پرویز جاهد
بی بی سی فارسی
“باغی میان دو خیابان، چهار هزار روز از زندگی کامران دیبا” عنوان گفتگوی طولانی رضا دانشور داستان نویس و نمایشنامه نویس ساکن پاریس با کامران طباطبایی دیبا، نقاش، شهرساز و معمار مدرنیست و صاحب سبک ایرانی است که به تازگی در فرانسه منتشر شده است.
کامران دیبا در این گفت و گو نه تنها داستان زندگی خود را، بلکه بخشی از تاریخ معاصر هنر، فرهنگ و معماری ایران را که خود در آن زیسته، به شیوه ای دلنشین و هیجان انگیز روایت کرده است. کامران دیبا، طراح و معمار بناهای مدرن و زیبا و ماندگاری چون موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگسرا و پارک نیاوران، فرهنگسرا و پارک شفق است.
در کارنامه کامران دیبا، طراحى و اجراى آثارى چون دفتر مخصوص فرح دیبا ملکه سابق ایران، منزل مسکونى پرویز تناولى، نمازخانه جنب موزه فرش، مسجد جندى شاپور، شهرک شوشتر دیده می شود. ویژگی مشترک همه این بناها، تلفیق هوشمندانه و خلاقانه عناصر معماری مدرن با عناصر معماری سنتی ایرانی بود. دیبا خود در باره کارهای معماری و هنریاش می گوید که همواره دنبال نوعی دیالکتیک یعنی سنتز بین سنت و مدرنیسم بوده است.
کتاب در هفت بخش تنظیم شده و پیوست هایی نیز در آخر کتاب به آن افزوده شده از جمله گفت و گوی نگارنده با علیرضا سمیع آذر، مدیر سابق موزه هنرهای معاصر تهران، درباره گنجینه موزه هنرهای معاصر از آثار مدرن نقاشی جهان که کامران دیبا پیش از انقلاب، آنها را برای موزه خریداری کرده بود.
این مجموعه ارزشمند شامل برخی از آثار بزرگترین نقاشان و مجسمه سازان مدرن جهان مثل پیکاسو، اندی وارهول، جکسن پولاک، من ری، فرنان لژه و سالوادور دالی است که پس از انقلاب به دلیل فضای فرهنگی و سیاسی غرب ستیزانه حاکم بر ایران و بی میلی به هنر مدرن، سال ها در انبار موزه هنرهای معاصر ماند و در معرض دید شیفتگان هنر مدرن قرار نگرفت.
دیبا در خلال این گفتگو که به شکل روایی پیش می رود، زندگی اش را با تاریخ پدید آمدن بناهای زیبا و ماندگاری چون موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگسرای نیاوران و فرهنگسرای شفق درهم می آمیزد و خواننده علاقه مند به تاریخ هنر مدرن ایران را با خود همراه می سازد.
روایت دیبا نشان می دهد که راه گذار ایران به مدرنیته و بازکردن درهای جامعه به روی هنر مدرن و پیشرو جهان، در جامعه سنتی و محافظه کار ایران عصر پهلوی، برخلاف آنچه که تصور و تبلیغ می شد یا می شود، راه ساده و همواری نبوده و اگر روح مدرن خواهی، آوانگاردیسم و میل به پیشرفت در افرادی چون او نبود، چه بسا این مسیر هرگز طی نمی شد و دستاوردهایی که امروز باقی است، پدید نمی آمد.
به گفته وی، حتی وابستگی خانوادگی او به فرح دیبا، ملکه سابق ایران (دخترعمویش)، نیز نمی توانست راه را برای تحقق ایده های مدرن او در جامعه آن روز هموار کند. دانشور از او می پرسد: “اون درها رو نمی تونستی با استفاده از روابط فامیلی باز کنی؟” و دیبا در پاسخ می گوید: «نه! این حرف ها خیالات باطل بود. خیالاتی بود از دور. کسی نبود برات از این کارا بکنه و اصولا ملکه خوشش نمی اومد در امور مملکت دخالت بکنه و اعمال نفوذ برای خانواده نمی کرد، ممکن بود که گاهی هم برعکس عمل بکنه… ملکه هیچ وقت فامیلشو نمی خواست جلو بندازه. فکر می کرد ممکنه این واسه تصویر سلطنت و این ها خوب نباشه.»
مبادله تابلوی دکونینگ با شاهنامه تهماسبی
موضوع مبادله جنجالی تابلوی مشهور ویلم دکونینگ با شاهنامه مصور تهماسبی یکی از موضوع های مورد بحث در گفتگوی میان دانشور و کامران دیباست.
این مبادله بین مسئولین موزه هنرهای معاصر تهران و بنیاد هاتن در سال ۱۹۹۴ اتفاق افتاد و طی آن، تابلوی آبستره زن شماره سه دکونینگ هنرمند آوانگارد آمریکایی با نسخه خطی مصور شاهنامه تهماسبی مشهور به شاهنامه هاتن معامله شد. کامران دیبا که از مخالفان این مبادله بود، علت مخالفت خود با آن را چنین شرح میدهد: «مخالفت من با این معاوضه به معنی مخالفت با خرید یک اثر مهم ایرانی نبود. این شاهنامه که حالا در تملک موزه است حتما یک اثر تاریخی فرهنگیه و واسه ایران ارزش غیر قابل بحثی داره. اگرچه نمایش اون، وسط یک مجموعه آثار قرن بیستم نامناسب و ناهماهنگ و متناقضه. مخالفت من با نفس معاوضه و شرایطش بود، یعنی اون حال و هوای سری و منطق زیانبار معامله.»
به اعتقاد دیبا، مسئولان ایرانی طرف معامله، هیچ اطلاعی از شرایط بازار بین المللی هنر مدرن و ارزش تابلوی دکونینگ نداشتند. به گفته او، این تابلو میراث بی نظیر از شرایطی استثنایی بود که دیگر تکرار نخواهد شد.
موزه هنرهای معاصر تهران
اما بنایی که به عنوان شاخص ترین اثر معماری کامران دیبا شناخته شده، موزه هنر های معاصر تهران است که در سال ۱۹۷۶ ساخته شد.
به گفته دیبا وی برای طراحی بنای این موزه، از موزه گاگنهایم نیویورک، موزه هنر مدرن (موما) نیویورک، آثار فرانک للوید رایت و معماری خانه های کاهگلی مناطق کویری ایران و بادگیرهای شهرهای یزد و کاشان الهام گرفته است.
دیبا در این فصل از نقش فرح دیبا ملکه سابق ایران، در شکل گیری این موزه سخن می گوید: «تنها کسی که قادر بود در عملی کردن این طرح جاه طلبانه قدم بردارد و در درجه اول ضرورت آن را درک کند، ملکه فرح بود که به عنوان یک نیروی هنردوست در صحنه فرهنگی ایران از زندگی هنری مملکت پشتیبانی می کرد.»
موزه هنرهای معاصر در ۱۳ اکتبر ۱۹۷۷ میلادی با حضور شاه و ملکه سابق ایران، نلسن راکفلر معاون سابق رئیس جمهور آمریکا، تامس مسر رئیس موزه گاگنهایم، فیروز شیروانلو و آیدین آغداشلو افتتاح شد. دیبا از کریم امامی، مهدی کوثر و داریوش مهرجویی به عنوان اعضای هیئت مدیره موزه هنرهای معاصر تهران درآن زمان نام می برد.
دیبا در گفته های خود در باره شب افتتاح موزه، خاطره ای از شاه سابق ایران تعریف می کند که به اعتقاد او رویدادی سمبلیک بود: «وقتی [شاه] به مجسمه ای از یک هنرمند ژاپنی که یک حوضچه فلزی مملو از نفت بود رسید، از من پرسید که این چیست. به او گفتم این نفت است. باور نکرد چون سطح صیقلی آن به آینه ای سیاه می ماند، خواست آن را با دست لمس کند و دستش نفتی شد. الان که به گذشته می نگرم فکر می کنم آلوده شدن دست شاه به نفت سیاه مانند یک استعاره سیاسی تاریخی بود.»
به گفته دیبا، واکنش شرکت کنندگان خارجی در مراسم افتتاح موزه مثبت نبود و برخی از آنها در حرف ها و مقاله های خود به انتقاد از گشایش چنین مرکزی در تهران پرداختند. وی از قول ژرژ بای رئیس بی ینال پاریس می گوید که همان زمان در مقاله خود در لوموند نوشت: “این موزه برای کیست؟ چرا اصلا باید این موزه را بسازند؟ چه ربطی به بچه های ایران دارد؟ فایده اجتماعیش مشکوک است.”
به اعتقاد دیبا، خارجی ها ترجیح می دادند ایران را به چشم یک کشور فولکلوریک که حاجی بابای اصفهانی در حجره اش نشسته و با بادبزن حصیری رنگارنگ، مگس های سمج بازار را شکار می کند، نگاه کنند.
گنجینه آثار مدرن موزه هنرهای معاصر
در این فصل، دیبا توضیح می دهد که چگونه وی توانست به دلیل بالا رفتن قیمت نفت و دلارهای حاصله از آن (پترو دلار)، کلکسیون گران قیمت آثار هنری مدرن قرن بیستم را برای موزه خریداری کند. دیبا در باره «استثنایی» بودن این کلکسیون می گوید: «کلا یکی از غنی ترین کلکسیون های دنیا بود و از نظر هنر آمریکایی بعد از جنگ، در تمام آسیا و ژاپن و حتی در مقایسه با اروپا و غرب آمریکا کم نظیر.»
یکی از قسمت های بسیار جذاب کتاب، جایی است که دیبا درباره دیدار خود با اندی وارهول پیشگام جنبش پاپ آرت، حرف می زند. دیبا می گوید: «در سفری که به نیویورک داشتم، قرار شد یک روز صبح بیاد هتل ریجنسی در پارک اونیوی نیویورک، جایی که من اقامت داشتم، با من صبحونه بخوره. با رفیقش اومد که حالا اسمش یادم نیست و یارو توضیح داد که اندی داره یک دوره سکوت رو طی می کنه و حرف نمی زنه، خب من خیلی تعجب کردم؛ ولی بالاخره وارهول با پانتومیم و حرکات سر و کله و دست و با کمک ضبط صوتی که مکالمه من رو با رفیق اش که به جای اون حرف می زد ضبط می کرد، مشارکت سکوت آمیزی داشت و به این ترتیب ما یک صحنه تئاتر پوچی را با ایشون اجرا کردیم.»
پروژههای ناتمام
در فصل کارهای ناتمام، کامران دیبا از پروژه های معماری و شهرسازی ناتمامی چون «شهر جدید شوشتر» که در دست اجرا داشته، سخن می گوید. پروژه هایی که با وقوع انقلاب در ایران، نیمه کاره رها شد و هرگز دنبال نشد.
در آخرین بخش کتاب، دیبا به کشمکش خود با طرفداران انقلاب در موزه، مهاجرت خود از کشور و شرح دربدری ها و سختی هایش در غربت می پردازد. دیبا از دوران زندگی خود در تبعید، با درد و اندوه یاد می کند: «مثل حیوانی زخم هایم را می لیسیدم تا بتوانم سرپا بایستم.»
چند نکته درباره کتاب
یکی از اشکال های کتاب، این است که آغاز برخی از فصل ها مثل فصل موزه هنرهای معاصر تهران، شکل گفتگو ندارد و بدون طرح پرسشی از سوی مصاحبه کننده، ناگهان با حرف های کامران دیبا شروع می شود.
به نظر می رسد که جایگاه راوی اصلی در این کتاب تا حدی مغشوش است و به تناوب بین مصاحبه گر و مصاحبه شونده جا به جا می شود.
باغی میان دو خیابان، شامل تصاویری از کارهای معماری و هنری کامران دیبا، از جمله عکس هایی از فضاهای بیرونی و درونی موزه هنرهای معاصر تهران (تصویر اول در این متن)، فرهنگسرای نیاوران (تصویر دوم)، و دانشگاه جندی شاپور (تصویر سوم) و نیز تعدادی از کارهای نقاشی مدرن و آبستره دیبا است که به خواننده کمک می کند تجسم دقیق تری از خدمات هنری این معمار و هنرمند خلاق داشته باشد.
مشخصات کتاب:
باغی میان دو خیابان: چهار هزار و یک روز از زندگی کامران دیبا،
نشر البرز، فرانسه، ۲۰۱۰
۲۸۲ صفحه
————————-
*رضا دانشور گفتگو با کامران دیبا را نخست بار برای رادیو زمانه انجام داد. اگر به کتاب دسترسی ندارید می توانید از سه بخش گفتگوی او با کامران دیبا که به صورت آنلاین موجود است استفاده کنید:
بخش اول: «هنر در انزوا، سرخوردگی و عقبافتادگی است»
بخش دوم: «توجه نکردن به هنر باعث منزوی شدن میشود»
بخش سوم: «بعد از انقلاب، معماری به کلی عریان شد»