دیروز در بازار سیده زینب قاهره لابلای بساط خانم سالخورده ای که همراه با دختربچه ای (احتمالا نوه اش) در گوشه ای از بازار کتابهای دست دوم می فروخت، چشمم به ترجمه عربی مدیر مدرسه جلال آل احمد افتاد و به بهای ناچیز سه جنیه (معادل نهصد تومان) خریدمش. ظلم و بی انصافی بود اگر چانه می زدم اما می شد ارزانتر هم خرید. در طول راه همه اش به این فکر می کردم که چقدر جالب و عجیب است که در این کشوری که گذر ایرانی جماعت به آن نمی افتد، من ایرانی در بازاری که خارجیها اصلا به آن پا نمی گذارند، به کتابی از جلال آل احمد بربخورم. همان کتابی که وقتی دانش آموز دوره راهنمایی بودم از کوچه روی زمین پیدا کردم و خواندم.
همچنین فکر می کردم که ترجمه آثار آل احمد که مرز میان زبان گفتاری کوچه و بازار و زبان ادبی در آن برداشته شده، باید کار بسیار دشواری باشد. کنجکاو بودم بدانم مترجم عربی چگونه از پسش برآمده است. متن کامل مدیر مدرسه آل احمد را در اینترنت پیدا کردم و در همان نخستین جملات کتاب، عباراتی یافتم که فهم آن برای غیر فارسی زبان می تواند دشوار باشد و در ترجمه به اشتباهش بیندازد. آل احمد نوشته: «از در که وارد شدم سیگارم دستم بود و زورم آمد سلام کنم. همین طور دنگم گرفته بود قد باشم.» اگر ترجمه عربی این عبارات را دوباره به فارسی ترجمه کنیم این طور می شود: «از در که وارد شدم سیگار دستم بود و ناچار شدم سلام کنم. با اینکه پریشان و سرگشته بودم باید خودم را کنترل می کردم.»
یعنی مترجم درست عکس منظور آل احمد را نوشته و نفهمیده او چه می گوید.
صفحه بعد آل احمد نوشته: «زورکی غبغب می انداخت.» اگر ترجمه عربی را دوباره به فارسی برگردانیم این می شود: «فکش را بسختی تکان می داد.» قدری پایینتر، آل احمد اصطلاحاتی مانند «برای خالی نبودن عریضه»، «کار چاق کن» و «خرپول» را به کار برده که مترجم کلا از خیر ترجمه آنها گذشته و یک جا هم «یک عباسی» را یک ریال ترجمه کرده. از ترجمه اصطلاح ابرو «قمچیلی» هم همین طور؛ که البته این یکی را واقعا بی انصافی است اگر از مترجم نگون بخت انتظار ترجمه اش را داشته باشیم.
در صفحه بعدی آل احمد نوشته «لابد کله اش بوی قرمه سبزی می داده» و برگردان فارسی ترجمه عربی این است: «حتما الان لباسهایش بوی عدس می دهد». اینکه لباس بوی عدس بدهد در عربی کنایه از زندانی بودن است و ربطی به معنی عبارت کنائی کله ای که بوی قرمه سبزی بدهد در زبان فارسی ندارد.
چون پانزده سال از انتشار این ترجمه گذشته و برای نقد نویسی خیلی دیر شده، همین اندازه کفایت می کند. ضمن اینکه من به عنوان یک ایرانی از هر کس که برای ترجمه آثاری از نویسندگان ما تلاش کند قدردانی می کنم ولو اینکه کارش اشتباهاتی هم داشته باشد.
مترجم مصری هم به هر حال زحمت کشیده و جای سپاسگزاری دارد، خودش هم در مقدمه کتاب درباره نثر آل احمد همان چیزی را که من بالاتر نوشتم و همه مان می دانیم ذکر کرده اما به هر حال، شاید انتقال نثر آل احمد به عربی بسیار دشوار و حتی ناممکن باشد، تلاش مترجم هم در این حد بوده که دیالوگهای کتاب را که آل احمد به گویش تهرانی نوشته، به گویش قاهره بنویسد.
مترجم در مقدمه کتاب، آل احمد را نویسنده ای توصیف کرده که دین اسلام در همه نوشته هایش نمود دارد و او را یکی از مهمترین بنیانگذاران اندیشه اسلامی نوین در ایران قلمداد کرده است. وصف دیگری که برای آل احمد به کار برده «سید الاختصار و الاقتصار فی التعبیر» است یعنی به قول خودمان، استاد ایجاز. به نظر می رسد این برداشت او از آل احمد درست تر از برداشتهای دیگرش باشد. در همین مقدمه در جایی که عنوانهای دیگر آثار آل احمد را معرفی می کند، به اشتباه به جای سه تار نوشته سنتور و توضیح داده که سنتور سازی است با سه سیم! همچنین غربزدگی را به اشتباه «معاناه التغرب» ترجمه کرده یعنی رنجهای غربزده بودن، در حالی که این ترجمه درست خلاف نظر آل احمد است و می بایستی نام کتاب را همان “تغرب” ترجمه می کرد.
مترجم کتاب، عادل عبدالمنعم علی سویلم، استادیار بخش زبانها و ادبیات شرقی در دانشگاه عین شمس قاهره است. در سایت دانشگاه نوشته که آقای سویلم در سال ۱۹۹۸ از پایان نامه دکترایش در زمینه جریانهای اعتقادی و فکری ایران عصر صفوی و اثر آن بر هنر دفاع کرده. ترجمه مدیر مدرسه او را هم شورای عالی فرهنگ مصر در سال ۲۰۰۱ چاپ کرده، یعنی چهل و سه سال پس از انتشار اولین چاپ این کتاب در ایران.