علیرضا آبیز
روزنامه تعطیل،
شعرهای جمشید برزگر،
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۶
جمشید برزگر از شاعران هم دورهی من است. نسلی که نخستین شعرهایش را در دههی هفتاد شمسی منتشر کرد و بنا به سنت دههبندی شعر معاصر فارسی، دههی هفتادی محسوب میشود. در مورد تقسیم بندی شاعران بر حسب دهه حرف و حدیث بسیار است. به نظر من این نوع تقسیم بندی نسلی چندان کارگشا نیست و مبنای نظری استواری هم ندارد. البته برای ساده کردن بحث و گفتگو در مورد برخی سرفصل ها بی فایده نیست.
برزگر پیش از آنکه در روزنامه نگاری صاحب نام شود، شاعر شناخته شدهای بود. اشتغال به روزنامه نگاری فصل مشترک او و گروه دیگری از شاعران و نویسندگان ایران است که یا از سر علاقه و شناخت و پیش زمینهی تحصیلی به این حرفه روی آوردند و یا از آن جهت که نزدیکترین شغل به شاعری و نویسندگی تلقی میشد. گمان نمیکنم استدلال چندانی لازم باشد که چرا شعر و نویسندگی هنوز نتوانسته است برای گروه کثیری از اهل قلم به شغل تمام وقت بدل شود. آزادی نسبی و گسترش شمار و دامنهی نفوذ مطبوعات در نیمهی دوم دههی هفتاد سبب شد که شمار قابل توجهی از شاعران و داستان نویسان این دوره به کار در مطبوعات روی بیاورند. اغلب این افراد از صفحهی ادبیات و اندیشهی روزنامهها شروع کردند و برخی به روزنامه نگاری حرفهای پرداختند و در عرصه های گوناگون روزنامه نگاری و حتی رادیو و تلویزیون صاحب نام شدند. از شاعران هم دورهی من میتوان از یزدان سلحشور، رسول یونان، مهرداد قاسمفر، محمدحسین عابدی، بهزاد زرین پور، مسعود جوزی، علیرضا بهنام، حسن صلح جو و جمشید برزگر نام برد و نیز شمار دیگری که بخش قابل توجهی از زندگی حرفهای آنان صرف روزنامه نگاری شد.
اگر چه شاعران در ایران هرگز با روزنامه نگاری بیگانه نبودهاند و از عصر مشروطیت تا به امروز شاعران نقش پر رنگی در عرصهی مطبوعات داشته اند، دوران ما به نظرم از چند نظر استثنایی است. هم از نظر تعداد و هم از نظر تنوع نقش و حیطهی فعالیت. شاعران دوران ما فقط روزنامه نگار ادبی یا سیاسی نیستند. برخی از آنها صاحب رسانهاند و برخی در حوزههای هنر، سینما، اقتصاد، پزشکی و صنعت به کار اشتغال دارند.
بازتاب تجربهی مشترک یک ملت
از جمشید برزگر سه مجموعهی شعر قبل از «روزنامهی تعطیل» منتشر شده است. «در آفتاب دویدن» (۱۳۷۳)، «یک عمر راه بر خود بریدم» (۱۳۷۶) و «مثل پرنده درخت را فراموش میکنی» (۱۳۸۰) عناوین کتابهای پیشین او هستند. این مجموعهها خط سیر شاعری را نشان میدهند که اگرچه شعر سپید و نیمایی سروده اما با شعر کلاسیک هم آشناست ( و نمونه هایی از آنها را در نخستین کتابش آورده است.)
مجموعهی «مثل پرنده درخت را فراموش میکنی» زبانی صیقل خورده و محتوایی اندیشه ورز دارد و به گمان من برای تثبیت سبک و سیاق و ذهن و زبان برزگر در جایگاه شاعری حرفهای بسنده است. او در این مجموعه تسلط کم نظیری بر وزن و ریتم از خود نشان می دهد و اگرچه شعرها در قالب شعر سپید سروده شده اند شاعر از امکانات شعر نیمایی غافل نبوده است.
«روزنامهی تعطیل» همان گونه که از نامش بر میآید از دغدغههای روزنامه نگار شاعر سخن میگوید. در این مجموعه شاعر حرفهی خود را موضوع شعر خود قرار میدهد. حرفهای که از آن گذران میکند و صرف نظر از وابستگی عاطفی، از نظر شغلی و اقتصادی هم به آن وابسته است.
نوید چاپ این مجموعه در کتاب «مثل پرنده درخت را فراموش میکنی» (چاپ ۱۳۸۰) داده شده است. شاعر در پیشگفتار هم اشاره می کند که شعرها در سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹ سروده شده، اما به دلیل سانسور اقبال چاپ نیافته است. به رغم این همزمانی، شعرهای این دو مجموعه بسیار متفاوت هستند. زبان شعرها به زبان گفتار روزمره نزدیکتر است و از زبان استعاری و رازگونهی مجموعهی «مثل پرنده…» فاصلهی زیادی دارد.
شاعر که گویی از دردسرهای حرفهی روزنامه نگاری و خطوط قرمز آن به تنگ آمده، توصیه به شبنامه نویسی میکند. در شعر «شبنامه ها معتبرند» (ص ۲۱) شاعر معتقد است که بهترین تحلیلهای سیاسی روزنامهها گاهی در مقابل نامهی یک خوانندهی معمولی لطیفهای بیش نیست: بسیار می شود / یک نامهی خوانندهای معمولی / تحلیلهای ناب سیاسی را شکل ستون فکاهی نشان دهد / اما چه راه درازی است بین مرکب چاپخانه / تا کاغذ کاهی / ناچار باز / صفحهی خوانندگان سفید میماند / یعنی / همکاری حروف سربی / راه نجاتی را نمیداند.
گویی روزنامه برای روز است و در شب میهن، همان بهتر که شبنامه بنویسیم. به روزنامه، اعتماد و اعتباری نیست ولی شبنامه ها معتبرند.
کولاژهایی از بریدهی روزنامههای توقیف شده از سرآغاز انتشار روزنامه در ایران تا به دوران ما در سال ۱۳۷۹ در بین صفحات کتاب قرار گرفته که شعرها را به پیش زمینه و موضوع آنها ربط میدهد و به متنی انضمامی نزدیکتر میکند.
نگاهی به عناوین شعرها ما را به دوران تاریخی سرودن آنها ارجاع میدهد. گویی شاعر خواسته یادداشت روزنامه بنویسد و زمان و زمانهی خود را به سرراست ترین شکل ممکن روایت کند. از حادثهی کوی دانشگاه تا قتلهای زنجیرهای و روزنامههای زنجیرهای، کشتار ۱۳۶۷ِ، اسم مستعار، ملاقات، قرارهای لو رفته و برگههای بازجویی. در بازگویی این روایتها از اصطلاحات ویژهی روزنامه نگاری سود میبرد نظیر تیتر، بعد از تیتر، ستون تسلیت، حادثه و خبر و تیراژ.
به دلیل ماهیت این شعرهاست که شاعر آگاهانه با ماهیت شعر درگیر میشود. برخی از این شعرها ماهیت شعاری دارند یا توانایی بالقوه برای تبدیل شدن به شعار دارند. اصولا واکنش شاعرانه به رخدادهای سیاسی- اجتماعی در زمان وقوع آن رخدادها همواره در معرض خطر فروافتادن به ورطهی شعار است. شاعر به این واقعیت آگاه است و در مواردی به آن اشاره میکند. در شعر «دلم برای شعار تنگ است» شاعر از استیصال شعر در مواجهه با حجم انبوه سیاهی میگوید: ذات روشنایی تان تاریک است / هر چه روز آوردید / شب بود / ( ببخشید میشه تو این شعر کمی شعار داد؟).
در پایان همین شعر می نویسد: ذات این کلام ساکت است / هرچه حرف / ذات این سفید تیره است / هر چه برف.
این نهایت نومیدی است و برزگر در این مجموعه از نهایت نومیدی حرف میزند. در شعر «تردید در ترانه» ( ص ۸۱) که توصیف صحنهی اعدام است شاعر همزمان با فرد اعدامی که حلق آویز شده و صدایی خرخر مانند از حنجره اش بیرون میآید از توصیف آنچه میبیند عاجز میشود. زبان شاعرانه را اگر شده برای یک سطر کنار میگذارد و مستقیم میپرسد: اصلا باید از اعدام هم شاعرانه حرف زد؟
شعر « خودتکانی» (ص ۸۵ ) روایتی صریح از وضعیت سیاسی میهن است. شاعر فصل ها را باور نمی کند. تابستانی را که در آن خورشید در خاوران غروب کرده و بهاری را که با افق های معجوج در خیابان، محبوب شاعر را برده است چگونه باور کند؟ این گونه است که شاعر خود را میتکاند و در مییابد که چیزی از فصلها نمانده است. این بیرق کهن را / دستی به باد میدهد / که ما را به خاک بیرقدار در میهن همان کسی است که فرزندان میهن را در خاک می کند!
اگر سیاست را در معنای کمینهگرای اشتغال به امر روزمرهی سیاسی در نظر بگیریم، «روزنامهی تعطیل» سیاسیترین مجموعهی شعر جمشید برزگر و یکی از سیاسیترین مجموعه شعرهای سالهای اخیر است. با این همه، این مجموعه با ماهیت کار شاعرانه هم به شدت درگیر است. برزگر شاعری است که در حال سرودن هم از فرآیند سرودن و نگاه انتقادی به شعر خود غافل نیست. در « شعرضعیف» (ص ۱۶ ) میخوانیم: آنها با گل آمدند / اینها با گلوله / آنها با پرنده / اینها با قفس / آنها نفس می کشیدند / اینها نفس میبریدند / آنها بوسه / اینها سنگ / آنها شراب / اینها شلاق / اما یادتان باشد این تصاویر بی رمقند / مگر نه آقای منتقد؟
آیا این شعر حاوی درخواستی برای دیدن تفاوتها و دوری از شعارهاست؟ در عین حال سنگ بنای این شعر شعار است. سخن گفتن از تقابل گل و گلوله، پرنده و قفس و شراب و شلاق شعاریترین کار ممکن است، اما شاعر به شعاری بودن این شعر آگاه است و به منتقد هم بی رمق بودن این تصاویر را یادآوری میکند تا منتقد از کشف آنها احساس رضامندی نکند! در پس این نظرگاه است که باید این نوع شعر را خواند. این واژهها اگر چه بر اثر شدت استعمال بیرمق شدهاند، اما آنچه با خود حمل می کنند به هیچ روی مستعمل نیست! ای بسا هر از گاهی نو میشود. رخدادهای سیاسی این واژهها را از اعماق تاریخ ادبیات احضار میکند تا در سایهی سبعیتهای تازه بر آنها معانی تازه ای بار کنیم. گل و گلوله و شراب و شلاق هماناند که در دههی چهل بودند و در عین حال همان نیستند! دو سطر آخر به خواننده و منتقد یادآوری میکند که هم آن سابقهی تاریخی را در نظر بگیرد و هم به حیات تازه یافتهی این مفاهیم در دهههای اخیر گوشه چشمی داشته باشد.
حکایت «روزنامهی تعطیل» اما همه هم اندوه و خشم و حرمان و آواز نومیدی نیست. امید و مقاومت نیز هست. در شعر «نمیشناسمتان» ( ص ۴۱) میخوانیم: یک اتفاق روزمره / تغییر اسم این خیابانهاست / در خاطرم نیست / جایی شما را دیده باشم / شهریورم را حذف کردید / تعویض تقویم مرا آسان گرفتید / جغرافیایم را قرق کردید / دشت کویرم را خزر گفتید / اما / تغییر نام من / چندان که می خواهید / ممکن نمی باشد.
در شعری با عنوان «شعر» که لحنی پیشگویانه و پیامبرانه دارد شاعر پیش بینی می کند که باد بایستد / رود بر مسیر دریا نرود / …. / شاعر لال شود / قلم شکسته، کاغذ مچاله شود / اما شعر سروده شود.
شعر سروده شده؛ هر چند انتشار آن با ۱۵ سال تاخیر همراه بوده است. شاعر این مجموعه نیز مثل هر شاعر دیگری دوست داشته حلاوت انتشار شعرش را همان زمان که تر و تازه بود بچشد و بازتاب آن را ببیند. اما شاید هم بهتر آن باشد که از پس فاصله ای پانزده ساله به تجربهی مشترک یک ملت بنگریم. این شعرها تجربیات یک شاهد عینی از رخدادهای گذشتهای نزدیک است. اکنون تب و تاب آنچه در این شعرها می گذرد تا حد زیادی فرو نشسته است. حادثههای تصویرشده دیگر خبر نیستند. اگر شور و التهاب فرو نشسته چه باک! شاید زمان آن فرارسیده باشد که با اندکی فاصله به زمانهای که در آنیم و به آنچه از سرگذرانده ایم بنگریم.
——————–
علیرضا آبیز شاعر و مترجم است و در انگلستان دکترای ادبیات خلاق دریافت کرده است.