مجید منتظرمهدی
مقدمه: رسول جعفریان اغلب سالهای زندگی پنجاهودوسالهاش را صرف پژوهشهای تاریخی کرده تا پلی باشد میان تاریخ ایران اسلامی و نسل جوانی که سودای تحقیق دارد. با همین هدف است که از شبکههای اجتماعی هم به بهترین نحو استفاده میکند تا گنجینهای را که جمعآوری کرده، در اختیار همگان بگذارد. رسول جعفریان تا کنون تحت عناوین متعددی همچون ریاست کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ریاست کتابخانه تخصصی تاریخ ایران و اسلام و استاد تاریخ دانشگاه تهران شناختهشده است اما در رأس تمامی آنها روشنفکر پیشرویی است که مختصات زمانه را به خوبی میشناسد و تلاش میکند تا در حوزه کاری خودش هیچ گاه از نوآوری دور نشود. او که متولد اصفهان است، در آستانه بیستسالگیاش برای کسب تحصیلات حوزوی راهی قم میشود و شاگرد اساتیدی همچون آیات جوادی آملی، مصباح یزدی، ممدوحی، گرامی و نیز جعفر مرتضی جبل عاملی میشود. با وجود آنکه در ابتدا به فلسفه علاقهمند بوده، با خواندن کتاب «المراجعات» نسبت به تاریخ صدر اسلام حساسیت پیدا میکند و سیرمطالعاتیاش را تغییر میدهد. پس از مدتی، تدریس معارف اسلامی و تاریخ اسلام را در دانشگاههای اصفهان و تهران آغاز میکند، تا بنا به گفته خودش علیرغم آنکه خودش آموزش مناسبی ندیده بود، وقت بسیاری برای آموزش دیگران بگذارد. در سال ۶۳ نخستین کتابش با نام «درآمدی بر شناخت تاریخ اسلام» را نوشت و پس از آن طی سه دهه بعدی نزدیک به دویست عنوان مقاله و چندین کتاب به رشته تحریر درآورد. نامدارترین کتابش تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری (چاپ اول ۱۳۶۸) است که امسال ویرایش جدید آن در بیش از ۱۵۰۰ صفحه در دو جلد منتشر شدهاست. رسول جعفریان به سه چیز شناختهتر است: پژوهشهای درازدامن در تاریخ صفویه و تشیع در ایران، پروژه دیجیتال کردن نسخههای خطی کتابخانه مجلس و به صورت آنلاین در اختیار گذاشتن آنها و فعالیتهای گستردهاش در رسانههای دیجیتال برای انتشار آثار و خواندههایش. گفتگوی زیر در اردیبهشت ۹۵ حول محور تاریخنگاری و کارهای پژوهشیاش انجام شدهاست. این گفتگو برای دوره جدید دوهفتهنامه فقید روشن انجام شده بود که شانس انتشار نیافت.
به نظر میرسد روند فکری شما سه مرحله داشته است. در مرحله اول بیشتر در پی پاسخ فلسفی به پرسشهایی بودید. در مرحله دوم به نظر پاسخ همان پرسشها را در تاریخ جستجو میکردید. چون در این دوره علیرغم آنکه کار تاریخنگاری شما جدی شده ولی بوی دفاعیهپردازی میدهد. اصلاً موافقید با یک چنین برداشتی از کارتان؟
بنده مانند بسیاری از افرادی که در سنوسال خودم و حتی نسل قبل از ما بودند، فلسفه را برای پاسخگویی به شبهات مارکسیستها میخواندم. درواقع و شاید بهطورکلی قصد داشتیم از دین دفاع کنیم. این کاری است که هر طلبهای با عطف توجه به آن، تحصیل میکند. بعد از پنجاه سال، در زمان جوانی ما یعنی سالهای ۵۸-۶۰ ، هنوز مارکسیسم یک دشمن جدی برای اسلام و انقلاب بود که همه باید در مقابلش مجهز میشدند. البته بنده مسیرم را از سال ۶۱ عوض کردم. یعنی علاوه بر درسهای رسمی حوزه که میخواندیم، از فلسفه به سراغ تاریخ رفتم. این یک اتفاق بود و من بهسرعت جذب تاریخ شدم. خوشبختانه یک استاد مسلط هم پیدا کردم. استاد نقش مهمی در این موارد دارد. شیرینی رسیدن بهواقع، مهم بود. اما و البته، توجه به تاریخ هم بیشتر جنبه دفاعی داشت. استاد من متخصص مباحث تاریخ صدر اسلام و طرح آنها از دید شیعی سنی بود. بنده بیشتر، از تاریخ اسلام، صرفنظر از آن جهت شیعی سنی، برای انقلاب و مسائل داخلی آنهم استفاده میکردم. این هم در واقع یک رویه عمومی شده بود. درس تاریخ اسلام با عنایت به تطبیق رویدادهای صدر اسلام با آنچه در جامعه ما میگذرد. بحث نوشتن و تحقیق فقط نبود، غالب سخنرانیها هم همین بود. ما به دنبال پاسخ به سؤالات خودمان نبودیم، در پی پاسخ دادن به شبهات دیگران و تفهیم باورهای رایج سیاسی آن وقت بودیم که سخت به آن دلبستگی داشتیم.
در مصاحبهای با کیهان فرهنگی در بهمن ۱۳۸۱ گفتهاید در دوره چرخش از فلسفه به سمت تاریخ، کارهای فریدون آدمیت را میخواندید. کمی در مورد این دوره صحبت کنیم. چه چیزهایی میخواندید و این کتابها چه تأثیری در روند فکری شما داشتند؟
من از تاریخ اسلام به سمت تاریخ معاصر آمدم. این علاقه از حوالی سال ۶۰ در من ایجاد شده بود. بیشتر با طرح این مباحث در کارهای مرحوم حسن آیت که اولین بار بحث تاریخ سیاسی معاصر ایران را بهصورت جنجالی و منازعهای طرح کرد. ما البته پشتصحنه ای برای آن نمیدانستیم. اما به دلیل اینکه سیاست روز اهمیت داشت و بخشی از آن در تاریخ متجلی شده بود، زمانی که تقریباً همه خیابانهایی که به نام مصدق نامگذاری شده بود به نام کاشانی تغییر یافت، ما هم درگیر این مباحث شدیم. در بررسی مشروطه، من نوشتههای آدمیت را دیدم. بیشتر، نکتهای که او طرح کرده بود و گفته بود که انگلیسیها نقشی در مشروطه نداشتند من را به تحقیق واداشت. من سعی کردم با مراجعه به منابع دستاول تاریخ مشروطه، نقش تحصن در سفارت انگلیس را بیان کنم. اما بهطور طبیعی آثار آدمیت از این حیث که تاریخ تفکر بود برای من ارزش داشت. آن آثار حتی از لحاظ روش ایدهآل نبود، اما برای تاریخنگاری در حوزه تفکر، یک روش تازه و در ایران مبتکرانه بود. سری آثار وی درباره بنیادهای فکری مشروطه و اندیشمندان نوگرای پیش از مشروطه، به دلیل آنکه آثار ناشناخته خطی را در این زمینه مرور کرده بود، برای ما جالب بود.
مقاله «آشفتگی در فکر تاریخی» را آن زمان خوانده بودید؟ برداشتتان چه بود؟
خیر، من آن مقاله را نخوانده بودم. بیشتر کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطه» و آثاری که درباره میرزا آقاخان کرمانی و طالبوف و غیره بود خوانده بودم.
بهجز آدمیت از میان تاریخنگاران ایرانی (و البته استادتان جعفر مرتضی جبل عاملی) از آثار کدام یک از تاریخنگاران ایرانی تأثیر پذیرفتید؟
درباره استاد سید جعفر مرتضی باید عرض کنم، توجهم به تاریخ اسلام را مدیون وی هستم. هم از لحاظ متد تحقیق و هم دیدگاهها، متأثر از وی بودهام. البته در برخی از موارد، بعدها دیدگاههایم تغییر کرد. اما درباره آدمیت نمیشود گفت از نظر محتوا تحتتأثیر بودم، در آثار وی بیشتر متدِ توجه به متون خطی و فکری در امر تاریخ برایم مهم بود، نوعی نگاه به تاریخ اندیشه. این رویه را البته متأثر از کتاب «از صبا تا نیما» هم هستم که اثری قابلتوجه و جالب بود. زمانی که به تاریخ معاصر میپرداختم، همواره از کتابها متأثر بودم، نه اشخاص. کتاب «گذشته چراغ راه آینده»، اثری قابلتوجه بود که ازنظر مدل نگاه و ارجاع، و بهویژه توجهش به مطبوعات برایم جالب بود. در حوزه تشیع هم که یکی از کارهای اصلی من بود، بهجز آنچه از آثار سنتی استفاده میکردم، متأثر از نوشتههای مرحوم سید مهدی روحانی بودم. کسی که روی استاد سید جعفر مرتضی هم تأثیر داشت. این را هم بیفزایم، همواره در آن سالها که مورخان خاص ظهور و بروز داشتند، میکوشیدم از روشهای به گمان خودم، علمیتر و شفافتر استفاده کنم. زمانی بود که مرحوم علی ابوالحسنی روش خاص خود را داشت. حتی جناب عبداللّه شهبازی هم. روشهایی که بههرحال با کارهای دانشگاهی قدری متفاوت بود. آقای ابوالحسنی شیفته افرادی بود و از هر روشی برای ترویج و تصحیح گفتار و رفتار آنها بهره میگرفت. عکس آنهم صادق بود. آقای شهبازی هم مانند آقای ابوالحسنی ضمن آنکه یک پژوهشگر بوده و هست، اما تاریخ را استثنایی و خاص تفسیر میکرد. همه کارهای آنها قابلاستفاده است. چون بههرحال حاوی مواد تاریخی قابلملاحظهای است اما روش آنها با آنچه میتوان از آن بهعنوان یک تاریخنگاری نسبتاً بیطرف دانشگاهی یادکرد، فاصله داشت. در این میان پژوهشگران حرفهای فراوانی هم هستند که از آنها بهره بردهام. در حوزه کارهای اسلامی در حوزه تاریخ و کتابشناسی، از مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی که بیشتر کتابشناس بود، یعنی متخصص تاریخ کتاب شیعی، بهره بردم. آثار آقای حسین مدرسی طباطبایی هم در حوزه تشیع، جذابیت خود را داشته است. سالها هم از محضر مرحوم سید محمدعلی روضاتی بهره میبردم.
دوره سوم کارتان به نظر میرسد با گرایشتان به سمت تاریخ علم آغاز شده است. دیگر از آن لحن تدافعی خبری نیست. حتی تا حدی به ردیهنگاری نزدیک میشود. این دوره چطور آغاز شد؟ چه چیزی باعث تغییر دیدگاه و روش کار شما شد؟
یک تفاوت عمده میان این کار با کارهای قبلی وجود داشت و آن این بود که این بار، بحث و فحص من از نفس موضوعات تاریخی نبود، بلکه بحث از کیفیت معرفت و راه معرفتی در رسیدن به آن موضوعات بود. آنچه تا این زمان موردتوجه بود، شناختن تاریخ تشیع، تاریخ اسلام، یا تاریخ معاصر بود. اما این بار، تکیه من روی راههای معرفتی برای وصول به شناخت تاریخی یا هر نوع شناخت دیگر بود. در این نگاه، بحث بر سر درستی و نادرستی نیست، بحث بر سر نوع نگاه است. اینکه هر گروهی به چه نوع معرفتی باور دارد و به همین دلیل، فلان باورهای مشخص را دارد. البته من این روش را در حوزه تاریخِ اسلام یا تشیع، به طور جدی دنبال نکردهام، بلکه به دلیل اینکه بحثم در حوزه تمدن اسلامی بوده، بیشتر در نجوم و طب و کیمیا و مسائلی مانند اینها دنبال کردهام. گهگاه هم اشاراتی به تصوف و اعتزال و مواردی از این دست داشتم. داشتن این نوع نگاه مانع از صدور احکام قطعی شده و آدم را محتاطتر میکند.
برویم سراغ کتابهایتان. از کتاب آخر شروع کنیم: «تاریخ تشیع در ایران» که قرار است در نمایشگاه عرضه شود. این کتاب در چاپ قبلی ۹۵۰ صفحه بود؛ حالا قرار است به آن ۵۰۰ صفحه هم اضافه شود. واقعاً ۱۵۰۰ صفحه زیاد نیست؟ این ۵۰۰ صفحه شامل چه موضوعاتی و چرا فکر کردید که باید به کتاب اضافه شود؟ مخاطب این کتاب چه کسانیاند؟
پس از تاریخ اسلام و تاریخ معاصر، توجه سوم من به سمت تاریخ تشیع بود. این علاقه، به دلیل آن بود که باید درسی را با این موضوع ارائه میکردم. این درس را ابتدا در گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، فکر کنم سال ۱۳۶۵ ارائه کردم. همان زمان، برای درس تاریخ تشیع، متنی را تهیه میکردم. متنی که سال ۱۳۶۸ بهعنوان تاریخ تشیع در ایران تا قرن هفتم هجری چاپ شد. بنده کتابهایی از خودم را که به آنها دلبستگی ویژه دارم، بهمرور اصلاح میکنم. این اصلاح، هم شامل ویرایش لفظی و محتوایی میشود و هم بر آن افزوده میشود. برخی از کتابها، چندین بار نوشتهشدهاند. تاریخ تشیع یکی از آنها بود. چندسال پس از آن یک تکمله با عنوان دنباله تاریخ تشیع در ایران چاپ کردم. در مرحله بعد در دو جلد منتشر شد که جلد سومی هم بر آن افزوده شد و انتشارات انصاریان قم چاپ کرد. در مرحلهای دیگر، باز به شکل یک جلد، البته با اصلاح فراوان که شامل حذف هم میشد، با کمک نشر علم منتشر کردم که این حدوداً ۱۰ سال قبل بود. طی ۱۰ سال گذشته، بارها این درس را ارائه دادهام و معمولاً از متون تازه چاپشده کهن و یا خطی فراوان استفاده کردهام. طبیعی است که باید حجم قابلتوجهی بر آن افزوده میشد. این افزودهها، طوری نبود که در مجلدی دیگر بیاید، بلکه میبایست هر مطلب، سر جای خود افزوده شود. چنین شد که در بسیاری از موارد، مطالبی بر کتاب اضافه شد. البته کتاب تشیع، یک اثر پژوهشی است نه عمومی. بسیاری از مباحث آن، خارج از روال عمومی است. اما به دلیل اهمیت این موضوع، افراد زیادی هستند که نسبت به این مبحث علاقهمندند. آنها میخواهند بدانند که تحول ایران از تسنن به تشیع از چه زمانی و در کدام مناطق رویداده و این کتاب این پرسش را جواب میدهد.
در مورد کتاب «تاریخ ایران» هم این کتاب ظاهراً برای مخاطب عام نوشتهشده است. موقعی که کتاب درآمد انتقاد شد که چرا کتاب ارجاع ندارد. کمی در مورد آن توضیح میدهید؟
بنده حوالی سالهای ۶۹ تا ۷۹ شاید حدود سه سال در آموزشوپرورش، در معاونت تألیف و تدوین کتابهای درسی در بخش تاریخ بودم. در آنجا بودم که کتاب تاریخ سال سوم دبیرستان را در نظام قدیم نوشتم. اندکی بعد نظام آموزشی تغییر کرد و من که تقریباً در آنجا با روش نگارش برای جوانان شانزده هفده ساله آشنا شده بودم، تصمیم گرفتم یک دوره تاریخ ایران از ورود اسلام به ایران تا دوره معاصر را با یکقلم روان اما مبتنی بر آخرین پژوهشها بنویسم. نتیجه آن چهار جلد کتاب شد که شامل تاریخ ایران اسلامی تا پایان عصر صفوی شد. اخیراً هر چهار جلد را در یک جلد چاپ کردم که نشر علم به بازار عرضه کرده است. طبیعی است که تألیف در این چارچوب برای نسل جوان، نمیتوانست همراه با ارجاعات باشد. درواقع، من باید نتایج مهمی را که از آخرین پژوهشها به دست میآمد، در آنجا ارائه میکردم. البته به دلیل اینکه گروههای دیگری هم از آن استفاده کردند که قدری به استناد و ارجاع میاندیشیدند، همواره این انتقاد شده است و به نظر میرسد تا حدی وارد هم باشد. گرچه دفاع بنده همان است که گفتم.
شما به مطالبی که در مورد دوره صفویه نوشتهاید شناختهشدهترید، هرچند که کار شما محدود به دوره صفوی نیست. آخرین اثرتان که بهصورت خاص به این موضوع میپردازد، «مهدیان دروغین» است. کمی در مورد بستر فکری که باعث تألیف و جمعآوری این اثر شد توضیح دهید؟ آیا گفتمان ظهور در دوره احمدینژاد یکی از اصلیترین دلایل شکلگیری این کتاب بود؟
مهدویت و مهدیگرایی یکی از مسائلی است که در دین اسلام، اعم از تشیع و تسنن وجود داشته و دارد. باور مذکور، موقعیتی دوگانه دارد. از یکسو، باوری امیدبخش است که میتواند حرکتآفرین و انقلابزا باشد، و از سوی دیگر، نقطه آسیبپذیری است که میتواند مشکلاتی را پدید آورد. این آسیبپذیری در طول هزاروچهارصد سال جهان اسلام در دنیای سنی و شیعی وجود داشته است. بسیاری از مؤلفان درزمینه مهدویت قلم زدهاند اما به بخش دوم کمتر پرداخته شده، هرچند آثاری وجود دارد. من سعی کردم این بخش را به صورت متمرکز کار کنم. اصل این کار هم به دعوت آقای محمد ریشهری بود تا مقالهای در این زمینه برای موسوعه مهدویت ایشان که چاپ هم شده، بنویسم. اما آن مقاله سر از یک کتاب درآورد. البته مشکلاتی که ما از قبل از انقلاب در این زمینه داشتیم، بهرغم آنکه به خاطر و زیر سایه اندیشههای امام به حاشیه رفت، دوباره در دو دهه اخیر زنده شده است. من در آن کتاب به این مبحث پرداخته ام و فصلی را به مسائل قبل و بعد از انقلاب اختصاص دادهام. ویژگی آن کتاب این است که بحث مدعیان مهدویت را بهصورت یک روند، با اشاره به مبانی آن در طول این قرون از یکطرف، و بر اساس آنچه در مناطق مختلف وجود داشته از طرف دیگر، بحث کردهام. میدانید که این اندیشه بارها مسبب انقلابهایی شده که خود به تأسیس سلسلههای جدید هم منجر شده است. بحث مهمی است و البته دولت قبلی روی این مسئله حساسیت ویژهای داشت که سبب شد بنده هم یادداشتهای متعددی در وبلاگم بنویسم که غالب آنها در مباحث این کتاب هم جای گرفته است.
اخیراً روی تاریخ علم در ایران دوره اسلامی متمرکز شدید. این علاقه و چرخش بهسوی تاریخ علم چطور پدید آمد؟
از حدود ۱۰ سال قبل بنده بهتدریج به تدریس درس فرهنگ و تمدن اسلامی در گروه تاریخ دانشکده ادبیات مشغول بودم. اوایل بیشتر به محصولات و خروجیهای تمدن اسلامی میپرداختم اما بهتدریج، ضمن بحثها دریافتم که باید این مسائل را بیشتر معرفتی ببینم. آن زمان و برای نخستین بار، دو سه جلسه درس را به بحث علم و تلقی مسلمانان از آن میپرداختم اما بهتدریج دامنه بحث از مبحث علم بیشتر شد و احساس خودم این بود که ما در قرون گذشته، بحث جدی از مفهوم علم نداشتهایم و تلقی جامعهمان هم از علم نادرست بوده و همین امر سبب عقبافتادگی ما شده است. در قرون اولیه اسلامی، معتزله درباره علم بحثهای جدی داشتند، هرچند آنها هم از زاویه مفهوم دفاع از دین به علم مینگریستند. اما بههرحال در لابهلای بحثها، مطالعات خوبی وجود داشت. درواقع، اختلاف مشرب میان جریانهای مختلف در دنیای اسلام، بخش عمدهاش، به تفاوت نگرش آنها به مفهوم علم بازمیگردد. جریان متأثر از عرفان و تصوف، جریان عقلگرا اعم از فلسفه یا اعتزال، و جریان اخباری و اهل حدیث، همه ریشه در بحث از معرفت و اصول آن دارد. بنده سعی کردم این بحث را با توجه به متون گذشته جریانهای مذکور کار کنم. حتی اگر یک کتاب از اهل حدیث درباره آفرینش میخوانم، بیشتر به نوع نگاه و تلقی آنها از دریافت معارف و سنجش صحتوسقم آنها بپردازم. این حساسیت بود که بنده را به نگارش مقالات متعددی واداشت که برای کلاس درس بود. تمام تلاشم این بود که در طول ترم تحصیلی برای این درس مطالعه کنم و مطالب تازهای بگویم. اکنون محصول آن هم کتاب مفهوم علم در تمدن اسلامی شده که چاپ دوم بسیار مفصلتر از چاپ پیشین هم هست.
شما استاد تاریخ در دانشگاه تهران هستید. به نظرتان دانشگاه چقدر به وظایف علمی و دانشگاهیاش در حوزه تاریخ عمل میکند؟
در اینجا دو مسئله هست. یکی اینکه اصولاً دانشگاه تهران و بهتبع آنان دیگر دانشگاههایی که پس از تأسیس دانشگاه تهران پدید آمده، در مجموعه نظام آموزشی ایرانی با توجه به سوابق درس و علم در ایران، چه جایگاهی دارد و آیا توانسته است جایگاهی داشته باشد یا خیر. اما بحث دیگر درباره وضعیت فعلی و نظام حاکم بر آن و سیاستهای جاری دولت نسبت به دانشگاه و نگاههای موافق و مخالف در بیرون نسبت به آن است.
نسبت به بحث اول، باید عرض کنم ما در حاشیه نظام آموزشی جهانی پدید آمدهایم و در این زمینه چارهای جز همراهی نداشتهایم. این امر در علوم فنی و طب و پایه کاملاً روشن است. در باقی علوم هم که رنگ و بوی همان تمدن را دارد و شامل اغلب گرایشهای علوم انسانی و تربیتی و اجتماعی هم میشود، تقریباً همینطور است. در اینجا باید خودمان را با کشورهایی مانند چین و ژاپن و سنگاپور و مالزی مقایسه کنیم که در حاشیه تمدن غربی پدید آمده و سعی کردهاند دوشبهدوش آن حرکت کنند. به نظر میرسد، در این زمینه، ما به وظایف خود عملنکردهایم. شاید دلیلش مقاومت بیشازحد ما و مانعتراشیهایی است که در برابر علم جدید بوده و از آن همواره و همواره بدگویی شده است. بههرحال فلسفههای فراوانی میان ما تولید شده که اجازه نمیداده است ما آن راه را درست طی کنیم.
اما نسبت به وضع موجود، باید عرض کنم بنده میتوانم از ۱۰۰، نمره ۲۰ تا ۳۰ را به دانشگاه تهران بدهم. این در حوزهای است که با آن آشنا هستم. در واقع، علاوه بر مشکلات کلی که عرض کردم، نظام آموزشی ما بهروز نیست، استادان درست انتخاب نمیشوند، دانشجویان در مسیر صحیح هدایت نمیشوند، نظارتها دقیق نیست و در کل نوعی عقبماندگی در دانشگاه وجود دارد که آن را نباید بیشباهت بهنوعی معلولیت و عقبماندگی دانست. من خوشحالم اگر بتوانم نمره ۳۰ از ۱۰۰ بدهم اما در همین زمینه هم تردید دارم. ولی بههرحال این مقدار، توانسته است کشور را تغذیه کند و امور جاری را بگذراند. ما در جامعهمان، وضعیتی که در حوزه دانشگاه داریم، درباره مدارس و زیرمجموعههای آموزشوپرورش هم داریم. در آموزشهای تجربیِ دیگر هم، وضعمان چنین است. چنانکه در فن و صنعت و هنر همچنین است. همه اینها تقریباً در یک سطح به راه خود ادامه میدهند و البته رشد آنها هم کاملاً وابسته به یکدیگر است. وقتی رشد اقتصادی ما در نزدیک به چهار دهه گذشته حداکثر و البته متوسط آن سه درصد بوده، اگر همین را در علم داشته باشیم، باید خوشحال باشیم. البته سعی میکنیم خوشحال باشیم و لبخند بزنیم اما متأسفانه قدری مصنوعی است.
جامعه امروز ایران تشنه دانستن در مورد تاریخ است. ولی این عرصه به شبکههای تلویزیونی فارسیزبان خارج از ایران واگذارشده که بخش عمده آن جدل علیه اسلام و نظام جمهوری اسلامی و نوستالژی دوران «اعلیحضرت» است. این شبکهها امروز در جذب مخاطب در مقایسه با سیمای وطنی موفقترند. فکر نمیکنید غیاب تاریخنگاران دانشگاهی از فضای عمومی به ایجاد این خلأ کمک کرده؟
به نظرم تولیدات تاریخی مؤسسات داخلی که عمدتاً هم هزینههای آنها را دولت تأمین میکند، کم نیست. تعداد این مؤسسات هم اندک نیست و تولیدات آنها هم فراوان است. برخی از آنها هم نسبتاً پژوهشگرانه است، و باید شاکر بود، گرچه شماری هم تبلیغاتی یا سیاسی است. این مؤسسات در زمینه کتاب، مجله، و بهخصوص فیلم تلاش زیادی دارند. بخش اخیر منحصراً در سیما مورد حمایت بوده و هست و آثار فراوانی در این سالها تولیدشده است. اما مشکل این است که این آثار، غالباً، ضعیف است، اما بالاتر از ضعف، مشکل اصلی آنها این است که مخاطب از همان آغاز میفهمد قصد تحمیل دیدگاه خاصی در میان است. اصولاً در کار هنری و حتی پژوهشگری، این یک سم مهلک است که مخاطب در همان دم، دریابد که قصد ارشاد او را به سمتوسوی خاصی دارند.
بسیاری از مؤسسات تولید کتاب هم از بس حرفهای تکراری زدهاند، زدگی ایجاد کردهاند. آنچه باید در تحلیل این وضعیت افزود این است که جریان مخالف نظام فعلی و در واقع وابسته به نظام سابق، هیچگاه فرصت طرح دیدگاههای خود را نداشته و حالا که طرح میکند، برای نسل جدید، تازگی دارد. درواقع، همیشه روایت مخالف را شنیده بوده و فراوان هم، اما اکنون روایت دیگری میشنود. ما باید توجه داشته باشیم مخاطب چه حسی دارد و صرفاً اگر باور دیگری داریم، بدانیم که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم مخاطبان نسل جدید، حرفهای ما را اصل قرار دهند و باقی مطالب را یکسره دروغ بپندارند. توجه داشته باشید، من در درستی و نادرستی آنچه از شبکههای بیرونی پخش میشود قضاوتی ندارم، بلکه هدفم ارائه نوعی روانشناسی موجود در جامعه درباره شنیدن حرفهای دیگران در موضوعات محل بحث است. بههرحال، سیما، در سالهای گذشته هم موضعی داشته که بسیاری از مردم را از خود رانده است. یعنی این بخش ربطی به مباحث تاریخی ندارد، اصولاً عدهای دل خوشی از سیما ندارند و اگر حرف حقی هم زده شود، با دیده تردید به آن مینگرند. عدهای گمان میکنند اگر خودشان همه مطالبشان را حق میدانند، باید بقیه هم همین فکر را داشته باشند و الا منحرفند. این اصلی است که باید روی آن تأمل کرد و درستش کرد.
گفتید بخشی از آنها هم تا حدودی پژوهشگرانه است؟ آیا میتوانید نمونههایی ازایندست آثار را معرفی کنید؟
بله، آثاری که در موسسه مطالعات تاریخ معاصر وابسته به بنیاد مستضعفان منتشرشده، آثاری قابلاستفاده و پژوهشگرانه است. درواقع، سنتی علمی در آنجا بنیاد گذاشته شده که سنت علمی قابل قبولی است در حد آنچه فعلاً در ایران داریم. بعد از آنهم در طول این مدت، بخش قابلملاحظهای از کارهای انجامشده در آنجا، قابلاستفاده است. برخی از مراکز هم در نشر متون یا اسناد تلاش کردهاند که ازاینجهت کارشان علمی و قابلستایش است. انتشار بخش قابلتوجهی از اسناد ساواک درباره اشخاص، مطبوعات و موضوعات دیگر از زمان پهلوی، مهم و قابل استفاده بوده و هست. این آثار در شکل قابل قبولی منتشر شده است، هرچند ممکن است برخی از اوراق به دلایل اخلاقی یا مسائل دیگر، کنار گذاشته شده باشد. در حوزه هنری، بخش خاطرات، آثار قابلملاحظهای چاپشده و شکل ارائه آنها هم به مقدار زیادی قابلقبول است. بههرحال، در میان انبوه کارهایی که انجام شده، چنانکه عرض کردم، آثار پژوهشی هم وجود دارد.
پروژه بعدیتان چیست؟ همچنان روی تاریخ علم کارخواهید کرد یا پروژه جدیدی در دست دارید؟
بنده سه نوع کار دارم. یک بازبینی آثار قدیم که در حال حاضر بیشتر به کتاب جریانها و سازمانها که مربوط به دوره پهلوی دوم است، توجه دارم و سعی میکنم آن را برای انتشار بعدی با اضافات و اصلاحات آماده کنم که شاید چندین ماه طول بکشد. بخش دیگر همان موضوع علم است که بهطور طبیعی ادامه خواهد داشت. الان کمتر وقت میگذارم، اما بهمحض آنکه ترم جدید برسد و درس تمدن اسلامی برقرار شود، آن کار هم با جدیت بیشتری ادامه خواهد یافت. اما کار سوم، انتشار رسالههای کوچک، گزارشها و یا مطالبی است که بهطورمعمول از آثار خطی برگرفته درباره اهمیت آنها در روشنکردن برخی از نقاط تاریخمان مطالبی مینویسم. اینها اغلب در وبلاگم و یا حتی در کانال تلگرامی انتشار مییابد. این مطالب، موضوع مشخصی ندارد، ممکن است در مباحث فرقهشناسی یا هر مبحث دیگری که از جهت داشتن نکته تازه اهمیت دارد، باشد.