نمایشگاه کتاب تهران در دنیا بی نظیر است

مهرداد فرهمند

یکی از چیزهای ایران که من هر سال این موقع دلم براش خیلی تنگ می شه، نمایشگاه بین المللی کتابه. اولین باری که من رفتم به این نمایشگاه سال ۶۸ بود که محصل بودم و فکر کنم اولین دوره نمایشگاه هم بود. از مدرسه غایب شدم و با یکی از دوستام که در تهران کار اداری داشت نصفه شب با اتوبوس راه افتادیم به سمت تهران. هنوز هوا تاریک بود که رسیدیم و یادمه که از میدان آزادی تا میدان هفت تیر رو پیاده رفتیم و از اونجا با اتوبوس رفتیم طرفهای پاسداران و تمام روز معطل کار اداری دوستم بودیم و بعدش از همون جا پیاده رفتیم سمت نمایشگاه که دیگه آخراش رسیده بودیم و دیر شده بود. باز پیاده از نمایشگاه تا چهار راه ولی عصر رفتیم. اصلا هم خسته نشدیم. از اونجا من رفتم خانه خاله ام و دوستم رفت خانه فامیلش. فرداش رفتم نمایشگاه و تمام روز رو اونجا بودم. الان یادم نیست که چی خریدم از نمایشگاه. سالهای بعد تا زمانی که ایران بودم هر سال می رفتم نمایشگاه و دست پر می اومدم بیرون.

زمانی که دانشجو بودم به دانشجویان دانشگاههای دولتی سهمیه خرید کتاب خارجی با ارز دولتی (دلار هفت تومن) می دادن. یه جایی تو نمایشگاه بود که باید تو یه صف خیلی طولانی می ایستادیم تا فرم خرید بگیریم. بعدش می رفتیم تو غرفه های خارجی و مشخصات کتابی رو که می خواستیم می نوشتیم توش و می بردیم فرم رو تحویل می دادیم. معمولا یک سال و نیم طول می کشید تا کتابها با پست بیاد. همه اش هم نمی اومد چون گویا وزارت ارشاد بعضیها رو همون جا تو پستخانه توقیف می کرد.

اون زمان مثل الان نبود که در شیرخوارگاهها هم به بچه ها انگلیسی یاد بدن. کلاس زبان فقط در تهران پیدا می شد و شاید چند شهر بزرگ (در شهر ما اصلا نبود). تعداد کسانی که سواد انگلیسی شون به کتاب خوندن قد می داد فوق العاده اندک بود. بنابراین کسانی که می اومدن غرفه های کتابهای خارجی بیشتر هدفشون این بود که موجودات خارجی رو که گویا از سیاره دیگه ای اومده بودن از نزدیک ببینن و زور بزنن دو کلمه باهاشون اختلاط کنن. اکثر دانشجوها هم کتابهایی که سفارش می دادن دیکشنری بود در حالی که همون دیکشنریها رو افست شده در بازار می فروختن. در سالهای بعد، خرید کتاب مستقیم شد یا اینکه امروز فرم رو می دادی و فردا می رفتی از انبار تحویل می گرفتی.

دوران دانشجویی ما مصادف شد با فروپاشی شوروی و بعد، پدیدار شدن غرفه های کشورهای تازه استقلال یافته در نمایشگاه. اینها برای من از جذابیتهای اصلی نمایشگاه شدن چون برای اولین بار می شد کتابهایی چاپ جمهوری آذربایجان و تاجیکستان رو پیدا کرد یا آدمهایی رو از این کشورها دید. البته غرفه ها رو سفارتخانه ها دایر می کردن و آدمهای سفارتخونه توش می ایستادن. کتابهاشون هم قابل سفارش یا خرید نبود فقط برای قشنگی گذاشته بودن اما تفرج میان کتابها و تورق اونها خیلی لذتبخش بود.

یه جذابیت دیگه نمایشگاه برای من، غرفه های ناشران و مطبوعات شهرستانی بود چون کتابها و مجلاتی داشتن که در تهران گیر نمی اومد، مثل کتابها و نشریات ترکی و کردی و ترکمنی. من مشتری ثابت اینها بودم و از طریق همینها با نشریاتشون ارتباط برقرار می کردم و اولین فعالیت مطبوعاتیم هم با فرستادن مقاله برای این نشریه ها شروع شد.

نمایشگاه بین المللی کتاب تهران یه پدیده بی نظیره و گمان نمی کنم در جاهای دیگه دنیا نمایشگاههای کتاب به این عظمت برگزار بشه و همین باید مایه افتخاری برای ایرانیها باشه. مگه نمایشگاه کتاب فرانکفورت بزرگتر باشه که البته من ندیده م. اما نمایشگاههای کتاب که در قاهره و بیروت دیده م به هیچ وجه قابل مقایسه با نمایشگاه کتاب تهران نبوده ن. در انگلیس هم که اصلا نمایشگاه کتاب به این شکل برگزار نمی شه. در مورد آمریکا و جاهای دیگه هم نشنیدم و کلا فکر نمی کنم هیچ جای دیگه دنیا نمایشگاه کتاب به این شکلی که کل کشور رو درگیر کنه برگزار بشه.

چیز دیگه ای که مطمئنم منحصر به فرده و مایه افتخار، کتابفروشیهای جلو دانشگاه تهرانه. در هیچ جای دنیا این تعداد کتابفروشی در یه جا کنار هم پیدا نمی شه. من یه بار با یه دیپلمات غربی که خیلی به فارسی مسلط بود و به این زبان عشق می ورزید صحبت کردم. هیچ وقت ایران نرفته بود و می گفت آرزوش اینه که بره به چشم خودش این کتابفروشیهای جلو دانشگاه رو ببینه. او هم تایید می کرد که بازار کتاب تهران، در جهان منحصر به فرده.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته