هستند که سالی چند دفتر از این قالب‌زنی‌ها دارند. و باید همین‌جا یادآوری کنم که بخش اعظم «غزل نو» که در سال‌های اخیر ظهور کرده است، از محصولات همین کارخانه است».

البته بحث ایشان ادامه دارد. و پس از اشاره‌ای به جیغ بنفش [- که دیگر نوکلاسیک شده است-] از سهراب سپهری به نیکی و انصاف و با نمونه‌ای از شعرش یاد می‌کنند و از نمونه ناپذیرفتنی شعر او این سطر(ها) را می‌آورند: «خیال می‌کردیم/ میان متن اساطیری تشنج ریباس/ شناوریم». سپس می‌افزایند: این جدول را به‌ویژه در «ما هیچ، ما نگاه» [آخرین دفتر از هشت کتاب] مورد بهره‌برداری اسرافکارانه قرار داد.

حق با استاد است. امروزه هم بسیاری از شاعران غزل نوی درست و درمان می‌گویند و هم ناقدان با همین عنوان [= غزل نو] از آن یاد می‌کنند. بهتر است برای آنکه شبهه و اشتباه پیش نیاید، غزل نوی موردنظر استاد شفیعی را «غزل جدولی»- البته قالبش فقط غزل نیست.- یا «جیغ بنفشی» بنامیم. زیرا ما برای نامیدن «غزل نو»- که در مقاله حاضر مطرح است و چهار- پنج ویژگی آن برشمرده شد- راه و اصطلاح دیگری نداریم. مگر آنکه بگوییم: «کهن- نو» یا «کلاسیک نوین» [البته چون کلاسیک، واژه بیگانه است، بهتر است از خیر آن بگذریم]. آری دفتر «ما هیچ، ما نگاه» روانشاد سپهری با هر معیار قدیم و جدید نقد الشعر، ناموفق است. شاعر خواسته است سوررئالیستی [تقریبا: فرا- واقعی] شعر بگوید، اما دادائیستی از آب درآمده است. هنوز که کم‌کم باید صدسالگی شعر نو را جشن بگیریم، دفتر، یا حتی نمونه‌های موفقی از شعر/ سبک سوررئالیستی درکارنامه نداریم.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته