حسن صلح جو
روزنامه تعطیل
شعرهای جمشید برزگر
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۶، ۹۴ صفحه
گیریم شاعر برای خودش وظیفهای بتراشد و یا دیگران برایش وظیفه بتراشند، شعر در هر حال دشواری دلنشین یک وظیفه است. وظیفه گزارش کردن از یک حال. خواه این حال در درون باشد و خصوصی، خواه در بیرون و عمومی. جمشید برزگر در مجموعه شعر تازه اش روزنامه تعطیل از دورانی گزارش کرده که خیلی دور نیست و برای همنسلان و همعصران ما در ایران، بسیار آشناست. روزنامه تعطیل، اشاره روشنی است به بسیاری از وقایعی که در دوران معروف به قتل های زنجیره ای برای نویسندگان و روزنامه نگاران و مطبوعات رخ داد. او در این مجموعه چهل و پنج شعری که با کولاژهایی از تصاویر مطبوعات ایران همراه شده، کوشش کرده با کلمات، تصویری ارایه دهد از یک دوران خاص تاریخی در ایران که نهایتا منجر به خروج او از کشور و دلتنگیهایش برای وطن شده است.
روزنامه تعطیل در یک نگاه کلی و برای خوانندهای که ممکن است چیزی از فضای تاریخی ایران معاصر نداند، تصویر روشنگری از یک دوره خفقان و سانسور است از نگاه یک شاعر و روزنامه نگار که خود در سمت سرکوب شده و تحت فشار ماجرا قرار گرفته. مرور این شعرها به خودی خود رد اتفاقاتی آشنا در تاریخ سیاسی ایران معاصر را تا زمان خروج از ایران به دست میدهد: از قتلهای زنجیره ای تا جریان کوی دانشگاه ، دادگاه مطبوعات و حکایتهای قاضی مرتضوی و سرانجام کوچ شاعر از میهنی که همواره دلتنگش است.
اما نگاه من در اینجا بیشتر به وجه شاعرانگی و ساختار این مجموعه ا ست.
زبان؛ همان زبان قدیمی
جمشید برزگر پیش از این مجموعه، سه مجموعه دیگر نیز در ایران منتشر کرده بود. مروری بر آن سه مجموعه، در آفتاب دویدن (۱۳۷۳) ، هر عمر راه بر خود بریدم (۱۳۷۶) و مثل پرنده درخت را فراموش می کنی (۱۳۸۰) نشان میدهد که این مجموعه هم به لحاظ زبانی و هم از نظر شیوه برخورد شاعر با کلمات در امتداد و ادامه همان شعرهای قبلی است؛ به ویژه فصل اول کتاب سومش (مثل پرنده درخت را فراموش میکنی) به نام “پرندگی” که از قضا در یک دورهی زمانی واحد، یعنی بین سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹ سروده شدهاند. گیریم این بار عریان تر و اجتماعی تر …
برزگر معمولا علاقه دارد در شعرش ترکیبی از کلمات یا ساختار ها آرکاییک را به کار بگیرد و زبان شعرش را در فاصلهای روشن از زبان روزمره گفتاری قرار دهد. او در این مجموعه هم زبانی بین زبان نوشتاری یا روزنامهای و آرکاییک را در سرودن اشعار به کار گرفته است:
بگو بگو که خورشید
کدام وقت
به سمت خواب خودش خیز برداشت
که صبح میهن من
نماز شام میخوانند؟
با این همه او در روزنامه تعطیل در یکی دو شعر با شکستن فضای زبانیاش، و برای فاصله گرفتن از شدت فضای تیره و تار حاکم بر شعر، زبان روزمره و محاوره را برای نفس کشیدن و یا فاصله گرفتن خود شاعر از متن، وارد شعر میکند. مثل بخش آغازین شعر دلم برای شعار تنگ است:
در بیابان بی پایان
در خود دوباره خیمه زدید
با قواعد صحرا در خیابان راه رفتید
( ببخشید میشه توی این شعر شعار داد؟)
دامنه واژگانی شعرها
آنچه در این مجموعه متمایز به نظر می رسد ، دامنه واژگانی است که شاعر برای انتقال مفاهیم مورد نظرش به کار گرفته است. او در این مجموعه که غالبا در باره روزنامه است و لحنی گزارشی دارد، کلماتی را به کار گرفته که معمولا در کار روزنامه نویسی رایج است و بخصوص در این سالها مورد استفاده قرار گرفته. یعنی به عبارت روشنتر ، ابزارهای شاعر در این سرایشها همان کلمات مرتبط با نشر و روزنامه نگاری است: از حروف سربی، چاپخانه، تیتر و سوتیتر، سرمقاله و انتشار بگیر تا قتل های زنجیره ای و تصحیح و سردبیر، و تا ارتباط، خواننده، مجوز و بسیاری دیگر از کلمات آشنا برای روزنامه نگاران و جهان مطبوعات.
این دامنه واژگانی غالبا با کلماتی چون سیاهی، چاقو، شب زندانی سکوت، زخم ، مرگ و حذف همراه میشود تا تصویری یک دست و متوازن از شرایط یک روزنامه نگار / شاعر / نویسنده و مطبوعات تحت فشار در دوران خودش خلق شود. مثل شعر بعد از تیتر:
بعد از جدال تیترها
هر حرف
رد تمام تو را می جوید
پس اشارتی است
در این بازی بیهوده
کی کجا و کی
چه و چرا و چگونه
نه اما نه
از این عناصر خبری در نمیآید
پس نوشتم باران نجاتمان میدهد
تیتر معلوم شد و روزنامه به چاپخانه رفت
ساختار کلی اثر
در یک شمای کلی می توان متصور شد که شاعر در نوشتن این مجموعه قراری آگاهانه یا ناخودآگاه با خود داشته که طرحی از یک روزنامه را در قالب این شعرها به دست دهد. برزگر تا آنجا که توانسته هر کدام از بخشهای متداول و رایج در روزنامهها را به شکلی در مجموعه خود آورده و کوشیده به شکلی شاعرانه اشارهای بکند به محتوای رایج در این بخشها در روزنامهها مثل ستون سرمقاله، بخش تلفنها و پیامها و نامههای خوانندگان، تیتر، سو تیتر، بخش خبر، گزار ش هواشناسی، صفحه حوادث، بخش تحلیلها، و ستون ها و حتی بخش آگهی و ستون تسلیت روزنامهها. از این جهت، این کار در نوع خود نمونه کم نظیری است.
تقطیع
تقطیع در شعر امروز همواره از موضوعات بحث برانگیز بوده و همچنان نیز هست. در این مجموعه، جمشید برزگر به روشنی تقطیع خود را بر مبنای زبان شعر گفتار و “دکلاماسیون طبیعی جملات” قرار داده، اما به نظر میآید در همه جا موفق به رعایت آن نشده است:
به آگهی رسیدهای
نامت
عکست را معرفی نمیکند
وقتی تو
جایی بیرونِ از حروف ماندهای
که می توانست این گونه تقطیع شود:
به آگهی رسیدهای
نامت عکست را معرفی نمیکند
وقتی تو جایی بیرونِ از حروف ماندهای
که هم طبیعی تر به نظر میآید و هم راحتتر خوانده میشود.
یا در اینجا مثلا:
– «حالا
جنگِ خیابانی
اشکالِ دیگری دارد.
در حالی که به سهولت میتوانست این گونه نوشته و خوانده شود
حالا جنگِ خیابانی اشکالِ دیگری دارد.
با این کار میشد از شیوه مکثهایی که به کلام و جمله حالتی غیرطبیعی میدهد، جلوگیری کرد. از این نمونهها کم نیست. با این همه، تقطیع به نظر بیشتر موضوعی سلیقهای است و شاعر میتواند استدلال کند که برای تاکید بیشتر این گونه شیوه تقطیعی را برگزیده است.
تصویر سازی در شعر
به نظر میرسد شاعر روزنامه تعطیل در این مجموعه بیش از آنکه نگاهش به صناعت شعر و تصویر پردازی و ساختارهای شاعرانه باشد، توجه خود را به خشم و مقابله با سانسور و خشونت معطوف کرده و شعر را ابزاری برای ابراز واکنشهای خود به اتفاقات وقت جامعه، خفقان و شرایط پرتنش روزنامه نگاری در ایران کرده است.
اگر ساختار خلق فضای روزنامهای و حوادث اجتماعی را بنیان فرضی مجموعه روزنامه تعطیل بدانیم، شعرهای نیمه تمام یا نامربوطی به این مجموعه در اثر منتشر شده دیده میشوند که به خوبی پیداست جایشان در این مجموعه نیست و بودنشان چیزی به شعرها و فضا سازی کل اثر اضافه نمیکند؛ مثل این دو شعر که میشد آنها را به راحتی از این کتاب کنار گذاشت:
- قراری که سوخت
نفرین به عقربه ها
از بس شتاب دارند
دایم سقوط می کنند روی شش و نیم
هنگام ِ دیدار
ساعت مشوش میشود
از دست ِ ساعت ساز هم کاری نمیآید
هربار
این بی قراری
از دست میرسد به پا
لعنتی!
زودتر رسیدهام
باز هم قرارمان لو رفت - دیدن تو دستپاچه میکند مرا
اتفاق نیست
آمدی که دست و پای ِ من
زیر ِ خرت و پرتِ این اتاق گم شده
دستم از خودم گذشت، هیچ
فکر ِ این اتاق ِ کوچکم
وقت ِ آمدن
تو هم به فکر باش
با این همه کم نیست رگههای دلنشین شاعرانه و تصویر سازیهای درخشان در این مجموعه. در این شعر با عنوان پیش بینی ِ وضع ِ هوا:
بر کلمات و مکالمات
برف می آید
دمای ِ دیدار پایین است و احتمال ِ خداحافظی بسیار
کارشناس ِ ما توصیه می کند
ضربانِ قلب را نشمارید
در صورت ِ نیاز
خود را به خاطرات ِ گرم مجهز کنید
هرچند، اشک علامت ِ مشکوکی است
این گزارش
همچنین حاکی است
آدمهایِ برفی تا ساعتی دیگر
در نقاط ِ مختلف مستقر خواهند شد
اما
راه ِ هرگونه ارتباط مسدود خواهد ماند.
و یا این تصویر بی بدیل و زیبا:
پرسش ِ مرزبان
اسم ِ آن پرنده چیست؟
آن که شکل ِ یک ترانه است بر درخت
از کجا و کی رسیده
پس حواستان کجاست؟
آسمان چرا پرنده دیده و درخت
با اجازهی چه کس مجوّز ِ فرود داده است؟
و یا این بخش زیبا از شعر یک تکه آفتاب:
یک زن- معشوقه – مادر
گفت:
«وقتی مسافر این کوچه میشوی
یک تکه آفتاب پنهان پیرهنت کن.»
اما برادرانم بودند و
من ازآفتاب بینیاز میشدم
گرافیک
کولاژ تصاویر بریده روزنامههای دوران معاصر ایران و ترکیبشان با روزنامههای عصر مشروطه که لابه لای شعرها آمده، به فضاسازی فضای خشونتزده و پر از تضاد شدید و تقابل فضای سیاهی و سپیدی شعرها بسیار کمک کرده و خواننده را به خوبی در فضای زمان خلق شعرها و فضای اجتماعی دوران سیال میکند.
مانایی
در باره ماندگاری و ناماندگاری شعرهایی که متصل می شوند به حوادث روزمره سیاسی و اجتماعی، بحث همیشه بسیار است. گروهی جایگاه شاعر را فراتر از رخدادهای سیاسی میدانند و معتقدند شاعر در مرزهایی فراتر از این عرصهها باید قلم بزند و مسایل انسان به مفهومی درونیتر و شخصیتر را مورد توجه قرار دهد تا شعرش ماندگاری بیشتری داشته باشد و گروهی دیگر بحث تعهد شاعر و رسالت او در مبارزه با سانسور حاکم را پیش میکشند و معتقدند که شاعر در این مبارزه یک سوی دعواست و باید شعرش، سلاحش در این مبارزه باشد.در مورد هرکدام از این دعاوی، نظرات گوناگون و بسیار است.
آن چنان که جمشید برزگر در مقدمه کتابش اشاره کرده، این شعرها در فاصله سال های ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۰ نوشته شده اند و اکنون بیش از ۱۵ سال از زمان سرودن آنها می گذرد و با این حال بسیاری از آنها هنوز تازگی خود را حفظ کرده اند، اما برای داوری در مورد مانایی شعرهای این مجموعه هیچ چیز جز زمان تعیین کننده نیست و آن که غربال به دست دارد، از پشت سر می آید.