مهدی جامی
مردمک
این تونسیها
نوشته مصطفی خلجی
نشر مردمک، ۱۳۹۱، ۱۷۵ صفحه*
کتاب را که میبندی چیزی از جملههای نویسنده به یاد نمیآوری. اما هر چه هست تصویرهای سینمایی کتاب است. مثل اینکه فیلمنامهای خوانده باشی. شخصیتها بیشتر یادت میماند: رشید، مادام، نوال، علی، سمیره، عمار، و یا هلا.
به نظرم هر کس بسته به ذوق شخصی خود برخی از این شخصیتها را بیشتر به یاد میآورد یا به یاد میسپارد. کشته شدن عمار شوکه کننده است. این را حتما به یاد میسپارم.
شخصیت رشید چنان عالی تصویر شده که گویی ما هم با نویسنده همراه بودهایم و بدنفسی و زبان بازی رشید را تجربه کردهایم. و هلا چندان رها و وحشی و دسترس ناپذیر است که وقتی داستان عشقیاش با پسر صاحبخانه به رابطه کنیز و ارباب با خود صاحبخانه تبدیل میشود چیزی درون ما فرو میریزد. همین احساس را پیدا میکنیم وقتی میفهمیم مادام سرایدار خانه دانشجویان خود استاد دانشگاه بوده است و به دلیل فعالیت سیاسی اخراجاش کردهاند. او خودکشی میکند. با نویسنده همدلی میکنیم که نفساش بعد از شنیدن خبر بالا نمیآید.
رشید کلاهبرداری کلاسیک است. مادام شخصیتی پنهان دارد و خودکشی را انتخاب میکند. نوال دختر شاد و پرانرژی راهنمای سفری برای کشف تونس است. ولی ما ضمن گردش در شهرهای قدیم تونس خود او را هم کشف میکنیم. یک یهودی وطن پرست با پدری داغدیده از غم برادری که به تیر نازیها کشته شده است.
سفر زیباییاش در کشف است. این همان اتفاقی است که برای ما میافتد وقتی این سفرنامه را میخوانیم. این سفری است در کشف آدمها اولا. و بعد کشف چیزهایی در یک جای دور که هیچ ایرانی به آنجا نمیرود. علی از معدود ایرانیان قصه است. کسی که خانواده پدریاش قربانی انقلاب میشود و خودش قربانی انقلاب تونس. «همان روزهای انقلاب یک روز وقتی سر کار بوده انقلابیهای خشمگین ریختهاند در خانه و به خیال اینکه خانه یکی از وابستگان بن علی است آن را غارت کردهاند.» برخلاف انتظار، کتاب اما چیز چندانی از انقلاب تونس نمیگوید. این بخشی است که ظاهرا نویسنده ایرانی که از طاعون سیاست آزرده و گریخته عمدا از آن تن زده است.
سمیره قهرمان دیگر سفر نیز زنی ایرانی است. اما فقط در فرهنگ و آداب مهمان نوازی و طبخ شیرینیها و غذاها و یادهای وطن. او هم از نیش انقلاب به تونس گریخته است. آنقدر در تونس بوده است که دیگر تونسی است. تونسی نیست اما نویسنده او را از هر تونسی تونسیتر میداند. گرچه دولت او را تونسی نمیداند. سی سال است در آنجاست و هنوز شهروندی نگرفته است. ندادهاند یعنی. سمیره بهایی است. او هم مثل علی انقلاب که میشود ناگزیر به ترک وطن دوماش میشود. پسرش او را به اصرار به کانادا میبرد.
دو ایرانی در کتاب و هر دو زخم خورده طاعون انقلاب. و کیست در بیرون وطن که زخم انقلاب بر تن و جان و زندگی نداشته باشد؟ اینها اولین ایرانیانی هستند که نویسنده در اولین سفر خود به خارج از ایران میبیند. آنهم درجایی که مقصد هیچ ایرانی نیست. و خود مشتی از خروار قصه مهاجران و گریختگان و رانده شدگان و تبعیدیان ایرانی است.
عمار فرد انقلابی این سیر و سلوک در تونس است. مردی که ما همه میشناسیم. یا نسل من که انقلاب را دیدهاند میشناسند. جوانی پرشور و مذهبی و معتقد و مبارز و عدالتخواه. موسیقی گوش میکند و شعر میخواند اما روی دیوارهای خانهاش تابلوهای آیات قرآن آویزان است: و ان یکاد، والعصر، و نصر من الله و فتح قریب. او اسلامگرای اهل مدارا و اصلاحگرا ست. اما در کشمکش انقلاب به تیر غیب گرفتار میشود. نمیماند که ببیند سرنوشت انقلاباش بهتر از دیگر انقلابهای خاورمیانه میشود یا نه.
قهرمانهای دیگر کتاب هم رویهمرفته سرنوشتی تراژیک دارند. هلا پرندهای در قفس است، سمیره آواره همیشگی است، علی قربانی غارت شده است، مادام استاد سرایدار است و ترجیح میدهد خود را بکشد. عمار پر از امید و آینده خواهی و دین پروری است. اما عمرش وفا نمیکند.
اینها ممکن است اتفاقی باشد. زندگی معمولا با تراژدی آمیخته است. اما شاید هم بازتابی از دنیای نویسنده است. در دنیای او سرنوشت سوگناک آدمها دیده میشود. خوبی قصه او این است که بر این جنبه تراژیک سوگواری نمیکند. او از طاعون یک انقلاب گریخته است. تراژدی گویی برایش امری روزمره است. خودش هم در تراژدی زندگی میکند. بنابرین پذیرش حکیمانهای دارد برای روبرو شدن با سویه سوگناک زندگی.
قهرمانهای «این تونسیها» قهرمانهای یک رمان خیالی نیستند. همین به تصویر آنها زندگی و عمق میبخشد. مصطفی خلجی داستان ننوشته است. ولی نمیتوان گفت آنچه نوشته سفرنامه است یا خاطرات است. عنوان توضیحی کتاباش میگوید این تونسیها خاطرات است. اما کتاب آمیزهای از روایت داستانی و سفرنامه و خاطرات و تاریخ نویسی و راهنما ست. توریستیترین بخش کتاب همان بخشی است که نوال مصطفی و همسرش را به همراه گروهی از دانشجویان زبان عربی به دیدار تونس قدیم میبرد.
کتاب در کنار داستانهایی که از تونس میگوید سرشار از اطلاعها و ارجاعهای تاریخی است. این قسمت هاگاه بخوبی با متن روایت تنیده شده مثل وقتی در دیدار از شهر توزور از شاعر شهیر تونسی ابوالقاسم شابی از اهالی همان شهر یاد میشود و یا وقتی از دیدار نشان پنجه خمسه یا دست فاطمه در خانه بربرها نویسنده، تاریخ حرکت این نشانه را به دنیای شیعی با فشردگی تحسین برانگیزی دنبال میکند. اما گاه که ارتباط تنها در حد اطلاعات تاریخی محض است زیاده دراز میشود و تفصیلاش با حجم کتاب و هر موضوع سازگار نیست یا اصولا منطق روایت را مختل میکند.
نثر خوب و توصیفی و رنگارنگ نویسنده در این قسمتهای تاریخی و استنادی اغلب افت میکند و نازلتر از متن میشود. جنساش متفاوت میشود. مقداری از این افت البته طبیعی است. ولی شاید یک ویراستار کمک میکرد که زبان و بیان این بخشها با سبک بیانی داستانگوی کتاب هماهنگتر شود. گاه این افت چندان است که زبان متن خبری میشود. مثلا در باره بن علی توضیح میدهد و میرسد به اینکه: وی در مناصب وزیر امنیت ملی، وزیر کشور و… مشغول به کار بود. که نثر بیرونقی است.
به نظرم مصطفی خلجی در ضمن نوشتن کتاب نتوانسته است تصمیم نهایی بگیرد که آنچه مینویسد باید خاطرات باشد یا سفرنامه و راهنما. این است که در کتاب گرچه اطلاعات تاریخی متعددی در باره شهرها و پیشینه مکانها و بناها و آیینها میآید اما باز هم از نظر ارائه اطلاعات یکدست نیست.
موارد متعددی میتوان نشان داد که یک نام یا ارجاع مبهم باقی میماند و نویسنده طوری صحبت میکند که انگار قبلا توضیح داده یا ما باید بدانیم آنچه او اشاره میکند چیست (مثلا میگوید مهمترین جایزه ادبی را بنیاد کومار میدهد؛ اما اینکه این بنیاد چه جور نهادی است روشن نمیشود). چنانکه جملات عربی از شعر و نثر و تابلو و ترانه تقریبا در بیشتر جاها ترجمه ناشده رها شده است (یکبار هم متن فرانسوی ترانهای بدون ترجمه میماند).
به نظرم برای خوانندهای که عربی میداند کتاب مشکلی ایجاد نمیکند ولی برای عموم خوانندگان دست کم ترجمهها باید در پانویس صفحات به دست داده میشد. (وقتی هم مینویسد نگاه مجسمه ابن خلدون به حلق الوادی یا همان گولت منتهی میشود و توضیح دیگری نمیدهد مشکل ترجمه و ابهام ارجاعی یکجا خود را نشان میدهد.)
یک نکته دیگر هم در بافت و آماده سازی کتاب مهم است و آن اینکه نویسنده بیشتر متنپرداز است. تاریخ میگوید اما به تصویر به معنای عکس بیاعتنا ست. با اینکه بارها در کتاب میخوانیم که از این یا آن صحنه و شهر و ده و بازار عکس گرفته است اما هیچ عکسی از آنچه انداخته در کتاب نیامده است. این را شاید بتوان کوتاهی ناشر دانست. اما اگر اصرار نویسنده بر همین بوده است باید نتیجه گرفت که نویسنده تصویری کهن از سفرنامه نویسی در ذهن داشته است. شاید الگوی ابن بطوطه در ذهن او بوده است. سفرنامهای داستانگو.
نویسنده با واژهها تصویر کرده است. عکس را کنار گذاشته. از نقشه و منابع و نمایه راهنما هم خبری نیست. از قرائن پیدا ست که ناشر سهمی در آماده سازی متن و تنظیم افزودههای بایسته نداشته است و کتاب عمدتا محصول کار نویسنده است. برخی نادرستیهای نگارشی هم که در کتاب هست از چشم من نشانه آن است که چشم دومی غیر از نویسنده کتاب را نخوانده است. (اینطوری بهتر است تا تصور کنم ویراستاری کتاب را خوانده و این نادرستیها از چشماش پنهان مانده است!)
به نظرم غیر از چیزهایی که در داستانهای کتاب از انقلاب تونس پراکنده است از روزهای انقلاب گزارشی که در کتاب منعکس شده راضی کننده نیست. در واقع در بخش آخر کتاب که به این روزها میرسیم از نویسنده انتظار میرود تا حوادث تونس را دقیق و شاید روز به روز بر اساس مشاهدات دست اولاش بازگوید. اما این بخش بریده بریده به نظر میآید و مجموع گزارش او از انقلاب تونس شاید به پنج صفحه نرسد.
اما برای من اوج کتاب از نظر ناظر بودن یا درگیر بودن نویسنده جایی است که مصطفی از راوی و توریست تبدیل میشود به یکی از شهرباشان واقعی تونس و این وقتی است که در حین عکاسی از بازار دستگیر میشود. ماموران امنیتی بن علی سخت به او مظنوناند خاصه که ایرانی است و او در آخرین روزهای بن علی از نزدیک تجربه میکند که در پس پشت ظاهر تونس چه میگذرد. چیزی که کمتر سفرنامه نویسی به آن میرسد.
این سفر به سرزمینی که هیچ ایرانی به آن سفر نمیکند سرانجام به حکم اخراج ختم میشود. مامور زنی که حکم اخراج را ابلاغ میکند میگوید اصلا تا به حال ندیده که کسی از ایران برای تحصیل به تونس بیاید و تعجب میکند که چطور اصلا ویزا گرفتهاند.
این رسم همه دیکتاتوریها ست. هیچ چیز نباید آنها را شگفت زده کند. دنیای آنها دنیای تکرار ملال آوری است. حتی اگر در تونس زیبا و پر رمز و راز باشد. هر چیز از این تکرار بیرون باشد آنها را وحشت زده میکند. «این تونسیها» حاشیهای ابداعی بر آن تکرار است. تجربهای که نویسنده میتواند از سرمایه آن کارخانهای از ابداع بنیان نهد.
————–
*این کتاب از زمره نسل جدید انتشارات فارسی است که تک نسخه و بنا به درخواست (on-demand) چاپ و تجلید میشود و برای خریدار فرستاده میشود. من آن را از آمازون سفارش کردم. اینکه میتوان کتاب فارسی را در آمازون سفارش داد یکی از بختیاریهای خواننده و نویسنده فارسی زبان در بهره برداری از امکانات تازه تکنولوژی نشر و توزیع است.