مساله این است: هر “چاپ اول”ی چاپ اول نیست!

مهدی جامی

به لطف یکی از دوستان دو شماره از کتابشناسی های ماه را دریافت کردم که از بابت تولید کتابشناسی کارهای قابل توجهی هستند. کتابشناسی های ماه که یک دو شماره آنها را پیشتر در راهک معرفی کرده ایم (اینجا و اینجا) مفصل ترین کتابشناسی در نوع خود محسوب می شوند. مثلا کتابشناسی اسفندماه ۱۳۹۳ که فهرست همه کتابهای منتشرشده در ماه اسفند باشد، با نمایه ها بیش از ۱۰۰۰ صفحه است. روشن است که کار فوق العاده ای برای تهیه این مجموعه صورت می گیرد تا جامع باشد. به همین جهت فکر کردم مرور شماره اسفند ماه سال ۹۳ برای نمونه می تواند برای دست اندرکاران این سلسله کتابشناسی های ارزشمند مفید افتد. از میان نکات مختلفی که در این مرور به آن برخوردم موضوع “چاپ اول” به نظرم حساسیت بیشتری دارد زیرا اگرچه جامع بودن این کتابشناسی ماهانه بسیار مهم است اما بدون مانع بودن و کاستن از خطاهای محاسبه و توصیف کارآمدی لازم را نخواهد داشت.

نیاز به بازتعریف برچسب “چاپ اول”
ساختار کتابشناسی ماه به صورت موضوعی (نظام دهدهی دیویی) اما در سه گرایش اصلی (عمومی، آموزشی و کودک) و دو گروه بزرگ در هر گرایش تعریف شده است: چاپ اول ها و بازچاپی ها. یعنی طبقه بندی موضوعی کتابها در هر گرایش یکبار برای چاپ اول آمده است و یکبار دیگر برای معرفی بازچاپ ها. به طور خلاصه به این ترتیب:

فصل اول: عمومی (البته عنوان ندارد ولی عمومی مناسبترین عنوان است)
چاپ اول

  • علوم کامپیوتری، اطلاعات و آثار کلی
  • فلسفه و روانشناسی
  • دین
  • علوم اجتماعی
  • ….

بازچاپ

  • علوم کامپیوتری، اطلاعات و آثار کلی
  • فلسفه و روانشناسی
  • دین
  • علوم اجتماعی
  • ….

فصل دوم: کودک و نوجوان
چاپ اول

  • علوم کامپیوتری، اطلاعات و آثار کلی
  • فلسفه و روانشناسی
  • دین
  • علوم اجتماعی
  • ….

بازچاپ

  • علوم کامپیوتری، اطلاعات و آثار کلی
  • فلسفه و روانشناسی
  • دین
  • علوم اجتماعی
  • ….

فصل سوم: کمک درسی و آموزشی
با همان ترتیب بالا چاپ اول در موضوعات مختلف و بازچاپ ها در همان موضوعات. و بعد نمایه های کتاب آمده است.

بنابرین انبوهی از کتابها در این کتابشناسی با عنوان چاپ اول توصیف شده اند (بیش از ۵ هزار عنوان). اما مشکل این است که وقتی بررسی می کنیم می بینیم این وصف چاپ اول در باره آنها با مسامحه به کار رفته است. طبعا این وصف و برچسب اگر نادرست به کار رود طبقه بندی را نااستوار و شناخت ما از بازار کتاب ایران را مخدوش می سازد.

کتابهایی که روشن است چاپ اول نیستند چند گروه اند که البته قصد تفصیل ندارم اما برای نمونه یک گروه از آنها کتابهایی هستند که بازچاپ متون کلاسیک ادبی اند یا بازچاپ تازه قوانین عمومی کشور اند. روشن است که تذکره الاولیا را به صرف اینکه ناشری تازه منتشر کرده نمی توان چاپ اول نامید. یا اگر ناشری دیگر آیین دادرسی مدنی را برای اولین بار منتشر کرده باشد به معنای آن نیست که این کتاب یک تولید تازه است به این معنا که محتوای تازه ای به محتوای موجود در بازار اضافه کرده است. همین طور است گروه تالیفات نویسندگان درگذشته. اگر ناشری کتاب نویسنده ای فقید را منتشر کند – مثلا افسانه های آذربایجان از صمد بهرنگی – باید روشن کند چه کار تازه ای روی کتاب انجام داده که آن را چاپ اول معرفی می کند. گروه دیگر کتابهای درسی است. بنابرین وقتی به عنوان “فارسی سال پنجم دبستان” می رسیم باید دلیل چاپ اول توصیف کردن آن روشن باشد.

کتاب چاپ اول در معنای اصلی و اصیل خود با معنای افزودن محتوای تازه همراه است. چه ترجمه تازه یا تالیف تازه شرط چاپ اول بودن “اول” بودن در پدیدار شدن آن اطلاعات است. یک معنای دیگر اول بودن هم این است که در اطلاعاتی که قبلا موجود بوده نظام تازه ای وارد کرده ایم: آن را طبقه بندی تازه ای کرده ایم، ویرایش تازه ای کرده ایم، با شیوه دستیاب تری ارائه کرده ایم و ارزش افزوده تازه ای به اطلاعات موجود در بازار اضافه کرده ایم.

اما در کتابشناسی ماه این تعریف از اول با تعریف دیگری آمیخته شده است که آن را مبهم ساخته. “اول” بودن در بسیاری از موارد مربوط به آن است که کتابی که قبلا ناشر دیگری منتشر کرده ناشر جدیدی “برای اولین بار” به دست گیرد و با سرمایه خود منتشر کند. اینجا وصف “اول” بودن دیگر به همان معنای محتوای تازه یا ترتیب و نظام تازه نیست بلکه مالک حقوقی کتاب عوض شده است. قریب به اتفاق این چاپ های “اول” از این و آن ناشر صرفا بازتولید یک کار شناخته است بدون ارزش افزوده خاصی.

به نظر من این دست “چاپ اول”ها را باید طوری مشخص کرد که از چاپ اول به معنای محتوای تازه یا ارزش افزوده جدید متمایز شود. اهمیت این مساله در آن است که یک طبقه بندی تازه وارد شناخت بازار کتاب ایران می کند: کتابهایی که احتمالا پرخواننده اند و ناشران مختلف آنها را منتشر می کنند. مثلا اگر قرآن را صد ناشر مختلف منتشر کنند نشان دهنده بازار بزرگی است که برای قرآن وجود دارد اما هیچیک از این چاپ ها “اول” نیست. مگر اینکه قرآنی باشد که مجددا خطاطی شده یا ترجمه تازه ای شده یا نمایه های تازه ای به صورت علمی برای آن تهیه شده و از دیگر قرآن های بازار متمایز شده باشد. همینطور است اگر کتاب های سهراب سپهری را ده ناشر منتشر کرده باشند. این کتابها هیچکدام به معنای واقعی کلمه “اول” نیستند. یک راه برای مشخص کردن این نوع “اول”ها این است که ناشران موظف بشوند چاپ قبلی کتابی را که از ناشر دیگری گرفته اند و منتشر می کنند در صفحه حقوق یادآوری کنند (مثلا چاپ پیشین در مورد هشت کتاب سپهری از انتشارات طهوری). هر جا هم که اثر جزو مالکیت عمومی است باید از ذکر چاپ اول خودداری کرد یا آن را به عنوان “چاپ اول ناشر” وصف کرد.

سختگیری در توصیف “چاپ اول” به ما تصویری واقعی از تولیدهای “تازه” و درصد آنها به نسبت کل بازار کتاب می دهد. اگر فرض کنیم همان برچسب را با قید ناشر به صورت “چاپ اول ناشر” (چ.ا.ن) در آوریم می توانیم بسادگی متوجه شویم که مثلا اگر در آمار اسفندماه آمده است که حدود ۶۰ درصد چاپ اول داریم و نزدیک به ۴۰ درصد چاپ مکرر، این آمار به صورت ۲۰ درصد چاپ اول و ۸۰ درصد چاپ مکرر واقعی می شود. (این آمار از ۸۷۲۶ عنوان کتاب چاپشده در اسفند ۹۳، برای تعداد چاپ اول ۵۲۲۸ و برای بازچاپ ها ۳۴۹۸ عنوان است. نک: ص ۱۰۴۲)

البته این موضوع نیازمند تحولی در بیرون کتابشناسی ماه هم هست. یعنی نباید اصولا اجازه داد ناشر در صفحه حقوق کتاب به صورت دلبخواهی از برچسب “چاپ اول” استفاده کند (این کار را باید به قاعده در آورد و گرنه نوعی “کم فروشی” خواهد بود). اما تا این موضوع جا بیفتد کتابشناس هم باید مراقب باشد و هر چاپ اولی را چاپ اول حساب نکند.

مشکل طبقه بندی
دیگر اینکه کتابهایی هست که در جای خود طبقه بندی نشده است. مثل داستان ماشین تحریر من (ترجمه احمد اخوت، اصفهان: فردا) که نمی تواند ذیل “مهندسی راه آهن، راهها و بزرگراهها” بیاید. اینجا با ماشین تحریر به عنوان یک سخت افزار و موضوع مهندسی و بازاریابی سر و کار نداریم (مثل فرضا کتابی در باره ساخت انبوه ماشین تحریر یا طراحی ماشین تحریر و یا بازار ماشین تحریر های قدیمی و مانند آن). بلکه منظور ابزار نوشتن است و خاطره ای که نویسندگان ادبی با ماشین های تحریر دارند. یا مثلا کتاب قورباغه ات را قورت بده کمتر احتمال دارد که زیر “اقتصاد خانواده” قابل طبقه بندی باشد. برچسب های موضوعی همین کتاب هم نادقیق است: “اهمالکاری”! “وقت- تنظیم”؟ که هیچکدام نه اصطلاح اند و نه روشن است به کدام شاخه بزرگتری از موضوعات وابستگی دارند.

قورباغه ات را قورت بده یک یادداشت هم به همراه دارد که می گوید این کتاب اول بار در سال ۱۳۸۲ منتشر شده و بعد از آن در سالهای مختلف از سوی ناشران مختلف منتشر شده است. ولی باز هم برچسب “چاپ اول” به عنوان معرف آن برای نسخه اسفند ۱۳۹۳ استفاده شده است! آن یادداشت برای همه کتابهایی  که بارها منتشر می شوند ضروری است اما دقیقا به همین دلیل این دست کتابها را باید طور دیگری از نظر تعداد چاپ معرفی کرد. این موضوع در مورد کتابهای متعدد دیگری نیز صادق است. از جمله کتاب برایان تریسی، نیروی جذبه، که یادداشت کتاب حاکی است قبلا در سال ۱۳۸۵ منتشر شده و در همین اسفند ماه هم دو ناشر مختلف آن را منتشر کرده اند اما همچنان هر چاپ “اول” توصیف شده است!

این دست کتابها در مظان ترجمه های سست و متکی به ترجمه اول هم قرار دارند. این موضوع از حیطه کار کتابشناسی ماه خارج است ولی همچنان می تواند موضوعی برای دیدبانی و نظارت خانه کتاب و اتحادیه ناشران باشد. نکته جالب در مورد هر دو چاپ مختلف این کتاب اخیر آن است که هر دو هم معرفی کوتاه دارند! (شماره ۲۴۶۹ و ۲۴۶۴) در حالی که برای این دست کتابها که یکبار منتشر می شوند در بارهای بعد نحوه گزارش اطلاعات می تواند مختصر و با تذکر به چاپهای قبلی و پرهیز از اختصاص معرفی به آنها باشد نه برجسته کردن آنها با معرفی کوتاه؛ مگر اینکه چاپ جدید واقعا امتیازاتی به چاپهای قبلی داشته باشد.

طبقه بندی با مولف یا عنوان؟
نحوه ترتیب دادن کتابها در کتابشناسی ماه در هر ستون و موضوعی بر اساس الفبای “عنوان” کتاب است. در حالی که روش دقیق تر اتکا به نام مولفان است. اگر این ترتیب رعایت شود آنگاه تمام چاپهای یک کتاب از یک مولف در موضوع و ستون واحد به دنبال هم خواهد آمد. در حالی که الان مثلا بین دو کتاب واحد از برایان تریسی که دو ناشر مختلف چاپ کرده اند فاصله است چون یکی آن را قدرت جذبه نامیده و دیگری نیروی جذبه و بین قاف اولی و نون دومی کتابهای دیگری آمده است (مثل قوانین زندگی و گامی به سوی ازدواج موفق).

از آنجا که نمایه کامل عنوان کتاب ها به صورت الفبایی در پایان کتاب آمده است نیازی به حفظ ترتیب عنوان در داخل هر ستون موضوعی نخواهد بود و اگر امتیازی در این ترتیب باشد از طریق فهرست پایان کتاب همان امتیاز حاصل می شود. در حالی که طبقه بندی با نام مولف امتیازاتی دارد که فهرست دیگری آن را تکافو نخواهد کرد.

همچنین، و باز در جهت دقت بخشیدن به تعداد عنوانهای کتاب در بازار، به کتابهایی که یک ناشر آنها را در طول ماه دو یا سه بار و بیشتر تجدید چاپ کرده است نباید هر بار مدخل تازه ای اختصاص داد. مثلا کتاب تاریخ هنر اسلامی از کریستن پرایس با ترجمه مسعود رجب نیا چهار بار در اسفندماه چاپ شده (که اول ۱۵۰۰ نسخه و چاپهای بعدی هر کدام ۱۰۰۰ نسخه است) و چاپهای پنجم تا هشتم این کتاب محسوب می شود. این کتاب تنها باید یک شماره داشته باشد و چاپهای مختلف آن زیر همان شماره توضیح داده شود. اختصاص شماره های ۵۳۷۶ تا ۵۳۷۹ طبعا آمار تعداد کتابها را به شیوه ای غیرواقعی افزایش می دهد. هر شماره باید واقعا یک کتاب تازه را نشان دهد. گرچه چنین کتابهایی پرتعداد نیست ولی باز هم در طول ماههای سال اگر در هر شماره کتابشناسی فرضا ۱۰ مورد از این نمونه ها داشته باشیم (که بیشتر هم داریم؛ نک: جدول ص ) در آمار کل کتابها می تواند اختلال ایجاد کند.

افزوده هایی برای شماره پایان سال
در این شماره کتابشناسی ماه که مربوط به اسفند ماه است شایسته بود که آمار کل کتاب های سال ۱۳۹۳ هم بیاید. شماره آخر سال همیشه می تواند علاوه بر اطلاعات ماه دوازدهم اطلاعات دوازده ماه سال را هم ارائه کند و بیلان کتاب سال را ارائه دهد. در این بیلان سالانه طبعا کتابی که بدون تغییر در طی سال مثلا ۵ یا ۱۰ چاپ و بیشتر شده است نباید بیشتر از ۱ بار به حساب بیاید. و برای اینکه چنین محاسبه سالانه ای درست درآید تعداد چاپهای یک کتاب در ماه هم باید ۱ مدخل بیشتر نداشته باشد. به عبارت دیگر، تعداد کتاب در سال باید تعداد عنوان های مستقل را در بر گیرد. و باز برای دقیق تر شدن عنوان های مشابه (مثل کتابهای واحدی که ناشران مختلف چاپ می کنند فرضا همان تذکره الاولیا) نیز یک عنوان به حساب آید.

برای این کار لازم است اساس آمار به جای تعداد چاپ و تعداد ناشر به تعداد “کتاب / عنوان” تغییر کند. و گرنه با توجه به اینکه سیاست فعلی ناشران تیراژ پایین است هر بار که آنها کتابی را در ۵۰۰ نسخه یا کمتر تجدیدچاپ کنند یک بار دیگر به تعداد کتابها افزوده می شود در حالی که واقعا کتابی تازه تولید نشده است و فرضا کتابی که باید در ۲۰۰۰ نسخه منتشر می شده در ۴ چاپ ۵۰۰ نسخه ای منتشر شده است. این چاپ ها طبعا اگر ۴ بار محاسبه شود آمار کل کتاب در ایران به طور کلی غیرقابل اعتماد خواهد شد و واقعیت بازار را نمایندگی نخواهد کرد.

معرفی برای پرتیراژها
یکی از پرتیراژترین کتابهای اسفند کتابی است برای کودکان که در ۱۰۰ هزار نسخه منتشر شده است به نام داستان جنگل (از انتشارات شباویز). اینجا هم دو چاپ در دو قطع (رقعی و خشتی) از این کتاب دو عنوان جداگانه محسوب شده است (که تیراژ واقعی آن را به ۲۰۰ هزار نسخه افزایش می دهد اما به دلیل اینکه دو عنوان حساب شده در جدول ص ۱۰۴۵ همچنان جزو پرتیراژهای ۱۰۰ هزار نسخه ای آمده است). اما چون مشخصات اساسی کتاب یکی است قاعدتا نباید دو عنوان جدا برای آن حساب کرد.

در عین حال معرفی کوتاهی که در اینجا آمده کاملا بجا ست. داستان کتاب را در یک پاراگراف توضیح می دهد و ما متوجه می شویم با چه گونه کتابی سر و کار داریم. این روش را می توان به قاعده تبدیل کرد. یعنی برای تمام کتابهایی که تیراژ فوق العاده دارند معرفی کوتاه نوشت. در حال حاضر قاعده روشنی در مورد اینکه چه کتابی معرفی کوتاه دارد دیده نمی شود. برخی کتابها دارند و بسیاری از کتابها ندارند و برخی کتابهای واحد برای هر دو چاپ از دو ناشر مختلف معرفی دارند. ولی اگر تهیه کنندگان و فهرست نویسان کتاب این اصل را رعایت کنند که تنها در مواردی کتاب معرفی داشته باشد که آن معرفی به دلیل ویژگیهای خاص آن کتاب ضروری شده باشد آنگاه مخاطبی که به این کتابشناسی مراجعه می کند می تواند انتظار داشته باشد که در هر موردی که کتابی دارای ویژگیهای خاص است برای آن کتاب معرفی هم خواهد خواند. این کتابها را می توان جداگانه نمایه سازی کرد؛ یعنی فهرستی به دست داد از کتابهایی که دارای معرفی هستند و به عبارت دیگر کتابهای خاص در فهرست هر ماه.

در مورد چگونگی نوشتن معرفی کتاب هم می توان بحث کرد و آن را قاعده مند کرد. اما فعلا از بحث بیشتر در می گذریم.

پرکارترین ناشران
فهرست هایی که در باره معرفی پرکارها و بسیارچاپ ها در پایان کتابشناسی ماه داده شده هم مجموعه خیلی مفیدی است و به مخاطب حرفه ای بینش می دهد. این فهرست ها مثلا ده ناشر پرکار در سه حوزه عمومی/ بزرگسال، آموزشی، و ناشر کودک را معرفی می کنند.

بر اساس این جدولها، ناشران پرکار عمومی بین ۵۰ تا ۷۵ اثر، آموزشی بین ۲۷ تا ۲۲۹ اثر، و کودک بین ۲۳ تا ۱۱۸ اثر در اسفندماه منتشر کرده اند. یعنی ناشران پرکار ایران روزانه حداقل یک اثر و حداکثر ۷-۸ اثر منتشر می کنند که رقم بسیار قابل توجهی است. یعنی پرکارترین آنها در هر ساعت کاری یک اثر منتشر می کند.

این پرکارترین ها اولا آموزشی و ثانیا ناشر کودک هستند. این موضوع نشان می دهد که بخش مهمی از بازار و نشر در اختیار کتابهای آموزشی و کودک است. بر اساس جدولی که نوع کتابها را به تفکیک عمومی و آموزشی و کودک نشان می دهد (ص ۱۰۴۶) یک سوم کتابهای ایران در زمینه آموزش و کودک قرار دارد.

در عین حال برای اینکه تصور دقیق تری از بازار و گرایش ها (ترندها)ی آن به دست آوریم لازم است بدانیم تعداد کل تیراژ برای هر یک از این سه گروه چقدر است. حدس من آن است که این دو گروه از نظر تیراژ هم سهم بالایی دارند (مثلا داستان جنگل که اشاره شد یک داستان کوتاه کودکان است). به همین ترتیب، خیلی بهتر است که به جای ارائه فهرست ۱۰ کتاب پرتیراژ این فهرست به ارائه ۱۰۰ کتاب پرتیراژ بپردازد تا تصویری واقعی تر از انواع کتابهای پرخواننده داشته باشیم. راه دیگر و کمی پرزحمت تر اما مفیدتر آن است که فهرست پرتیراژها را “موضوعی” کنیم. یعنی برای هر یک از موضوعات کتابشناسی مثل کلیات و علوم کامپیوتری، فلسفه و روانشناسی، علوم اجتماعی، دین، زبان، علوم طبیعی و ریاضیات، علوم کاربردی، هنر، ادبیات، و تاریخ و جغرافیا یک جدول برای پرتیراژهای آن موضوع ارائه شود.

کتابشناسی ها از مفیدترین ابزارهای تحقیق و در این مورد خاص تحقیق در بازار کتاب است. هر قدر این ابزار دقت بیشتری پیدا کند و شاخه های آماری و تحلیلی اش هدفمندتر طراحی شود، طبعا شناخت بهتری به ما می دهد و بینش ما را از وضع تولید و مصرف دانش در ایران ارتقا می دهد.

مشخصات کتاب:
کتابشناسی ماه (ویژه اسفند ۱۳۹۳)، زیر نظر سیّد فرید قاسمی، تهران: خانه کتاب، ۱۳۹۴.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته