مجله کتاب

خانه اجاره‌ای (داستان‌های کوتاه)
ماریا تبریزپور
پاریس: انتشارات ناکجا، ۲۰۱۵، ۱۱۵ صفحه
رقعی (۱۴×۲۱)، دارای نسخه دیجیتال
فهرست داستان‌های کوتاه: عسل ایرانی، قفل، قلمه، خانه اجاره‌ای، قول، رادیو پیام، ضرب‌المثل، حلزون، مثلث بی‌زاویه و بالکن.

کتاب «خانه اجاره‌ای» سومین کتاب خانم ماریا تبریزپور است و دومین اثر او که در انتشارات ناکجا (ناشر کتاب‌های فارسی در فرانسه) منتشر می شود. در این کتاب ده داستان کوتاه از مجموعه داستان‌های این نویسنده ارائه شده است.

در داستان‌های منتخب تبریزپور، تعلقات انسان‌دوستانه و احساسات شاعرانه را می‌توان حس کرد: دردها و رنج‌های انسان، جستجوی صلح و آرامش، احتراز از جنگ‌طلبی و اشتیاق عاشق شدن: «ما دوریم و روز‌به‌روز بیشتر عاشق همدیگر می‌شیم، ما می‌خوایم عاشق بمونیم و همچنان از هم دوری می‌کنیم و فقط سایه‌های همدیگر را تعقیب می‌کنیم و هیچ‌وقت هم به ‌روی ‌هم نمی‌یاریم. ولی وقتی بعد از یک مدتی می‌خوایم همدیگر را ببینیم دلمون می‌شه قدر یه گنجشک، یه کبوتر. پرپر می‌زنیم واسه همدیگر. ما از همدیگر دور هستیم و صاحب هم نیستیم، هیچ موقع هم صاحب‌خونه‌ی هم نمی‌شیم. همیشه یه چیزی واسه جنگیدن داریم، ما گوشت و پوست و استخونمون بدون جنگ معنی نداره». 

«از دست دادن» برای انسان خاورمیانه که دائم در حال تجربه آن است، چیزی چندان غریب و دور از انتظار نیست. عادت معهود جوامعی که عادت به تهاجم به حقوق و دارای‌های دیگران دارند: «بهش اعتنا نکرده بودم، انگار به خودم گفته باشم “باید همه‌چیز را از دست داد.” بالاخره که آدم از دست می‌ده. هرچه زودتر بده و کمتر عادت کنه، براش راحت‌تره. من از اولش هم می‌دونستم از دستش می‌دم».

کنایه‌های تبریز پور در جای خود ظریف و جذاب و در عین حال هشداردهنده هستند. کوتاه و آهسته اما پر از غوغا و اعتراض: «کی این پنجره‌ها رو پاک کرده بود؟ با چی پاک کرده بود؟ به گمونم با روزنامه و شیشه‌پاک‌کن. یعنی روزنامه این قدر تمیزه که می‌شه باهاش پنجره پاک کرد؟… می‌بینم پشت بخاری در خودش مچاله شده. از بس جنگیده، خوابش برده. نخودچی ‌کشمش‌ها پخش زمین شده‌اند. دفتر مشقش مچاله و رنگ صورتش بنفش، همرنگ آسمان. لاک قرمزی که روز تولد برایم خریده بود، کنار دفتر مشقش است».

در داستان‌های «خانه اجاره‌ای» مرگ نیز از دل‌مشغولی‌های نویسنده آنست. اما مرگ نیز همچون دیگر عناصر داستان‌ها با چهره‌ای دلنشین ظاهر می‌شود: «وقتی مُرد، انگار یه‌باره یه باری از دوشم برداشته شد، آره، من که نکشته بودمش، اون خودش مُرد از بس که پیر و فرتوت شده بود، وقتش بود. آره وقتش شده بود. همه‌مون یه موقع وقتمون می‌شه. آدم از چیزی که واسه همه اتفاق می‌افته که نباید بترسه… من فکر می‌کنم که امید هم یه روزی می‌میره، تا حالا به مردنش فکر نکردم، حالا که لُخته، حالا که این شکلی مثل یک مجسمه‌ی خوش‌تراش جلوی آینه‌ی میزتوالت من ایستاده و نوشیدنی‌ها رو با هم قاطی می‌کنه، چرا به مُردنش فکر می‌کنم؟».

از پیوستگی و ساختار منسجم مجموعه داستان‌های «خانه اجاره‌ای» می‌توان چنین انبساط کرد که یا نویسنده طرح یک رمان یا داستان بلند را در ذهن داشته و یا بر روی آن کار می‌کند. چیزی که برای آن باید منتظر کارهای آتی نویسنده ماند: «جونم رو کف دستم می‌گیرم و خرجش می‌کنم، دوست دارم جونم رو به مصرف برسونم».

همچنین بنگرید به:

خانه اجاره‌ای در فیسبوک.
بعضی از داستان‌ها را با صدای نویسنده در ساندکلود رادیو زمانه بشنوید: «داستان‌خوانی ماریا تبریزپور».
نقد خواندنی آقای سعید منافی در باره این کتاب را در وب‌سایت شهرگان بشنوید: «یادداشتی بر داستان خانه‌ی اجاره‌ای».

همرسانی کنید:

مطالب وابسته